دولت و قيمتگذاريها
يكي از موضوعات مهمي كه ما بايد در اقتصاد ايران براي آن برنامهريزي كنيم اين است كه مانند باقي دنيا شبكه گسترده خردهفروشي به مكانيزم صندوق متصل شوند. اگر اين اتفاق افتد، زمينه اخذ ماليات بهتر و معاملات شفافتر هم به وجود ميآيد. در فضاي موجود رقابت بين توليدكنندهها زمينه لازم را براي به دست آوردن بهترين محصول با بهترين قيمت لزوما حاصل نميكند. بلكه زمينهساز بهترين منفعت براي خردهفروشي ميشود. عملا خردهفروشيها مكان و قفسههاي خود را به كسي ميدهند كه بيشترين فاصله قيمت بين قيمت فروش و مصرفكننده را داشته باشد.
يكي از موضوعات مهمي كه ما بايد در اقتصاد ايران براي آن برنامهريزي كنيم اين است كه مانند باقي دنيا شبكه گسترده خردهفروشي به مكانيزم صندوق متصل شوند. اگر اين اتفاق افتد، زمينه اخذ ماليات بهتر و معاملات شفافتر هم به وجود ميآيد. در فضاي موجود رقابت بين توليدكنندهها زمينه لازم را براي به دست آوردن بهترين محصول با بهترين قيمت لزوما حاصل نميكند. بلكه زمينهساز بهترين منفعت براي خردهفروشي ميشود. عملا خردهفروشيها مكان و قفسههاي خود را به كسي ميدهند كه بيشترين فاصله قيمت بين قيمت فروش و مصرفكننده را داشته باشد. چرا كه بيشترين سود را براي آنها دارد و مسلما اين آن چيزي نيست كه مد نظر فضاي رقابتي سالم و حاكميت است. حاكميت انتظار دارد كالاها با بهترين قيمت به دست مصرفكننده برسد، اما عليرغم توليدكنندگان فراوان، منافع اين رقابت بيش از همه جذب خردهفروشيها و شبكه توزيع ميشود. نكته بعدي اين است كه در طول 40، 50 سال گذشته توسعه شبكه توزيع ما متناسب با واقعيتها و افزايش جمعيت و رشد شهرنشيني نبوده است. در واقع المانهاي مهمي كه در شبكه توزيع ما شكل ميگرفته، توسعه فروشگاههاي زنجيرهاي، فروشگاههاي بزرگ، مكانيزمهاي لجستيك حرفهاي در شهرهاي بزرگ فراهم نبوده و اين زمينه را ايجاد كرده كه رقابت منفي بين توليدكنندهها بر سر تصاحب فروشگاههاي كوچك در شهرها به وجود آيد، همچنين باعث شده به ازاي هر يك برند، يك شركت توزيع هم به وجود آيد كه ناكارآمديهاي زيادي را ايجاد كردهاند. اگر به صورت آزمايشي يك روز مقابل يك خردهفروشي بايستيد، ميبينيد كه براي يك گروه محصولي مثل لبنيات، 4، 5 بار ماشينهاي پخشهاي مختلف در كنار اين مغازه توقف میكنند براي اينكه چند عدد كالا ارايه دهند. اين وضعيت ناشي از اين ساز و كارهاي اشتباه است كه نتيجه را به اينجا رسانده است. بنابراين، حذف قيمت مصرفكننده ابتداييترين كار را براي سازماندهي اين بازار ميتواند انجام دهد، بعد هم صندوقهاي پيوسته در خردهفروشيها ميتواند زمينه رقابت حرفهايتر را رقم بزند. اما براي رسيدن به اين مهم هم، سرمايهگذاري در شبكه توزيع بايد ايجاد شود. لجستيكهاي بزرگ كه حداقل بتوانند كالاهاي نزديك به هم را با هم توزيع كنند. همچنين احتمالا در ميانمدت و بلندمدت تغيير شكل و فرم خردهفروشيهاي ما لازم است تا سايز آنها و مكانيزمهاي در اختيار گرفتن آنها به گونهاي درست شود كه همه از منطقي بودن قيمتها بهرهمند شوند. در كنار اين مسائل، اينكه انتظار داشته باشيم يك كالا در شهرهاي مختلف يا در منطقههاي يك شهر به يك قيمت فروش رود، ايده حرفهاي براي اداره امور بازار نيست. اگر رقابت بين عرضهكنندهها وجود داشته باشد، آنها متناسب با وضعيت هزينههايي متحمل ميشوند، ممكن است تفاوت قيمت وجود داشته باشد كه اين پذيرفته شده و منطقي است، حالا اگر توسط مجموعههاي كنترلكننده قابل رصد كردن باشد، بهتر هم ميشود.