تراژدي شادي مسوولان به خاطر افزايش فقرا
اخيرا رييس سازمان برنامه و بودجه دولت سيزدهم در اظهاراتي نسبت به افزايش خانوارهاي فقير و نيازمند به پوشش كميته امداد اظهار خوشحالي كرده و در توييتي نوشته است: «ديروز رييس پر تلاش كميته امداد حامل اخبار نويد بخشي بودند: افزايش خانوارهاي تحت پوشش به 2.37 ميليون خانوار ...» اظهاراتي كه بازخوردهاي منفي فراواني در فضاي عمومي كشور پيدا كرده و مورد انتقاد قرار گرفت.
اخيرا رييس سازمان برنامه و بودجه دولت سيزدهم در اظهاراتي نسبت به افزايش خانوارهاي فقير و نيازمند به پوشش كميته امداد اظهار خوشحالي كرده و در توييتي نوشته است: «ديروز رييس پر تلاش كميته امداد حامل اخبار نويد بخشي بودند: افزايش خانوارهاي تحت پوشش به 2.37 ميليون خانوار ...» اظهاراتي كه بازخوردهاي منفي فراواني در فضاي عمومي كشور پيدا كرده و مورد انتقاد قرار گرفت. از سوي ديگر مركز آمار ايران، نرخ تورم در برخي اقلام مصرفي پرتقاضاي جامعه را اعلام كرد. طبق اعلام مركز آمار ايران ميزان تورم عموم كالاها طي 26 ماه اخير به بيش از 110 درصد رسيده است. در اين بين حتي برخي اقلام خوراكي مهم، رشد 3برابري در قيمتها را تجربه كردهاند. مثلا بر اساس اعلام اين مرجع آماري، قند و شكر و شيرينيها رشد 130درصدي، ميوه و خشكبار رشد 95 درصدي، روغن رشد 270 درصدي، لبنيات رشد 160درصدي، گوشت و ماهي رشد 140درصدي، گوشت قرمز و گوشت پرندگان 124درصدي، نان و غلات رشد 114درصدي را طي 26ماه گذشته تجربه كردهاند. معناي اين اعداد و ارقام آماري در كنار خبري كه رييس سازمان برنامه و بودجه منتشر كرده، يك گزاره غيرقابل انكار است، اينكه «فقر در جامعه ايراني به شدت افزايش يافته است.»
1) بسيار تعجبآور و زشت است كه يك مسوول رده بالاي ايران نسبت به افزايش مددجويان كميته امداد كه به معناي افزايش فقر است اظهار خوشحالي كند. تحليل من حقيقتا جناحي نيست؛ معتقدم 40 سال است كه اقتصاد ايران دچار برخي گرفتاريهاي بنيادين است. چهار دهه ركود با تورم دو رقمي، در هر اقتصادي بدون منابع زيرزميني رخ ميداد، كشور دچار ورشكستگي اقتصادي ميشد. اما ايران از چنان ثروت و ظرفيت و توانايي برخوردار است كه نيم قرن ركود و تورم و تحريم مستمر را تجربه ميكند اما هنوز نفس ميكشد. درست مثل خانوادهاي كه در آن هيچ كس كار و توليد و تلاش نميكند، اما يك گنجينه و ثروت قابل توجه دارند و از آن ارتزاق ميكنند. ركود دو رقمي به اين معناست كه ايران نفت و گاز و منابع معدني و... را ميفروشد و آنها را صرف يك بروكراسي هزينهبر، غيربهرهور و غيرضروري ميكند. هر زمان هم كه دولت بودجه كم ميآورد از بانك مركزي و سيستم بانكي و... برداشت ميكند. وقتي منابع بانكياش هم تمام شد، سيستمهاي مالياتياش را به گونهاي تنظيم ميكند كه مردم خرج دولت را بپردازند! كار به جايي ميرسد كه مردم متوجه ميشوند در ايران بسيار بيشتر از بسياري از كشورهاي توسعه يافته ماليات ميدهند، بدون اينكه خدماتي را از دولت دريافت كنند.
2) هويت هر اقتصادي بايد مشخص شود، هويت اقتصادي ايران يك اقتصاد بسته، دستوري، دولتي و... است. ما در اين اقتصاد، مالكيت خصوصي را زير سوال بردهايم، اما در بطن آن يك سرمايهداري رانتي و هولناك رشد كرده است. ماهيت اقتصادهاي دولتي همين گزارههاست. در اقتصاد شوروي همين اتفاق رخ داد؛ در اقتصاد چين دوران مائو هم همين روند طي شده بود، اما از دهه 80 ميلادي به بعد، متوجه شدند كه بايد اين روند را تغيير بدهند. اقتصاد بستهاي بودند كه در درون آنها سرمايهداري رانتي به صورت مافياي بزرگ و خانوادههاي عظيم رشد كرده بودند. نتيجه اين ساختار فقر زياد مردم و فاصلههاي طبقاتي عميق بود. روسيه هم حيات خود را مستمر بخشيد، چون منابع زيرزميني داشت؛ ايران منابعي بسيار بيشتر از روسيه دارد و با اين ظرفيت دوام آورده است.
3) بدون ترديد طبقه مياني اقتصادي در ايران در حال حذف شدن است. ايران بهرهمند از دو طبقه فقير و دارا خواهد بود و طبقه متوسط به عنوان موتور محركه توسعه در حال از ميان رفتن است. فقر در حال ازدياد است و همزمان با آن فساد هم افزايش يافته است. مجموعه تصميمسازيهاي اقتصادي هم به گونهاي نيست كه گرهي از مشكلات اقتصاد ايران باز كند. يك روز مشكل مرغ رخ نمايان ميكند. يك زمان نرخ گوجه مرزهاي 70 هزار توماني را در مينوردد. يك روز كشور گرفتار معضل شيرخشك است، فردا مصيبت نان بروز ميكند. هيچ مسوولي انگار متوجه نيست كه اقتصاد يك اكوسيستم پويا و زنده است. مثل اين ميماند كه هر روز بلايي بر سر فردي بياوريد و توقع داشته باشيد، روپا باشد. يك روز دستش را ميشكنند، فردا گردنش را. يك روز دست در چشمانش ميكنند، فردا ضربهاي محكم بر سرش وارد ميآيد. طبيعي است يك چنين پيكردهاي بيمار ميشود، زمينگير ميشود، به كما ميرود و در اغما مهياي مرگ ميشود. مگر اينكه فكري اساسي براي سلامت اين اكوسيستم و پيكره و فرد شود.
4) جامعه فقير است و بيشتر عامل فقر در جامعه ايراني مسكن و گراني اقلام اساسي است. مرد و زن ايراني صبح تا شب كار ميكنند و نهايتا به جز اجاره خانه و يك لقمه نان بخور و نمير چيزي براي آنها باقي نميماند. دولت وعده ميدهد یک میليون مسكن ميسازد و زماني كه موفق نميشود، حتي عذرخواهي نميكند و از مسير اشتباه بازنميگردد. اما كشور امريكا با آن وسعت و ظرفيت و ثروت طي یک سال اندكي بيش از 350 هزار مسكن ساخته است، اما در ايران وعده ساخت یک ميليون مسكن ميدهند. 47 درصد درآمد خانوارهاي ايراني هزينه مسكن است. در امريكا اما هزينه مسكن 10 درصد هزينههاي خانوارهاست. در امريكا غريب 2 هزار ميليارد دلار گردش مالي در بخش مسكن وجود دارد. با اين گردش مالي 350 هزار مسكن ساختهاند. اما كل اقتصاد ايران 100 ميليارد دلار است، بعد دولت وعده ساخت یک ميليون مسكن ميدهد. اين گزارهها نشان ميدهد، نگاه دولتمردان به اقتصاد و علم اقتصاد واقعي نيست، بنابراين افزايش فقر در يك چنين جامعهاي چندان تعجبآور نيست. به همين دليل است كه كارشناسان از سالها و ماهها قبل بروز اين شرايط را پيشبيني كرده بودند.