اميد هم به ايران نيامد
خيلي از دوستداران محيط زيست و كساني كه اخبار مربوط به اين حوزه را دنبال ميكنند مدت زيادي است كه چشم انتظار اميد ماندهاند. تك درناي سيبري كه طي ۱۵ سال اخير همراه با همسرش آرزو به كشور ما سفر ميكرد و حتي بعد از مرگ آرزو هم راه بازگشت به ايران را فراموش نكرده بود. سال گذشته بود كه دستاندركاران محيط زيست تصميم گرفتند جفتي مناسب براي اميد پيدا كنند. رويا همان جفت بود اما وقتي زمان كوچ فرا رسيد رويا تنها مسافت كوتاهي را با اميد همسفر شد و بعد از آن اميد به تنهايي از ايران رفت.
خيلي از دوستداران محيط زيست و كساني كه اخبار مربوط به اين حوزه را دنبال ميكنند مدت زيادي است كه چشم انتظار اميد ماندهاند. تك درناي سيبري كه طي ۱۵ سال اخير همراه با همسرش آرزو به كشور ما سفر ميكرد و حتي بعد از مرگ آرزو هم راه بازگشت به ايران را فراموش نكرده بود. سال گذشته بود كه دستاندركاران محيط زيست تصميم گرفتند جفتي مناسب براي اميد پيدا كنند. رويا همان جفت بود اما وقتي زمان كوچ فرا رسيد رويا تنها مسافت كوتاهي را با اميد همسفر شد و بعد از آن اميد به تنهايي از ايران رفت. امسال اما خبري از بازگشت اميد به كشور نبود. از آبان ماه تا امروز چشم انتظاري دوستداران اميد هيچ فايدهاي نداشته و حالا زمزمههايي هم به گوش ميرسد كه شايد اميد طي يك سال گذشته جان باخته است. كنايه عجيبي است از شرايطي كه امروز تعداد قابل توجهي از ما به آن گرفتار آمدهايم. مشكلات اقتصادي و معيشتي، اخبار اختلاسها بيتوجهي مسوولان به مشكلات زيست محيطي از جمله آلودگي هوا و... همه و همه باعث شده تا اميد از زندگي ما هم رخت ببندد. ديگر مساله كوچ سالانه و بازگشت به آشيانه و... مطرح نيست. حالا چمدانها بسته ميشود براي جستوجوي زندگي بهتر در مرزهايي ديگر. حالا همه از رفتن حرف ميزنند در حالي كه هنوز هستند كساني كه سعي دارند با نشاندن لبخندي هر چند كوتاه بر لب هموطنان خود شعله اميد را در دلشان زنده نگه دارند اما ....
نكته قابل توجه اين است كه وقتي موسم انتخابات از راه ميرسد مسوولان همه طرفدار افزايش شادي در جامعه ميشوند. جوانان با هر پوششي ميشوند حمايتگران فرداي ايران. انتقادها همه ميشود راهكارهايي براي رسيدن به اهداف مشخص شده و خلاصه همهچيز در لواي اين انتخابات به صلح و دوستي بدل ميشود ولي .... همين چند روز پيش بود كه فيلمهاي كوتاهي از شادي و رقص يك پيرمرد در شهر زيباي رشت در فضاي مجازي دست به دست ميشد. شادي كه مردانه بود. مختص مرداني كه در آن حوالي مغازه داشتند. اما به يكباره خبر مسدود شدن صفحه پيرمرد و پلمب شدن مغازههايي كه در اين شادي با او سهيم بودند مثل اين بود كه انگار كساني هستند كه با شادي اين مردم سر عناد دارند. چه ايرادي دارد اينكه لبخندي هر چند گذرا بر چهره مردم بنشيند. اينكه زير بار اين همه تورم و گراني و بيداد لحظهاي كوتاه اما شاد در زندگي مردم جريان پيدا كند. اين روزها به چهره جوانان كه نه به چهره اكثر افراد جامعه كه نگاه كني غم عميقي را در هزار توي چشمانشان ميبيني. اين بياميدي، اين نداشتن امنيت شغلي، اين نداشتن امنيت اقتصادي و همه اين نداشتنها باعث شده تا مردم دلمرده شوند. ديگر وعدهها و شعارهاي مسوولان هم باعث نميشود تا مردم براي لحظهاي هم كه شده حس خوبي را تجربه كنند. در هوايي كه نفس كشيدن هم در آن سخت است خنديدن جرم محسوب ميشود و رقصيدن گناه اما به تاراج بردن بيت المال چقدر زود توجيه ميشود و چقدر زودتر از سر تيتر اخبار پايين ميآيد. شايد اميد هم اين روزها را ديده و با خودش فكر كرده رفتن به اين سرزمين ديگر سودي ندارد. وقتي نميتواند لبخندي بر لب مردمانش بنشاند و گرهاي از ابروي آنها باز كند طي هزاران كيلومتر به چه اميدي؟ اينچنين بود كه داستان كوچ اميد به ايران هم به پايان رسيد و ديگر از تك درناي سيبري كه هر ساله با آمدنش دلهايي را شاد ميكرد، خبري نيست.