فرداي راي ندادن
مرحوم احمد شاملو؛ شاعر و روزنامهنگار شهير ايراني كه آثار ادبي- سياسي تاثيرگذاري نيزداشته است، در يكي از صحبتهايش در جمع جوانان و دانشجويان خطاب به آنها ميگويد «شما جوانها كه مردمي شريفيد، از سرشتى ويژهايد، دربند نام و نان نيستيد، تنها سود و سلامت جامعه را مىخواهيد و جان در سر عقيده ميكنيد، كجاي كاريد؟ چه برنامهاى در دست داريد؟ چه ميخواهيد بكنيد؟ كسى به اين پرسش دردناك من پاسخي نداده است،
مرحوم احمد شاملو؛ شاعر و روزنامهنگار شهير ايراني كه آثار ادبي- سياسي تاثيرگذاري نيزداشته است، در يكي از صحبتهايش در جمع جوانان و دانشجويان خطاب به آنها ميگويد «شما جوانها كه مردمي شريفيد، از سرشتى ويژهايد، دربند نام و نان نيستيد، تنها سود و سلامت جامعه را مىخواهيد و جان در سر عقيده ميكنيد، كجاي كاريد؟ چه برنامهاى در دست داريد؟ چه ميخواهيد بكنيد؟ كسى به اين پرسش دردناك من پاسخي نداده است، شما به خودتان چه جوابى مىدهيد؟ اگر دل كوچكتان نميشكند، من خود بگويم. گمان كنم جواب اين باشد كه: چو فردا شود فكر فردا كنيم.» امروز نويسنده اين نوشتار نيز؛ چند روزي است كه پرسشي مشابه را با برخي كه البته الزاما جوانان نيستند و من آنها را «اليتهاي ناراضي» جامعه توصيف ميكنم در ميان گذاشتهام. پرسش من يك عبارت كوتاه و ساده است. براي فرداي راي ندادن چه برنامهاي داريد؟ پاسخها را به اين شكل براي خودم دستهبندي كردم.
گروه نخست؛ ديگر صندوق راي معنايي ندارد
اين دسته از ناراضيان كه بيشتر چهرههاي راديكال و نااميد جامعه هستند، اعتقاد دارند سيستم حكمراني به گونهاي عمل نموده كه ديگر صندوق راي معنا و مفهوم خود را از دست داده است. آنها اصرار دارند ديگر هرگز صندوق راي راهگشا نيست و حتي در گذشته نيز اشتباه كردهاند كه راي خود را به صندوق انداختهاند و به قول خودشان« به مشروعيت نظام كمك كردهاند.» اين افراد آينده سياسي- اجتماعي ايران را مبهم و نااميدكننده ميدانند.
گروه دوم؛ راي نميدهيم تا عذاب وجدان نداشته باشيم
اين گروه از ناراضيان جامعه، عموما اصلاحطلباني هستند كه از رد صلاحيتها بهشدت ناراحت هستند و انتخابات را مهندسي شده ميدانند.آنها ميگويند ما كانديدايي نداريم و نميخواهيم سياهي لشكر باشيم و در زمين حاكميت بازي بخوريم. ديگر نميخواهيم در امري كه بيهوده است شركت كنيم و نظام حكمراني در فرداي انتخابات از حضور ما در راستاي منافع خود بهره ببرد. اين گروه بر خلاف گروه اول به قهر كردن و رفتاري راديكال چندان اعتقاد نداشتند. در گذشته، مشاركت انتخاباتي داشتند، اما ديگر حوزه انتخابيه خود را بدون نامزد دلخواه تصور ميكنند و اينبار برخوردي قهرآميز با صندوق راي در پيش گرفتند.
گروه سوم؛ چو فردا شود، فكر فردا كنيم
اين گروه از ناراضيان جامعه اگر چه نتايج راي دادن براي آنها ملموس نيست، از سويي چندان استدلال روشني هم براي راي ندادنهاي خود ندارند. حرفهاي مبهم و كلي ميگويند و بيش از سر بلاتكليفي نميخواهند در انتخابات شركت كنند. وقتي هم از آنها ميپرسم در فرداي راي ندادن چكار خواهيد كرد ميگويند«چو فردا شود،فكر فردا كنيم.»
گروه چهارم؛ ناراضياني كه ميگويند راي خواهيم داد
اين گروه از ناراضيان جامعه از وضعيت موجود اصلا راضي نيستند و حتي در مواردي با استدلالهايي عميقتر نسبت به گروههاي اول ودوم، شدت ناراحتي خود را از وضعيت موجود ابراز ميكنند. اما تفاوت اساسي و مهم اين گروه با ديگر گروهها در اين است كه اعتقاد دارند بايد در صحنه بود و خروج از حاكميت به معناي مرگ خود خواسته است.شايد بتوان كساني را كه بيانيه روزنهگشايي را امضاء نمودند را «اليت»هايي دانست كه اين بخش از جامعه را نمايندگي ميكنند.
و اما چه بايد كرد:
آنچه شايد اول يادداشت ميبايست ميگفتم را در آخر مينويسم وهمين ابتدا با صراحت بگويم من هرگز خود را در جايگاهي نميبينم كه ديگران را توصيه به راي دادن يا ندادن كنم.اما خيلي كوتاه و روشن عرض ميكنم هر كجا احساس ميكردم ميتوان با مشاركت در انتخابات، در وضعيت موجود به قدر سر سوزني تغيير و اصلاح ايجاد كرد دريغ نكردم و اينبار نيز به نظر ميرسد در برخي حوزهها ميتوان چنين رويكردي را تكرار كرد و رويكردي قهرآميز نداشت. از طرفي هم ميدانم به خاطر چنين باوري، بارها مورد ملامت بودهام و پاداشم را با توهين و تمسخر دريافت كردهام. توهينكنندگان را نيز درك ميكنم و هرگز گلايهاي از كسي ندارم. اما اين را هم ميدانم كه فرداي راي ندادن، كفه ترازو به نفع هشدارهايي ميشد كه ميداديم و اعتنايي نميشد. بارها هشدار ميداديم كه سكوت كردن در برابر محدوديتها و آنچه امروز خالصسازيها ناميده ميشود كنش سياسي درستي نيست و نتيجهاي روشن به دنبال نخواهد داشت. من نشانههاي زيادي دارم كه به خاطر راي دادن و آن گاه كه نامزد مورد انتظار ما مسووليت ميگرفت، حتي به قدر سرسوزني هم كه شده تغيير ايجاد ميشد. اما نميدانم آيا شما نيز نشانههاي مطلوب نظر خود را به خاطر راي ندادن دريافت ميكنيد يا خير؟ ميدانم كه امروز من در طرفي ايستادهام كه كمتر كسي به حرفم گوش ميدهد و هشدارهايم را به خاطر راي ندادن جدي ميگيرد، اما باز هشدار ميدهم كه خالصسازي و نااميدي از وضعيت در نهايت به سود تماميت خواهان است. اين را هم عرض كنم، شرايطي براي انتخابات كنوني مجلس رقم خورده است كه به احتمال زياد افكار ورفتار من پيشاپيش در جايگاه بازندههاي فرداي انتخابات است. اما راهي روشنتر و عمليتر از اين كنش سياسي به اميد تغييري حتي ناچيز، در فرداي روز انتخابات نتوانستم پيدا كنم. ما ناراضي هستيم اما يك نفر بيايد و خيلي روشن بگويد آيا جزو صندوق راي و قهر نكردن، و اميد داشتن به روزنهها و تغييراتي كوچك؛ راهحل ديگري براي برون رفتن از انسدادها و مسالههاي كشور وجود دارد؟ من دنبال خوداثباتي و سياست ورزي به هر قيمتي در حوزه عمومي نيستم، اما اين درياي توفانزده را مگر ميشود بيخيال بود؟ اعتقاد دارم عليرغم نيستي انسانهايي با كيفيت در رقابتهاي انتخاباتي بسياري از حوزهها، باز در برخي حوزهها نامزدهايي ميانه رو وجود دارد كه وجود آنها در هرم قدرت بهتر از نبودشان است. اگر شما راهي جزو اين، براي فرداي راي ندادنهايتان ميشناسيد اين گوي و اين ميدان.