تبعات خروج قطر از قطار میانجیگری
هر چند انتشار خبر سفر ريیس کل بانک مرکزی ایران به عربستان باعث شد تا برخی افراد و رسانهها در ایران این سفر را مرتبط با تحولات منطقهای دانسته و آن را ذیل گشایشهای ارتباطی پس از حمله ایران به اسراییل، دستهبندی کنند، اما معتقدم سفر فرزین، رییس کل بانک مرکزی و تیم اقتصادی همراه او به عربستان ارتباطی به تحولات منطقه ندارد و بیشتر در راستای هماهنگیهای مرتبط با سفر حج انجام میشود. در واقع لازم است تمهیداتی میان ایران و عربستان برای نقل و انتقالات پولی و مالی در ارتباط با سفر حج صورت بگیرد.
هر چند انتشار خبر سفر ريیس کل بانک مرکزی ایران به عربستان باعث شد تا برخی افراد و رسانهها در ایران این سفر را مرتبط با تحولات منطقهای دانسته و آن را ذیل گشایشهای ارتباطی پس از حمله ایران به اسراییل، دستهبندی کنند، اما معتقدم سفر فرزین، رییس کل بانک مرکزی و تیم اقتصادی همراه او به عربستان ارتباطی به تحولات منطقه ندارد و بیشتر در راستای هماهنگیهای مرتبط با سفر حج انجام میشود. در واقع لازم است تمهیداتی میان ایران و عربستان برای نقل و انتقالات پولی و مالی در ارتباط با سفر حج صورت بگیرد. این سفر در راستای انجام این هماهنگیهای پولی و مالی است و به رخدادهای منطقهای و مناقشه اسراییل و حماس ارتباطی ندارد. اما نکته مهم در تحولات منطقهای، خروج قطر از نقش میانجیگری در تحولات منطقه است. پس از اینکه قطر احساس کرد در زمینه واسطهگری مناقشه در راستای شکلگیری آتشبس نتوانسته عملکرد موفقیتآمیزی داشته باشد، اعلام کرد از این نقش انصراف داده تا سایر طرفها در نقش میانجی وارد عمل شوند. قطر از این طریق از یک سو فشار وارده به خود و حماس را برای پذیرش مطالبات اسرايیل و کشورهای غربی بیاثر ساخت و از سوی دیگر، فضای تازهای به نفع حماس برای انتقال مطالبات فراهم ساخت. پس از انصراف قطر از میانجیگری، کشورهای غربی تلاش کردند روی عربستان سعودی برای ایفای چنین نقشی مانور دهند. غرب به دنبال آن است که از این طریق، پروژه عادیسازی روابط عربستان با اسرايیل را کلید بزند. به نظرم این ایده موفقیتآمیز نخواهد بود. از آنجا که رویکرد قطریها بهطور کلی نزدیک به تفکر اخوانالمسلمین است و به عنوان یک بازیگر تاثیرگذار همواره مورد اعتماد گروههای فلسطینی بوده، میتوانند این نقش واسطهای را ایفا کنند، اما عربستان فاقد چنین جایگاهی میان جهاد اسلامی و نیروهای فلسطینی است.عربستان با حماس اختلافات اساسی دارد و نمیتواند نقش میانجیگر بیطرف را در این مناقشه ایفا کند.
ضمن اینکه قطریها اعلام کردند، امریکاییها و مصریها از قطر انتظار دارند تا برای پذیرش خواستههای اسرايیل روی حماس فشار بیاورد، بدون اینکه امریکا یا مصر، فشاری را متوجه صهیونیستها کنند. قراين و شواهد نشان می دهد که معادله میانجیگری به سمت عربستان شیفت کرده است.عربستان هم امیدوار است از یک طرف با وعده بازسازی غزه و از سوی دیگر با بهرهمندی از دیپلماسی پول در منطقه نقشآفرینی کند. امریکایی ها هم امیدوارند با تشکیل دولت مستقل فلسطینی، عربستان را مجاب کنند تا به عادیسازی روابط با اسرايیل روی بیاورد. تحقق چنین برنامهریزیهایی در منطقه چندان محتمل نخواهد بود، چراکه از یک طرف اسرايیل و شخص نتانیاهو زیر بار تشکیل دولت مستقل فلسطینی نمیرود و از سوی دیگر، حماس اعتمادی به عربستان برای میانجیگری ندارد. اینها نکاتی هستند که در خصوص تحولات منطقهای باید به آنها توجه شود. موضوع مهم بعدی، تغییراتی است که غرب تلاش می کند در ساختار حاکمیتی غزه شکل دهد برخی اخبار حاکی است که غربیها به دنبال آن هستند تا حاکمیت غزه را ذيل ساختاری با حضور عربستان، مصر، اردن و سازمان ملل قرار دهند. از این طریق نقش حماس در تصمیمسازیهای منطقهای کاهش پیدا می کند. تحقق این گزاره هم بسیار بعید خواهد بود. ممکن است جناح ابومازن و رهبر فتح، مناسبات ارتباطی نزدیکی با عربستان داشته باشند و نظر مثبتی به حضور این کشورها داشته باشند، اما فراموش نکنید، مردم فلسطین سالهاست در حال نبرد هستند تا سرنوشتشان در اختیار خودشان باشد، بنابراین احتمال اینکه مردم فلسطین راضی شوند تا حاکمیتشان را در اختیار مصر یا عربستان باشد، بعید است. با این توضیحات، بحث اداره فلسطین توسط عربستان، اردن و مصر بسیار دور از ذهن است.