سرمایههایی که مفت میسوزند
شاید گرانبهاترین اندوخته هر کشوری، سرمایههای انسانی آن باشد. ظهور و بلوغ هر چهره شاخص انسانی، برآیند انبوهی از هزینههای مالی، بردباری و البته استعداد نادری است که طبیعت آن را در وجود هر کسی قرار نمیدهد.
شاید گرانبهاترین اندوخته هر کشوری، سرمایههای انسانی آن باشد. ظهور و بلوغ هر چهره شاخص انسانی، برآیند انبوهی از هزینههای مالی، بردباری در گذر زمان و البته استعداد نادری است که طبیعت آن را در وجود هر کسی قرار نمیدهد.
به گزارش دنیای اقتصاد، وقتی همه اینها در وجود یک نفر جمع شد و او جایگاهش را تثبیت کرد، دیگر نوبت حسن استفاده است؛ اینکه بنشینی و از خدمات آنها به کشور لذت ببری.
این مقدمه را گفتیم تا برسم به مفتبازی فوتبال ایران در قبال برخی از مهمترین سرمایههایش. در قله این کوه حسرت، علی دایی ایستاده است؛ اعتبار فوتبال ایران در جهان و مردی که با برند و نفوذش میتوانست خیلی گرهها را باز کند، اما سالهاست در خانه نشسته و مطلقا هیچ رغبتی به حضور دوباره در عرصه ورزش نشان نمیدهد.
کمترین و سادهترین کاری که دایی میتوانست انجام بدهد مربیگری بود؛ حوزهای که او در آن منتقدان زیادی دارد. جالب است که دایی در همان لباس هم پدیدههای پرشماری به فوتبال ایران معرفی کرد؛ از کریم انصاریفرد و علی علیپور و امید عالیشاه تا همین مهدی طارمی که این هفته آخرین بازیاش را برای پورتو انجام داد و راهی اینتر ایتالیا شد. این میتوانست سطحیترین و نخستین لایه خدمات دایی به فوتبال ایران باشد که حالا از آن محروم هستیم. بگردید ببینیم طارمی بعدی را کدامتان میتوانید پیدا کنید و کدامتان آنقدر جسارت دارید تا بازیکن گمنامی را که با اتوبوس برای تست دادن آمده، از هفته سوم لیگ برتر در تیم بزرگی مثل پرسپولیس فیکس کنید؟
خیلیهای دیگر هم هستند؛ از کریم باقری که یکی از استانداردترین بازیکنان تاریخ فوتبال ایران به شمار میآید و اگرچه داعیه کار فنی نداشت، اما در همین پرسپولیس و تیم ملی سالها ضامن حفظ دیسیپلین بود تا مهدی مهدویکیا که یکی از یازده مرد منتخب تاریخ باشگاه هامبورگ لقب گرفته است. داریم از تیمی چنان بزرگ حرف میزنیم که سابقه قهرمانی در لیگ قهرمانان اروپا را هم در کارنامه دارد. حالا سوال اینجاست که اینها کجا هستند؟ یعنی در فوتبال به این بزرگی جا و مجالی برای کار کردن هیچکدام از آنها نیست؟ یعنی نمیتوانستند گرهی باز کنند و سنگی روی سنگ بگذارند؟ چه کردیم که حالا هر کدامشان یک گوشه خلوت کردهاند و اگر کلاهشان هم بیفتد، برای برداشتن آن به فوتبال برنمیگردند؟
از یک زاویه دیگر اما باید به این بزرگان تبریک گفت که این روزها در فوتبال نیستند و خیلی چیزها را نمیبینند و نمیشنوند. کلیدواژههای پرتکرار فوتبال ایران، وضعیت زرد و زار آن را به خوبی فریاد میکند؛ رشوه، سکه، ساعتمچی، هدیه دلاری به ادمینهای تلگرامی، مصاحبههای تند و تهمتهای زشت، نعره و اعتراض و فریاد و پرخاش... شوربختانه این فوتبال به تسخیر آدمهای کوچک در آمده و آنها هم تا جایی که میتوانستند، سقفش را کوتاه کردهاند تا خودشان راحتتر باشند. بنابراین امثال دایی و باقری و مهدویکیا شاید هم باید خدا را شکر کنند که گوشهای فرسنگها دور از این فضا، مشغول زندگی خودشان هستند. نمیدانیم چرا آخر مطلب یاد پاسخ معصومانه کریم باقری به سوال مجری یک برنامه اینترنتی میافتیم؛ همان که از او پرسیدند: «از بین بازیکنان فعلی تیم ملی کدام را بیشتر دوست دارید؟» و او گفت: «هیچکدام!» گرچه آقا کریم خیلی زود سعی کرد با چند جمله جبرانی مانع از ایجاد کدورت و ناراحتی شود، اما خیلی از مخاطبان انرژی نهفته پشت آن «هیچکدام» را گرفتند!