انتخابات و سطح دغدغه‌هاي نسل‌هاي ايراني

۱۴۰۳/۰۳/۱۲ - ۰۳:۵۵:۱۵
کد خبر: ۳۱۳۷۵۳

در شرايطي كه موضوع انتخابات رياست‌جمهوري در حيات سياسي و اجتماعي و راهبردي همگي ما اثرگذار است، فضاي مجازي و حقيقي ما اين روزها به تبعيت از فضاي فكري كلانِ اجتماع، درگير مسائلِ به ظاهر بي اهميت شده است.

محسن عباسی

در شرايطي كه موضوع انتخابات رياست‌جمهوري در حيات سياسي و اجتماعي و راهبردي همگي ما اثرگذار است، فضاي مجازي و حقيقي ما اين روزها به تبعيت از فضاي فكري كلانِ اجتماع، درگير مسائلِ به ظاهر بي اهميت شده است. برخي حاشيه‌ها اينقدر زود وايرال شده و افراد بي هنر تا اين اندازه مورد توجه افكار عمومي قرار مي‌گيرند و اساسا چرا جامعه پيرو اين افراد است و تا اين حد به مسائل حاشيه‌اي اهميت مي‌دهد؟ كار به جايي رسيده است كه تا معلم كنكور حركت عجيب وغريبي انجام ندهد و مثلا حين تدريس پشتك نزند و طنز نگويد مورد توجه عموم قرار نمي‌گيرد، اگر وزير و وكيل و مدير و... حرف جنجالي نزنند به راحتي وايرال نمي‌شوند و... شگفت اينكه اين روند در عرصه سياسي و اقتصادي هم باب شده و نامزدها تصور مي‌كنند براي جلب‌توجه افكار عمومي بايد حاشيه و حادثه‌اي خاص و غير متعارف بيافرينند. از طرفي جامعه نيز از شدت سرخوردگي و فشار اقتصادي و رواني به دنبال پناهي براي فرار از اين فشار مي‌گردد و هر مجالي را غنيمت مي‌‌شمارد و اينگونه است كه فرصتي براي فرار از فشار، جاي فرصتي براي تفكر را مي‌گيرد و هر آنچه زودتر و سريع‌تر اين حس را منتقل كند سريعا وايرال مي‌شود. اصولا (غير از تعدادي محدود) جامعه حس مي‌كند شرايط و زيرساختي براي بهبود وجود ندارد و در نتيجه ضرورتي و يا انگيزه‌‌اي براي تفكرات بنيادين نمي‌بيند. در بورس هم خوب ببينيد ديگر تحليل طرفداري ندارد و تحليلگران خصوصا تحليلگران بنيادين معتقدند به دليل فضاي متغير اقتصادي، اقتصاد تحليل‌پذير نيست و پويايي بازار خيلي وقت است كه از بين رفته است و نوعي ركود و رخوت حكمفرما شده است. طنز و شوخي هميشه به اندازه‌ درستش در تمام لايه‌هاي اجتماعي ما ديده مي‌شد و گاهي اثراتش بيش از بيان جدي آن بود. اين بخش از طنز اتفاقا هميشه به دقت زير نظر بود و با وسواس زياد توليد مي‌شد و اثرگذاري بالايي داشت. اما حالا اوضاع فرق مي‌كند.خوب كه نگاه مي‌كنيم سطح دغدغه‌هاي اجتماع به صورت عام تنزل كرده است و مختص بخش خاصي نيست خود ما هم به دفعات به راحتي درگير اين فضا شده ايم و سرخوشي موقتي را تجربه كرده‌ايم، اما اينكه چرا به اينجا رسيده‌ايم را به راحتي نمي‌شود تحليل كرد! اما مي‌توان مواردي را زير ذره‌بين برد. در درجه‌ اول اينكه شما نمي‌توانيد مردم را مقصر جلوه بدهيد و يا پيگيري و مشاهده‌ اين قبيل مطالب را به نوعي به بينش پايين فرد و يا جامعه ارتباط بدهيد.فضاي مجازي حول دغدغه‌هاي روزمره مي‌چرخد. بايد ديد اين دغدغه‌هاي چيست كه اين رفتارها را در پي دارد و خود اين دغدغه‌ها از كجا سرچشمه مي‌گيرند؟ اين در همه‌ جاي دنيا جريان دارد.فرض كنيد ما يك اقتصادِ بازِ خصوصي داشتيم و جزو ۱۰ كشور اول دنيا بوديم. صنعت و توليد و توريسم ما در بهترين شرايط قرار داشت. 

دانشگاه‌هاي ما جزو برترين دانشگاه‌هاي جهان بود. تحريم نبوديم و كشور پيشرو در جذب سرمايه در خاورميانه بوديم. نظام بيمه و درماني ما سرآمد بود و نظام اموزشي و فرهنگي ما در سطح نخست دنيا و ورزشمان در سطح حرفه‌اي و بين‌المللي قرار داشت. به نظر شما دغدغه‌هايمان چه بود؟ فضاي فكري ما چطور بود؟فضاي مجازي چطور؟احتمالا توليد كنندگانمان به جاي پيدا كردن راهي براي فرار از ماليات و دردسرهاي تامين اجتماعي در حال رزرو بليط براي افتتاح شعبات خارج از كشور بودند يا در خصوص بهبود ماشين‌آلات و طرح‌هاي توسعه‌شان مشغول مذاكره با صاحبان تكنولوژي بودند. بورسي‌ها مشغول رصد بورس‌هاي ساير جهان بودند و به راحتي در همه‌ بورس‌ها مشغول خريد و فروش سهام شركت‌ها  بودند.  مدرسه‌ها در حال تربيت فرزنداني بودند كه خانواده‌هاي آنها يا به دنبال استخدام فرزندانشان در شركت‌هاي تراز اول دنيا در داخل ايران بودند و جوانان هم به دنبال راه‌اندازي استارت‌اپها و پيگير روياي كاريشان بودند. فضاي مجازي هم تا اين حد در اختيار لوده‌ها نبود و «طنزِ به اندازه» در بطن جامعه جريان داشت. جامعه به اندازه‌ نيازش به طنز، به آن مي‌پرداخت.  فضاي فكري و حقيقي و مجازي ما حول آنچه ما را احاطه كرده مي‌چرخد. رفتار ما و انتخاب‌هايمان در فضاي حقيقي و مجازي، خود معلول شرايط ديگريست كه الزاما جامعه آن را به وجود نياورده است. اين فضاي عمومي جامعه را مي‌سازد و وقتي وارد ريزبخش‌ها مي‌شويم (مثلا صنعت، شركت، دانشگاه، خانواده و...) سطح دغدغه‌ها در اتمسفر فكري شاخص‌تري قرار مي‌گرفت و احتمالا ما نه تنها انسان‌هاي ديگري بوديم بلكه خانواده، دانشگاه، شركت، صنعت و جامعه ديگري را تجربه مي‌كرديم. فضاي مجازي بازتاب‌دهنده واقعيات موجود است و با محدوديت اصلاح نمي‌شود همان‌گونه كه اقتصاد بازتاب‌دهنده واقعيات اقتصادي است و با دستور سامان نمي‌پذيرد.