كاتوزيان و فقدان الگوي توسعه پايدار
همايون كاتوزيان در مقالهاي، ايران را جامعهاي كوتاهمدت معرفي كرد. جامعهاي كه به همهچيز به شكل كوتاهمدت مينگرد. به گواه تاريخ جامعه ايران مدام در حال تخريب و نوسازي بافت سياسي و فرهنگي و اقتصادي خودش است و به جاي اينكه به يك تنه قدرتمند دانش و ريشه اقتصادي و سياسي مشخص برسيم، در عوض به تعداد زيادي تفكر و ساختار ميرسيم كه مانند حلقههاي كوچك يك زنجير به هم متصل هستند.
همايون كاتوزيان در مقالهاي، ايران را جامعهاي كوتاهمدت معرفي كرد. جامعهاي كه به همهچيز به شكل كوتاهمدت مينگرد. به گواه تاريخ جامعه ايران مدام در حال تخريب و نوسازي بافت سياسي و فرهنگي و اقتصادي خودش است و به جاي اينكه به يك تنه قدرتمند دانش و ريشه اقتصادي و سياسي مشخص برسيم، در عوض به تعداد زيادي تفكر و ساختار ميرسيم كه مانند حلقههاي كوچك يك زنجير به هم متصل هستند. يك ساختار هزار پاره كه هر يك چند صباحي بر اين مرز و بوم حكومت كردهاند. ما يك ويژگي تاريخي را به ارث بردهايم و آن كوتاهمدتي بودن است. در حالي كه در اروپا قدمت ساختمانها به ۱۰۰ و ۱۵۰ سال هم ميرسد (با نوسازي مداوم) در ايران ساختمانهاي ۲۰-۳۰ ساله كلنگي محسوب ميشوند و مستعد تخريب هستند. گويي كه جامعه ناگهان تيشه بر دست گرفته و تاريخ و فرهنگ و اقتصاد و سياست را بر زمين ميزند و دوباره سعي در ايجاد نوع بهتر آن را دارد و نتيجتا تجربه و دانشي انباشته نميشود و هميشه در حال سعي و خطاييم و اشتباهاتمان را دوباره تكرار ميكنيم. دورههاي تاريخي ما با نزديك شدن به عصر كنوني كوتاهتر هم شده است. ساختارهاي فرهنگي و سياسي و اقتصادي در يك دوره بنا ميشوند و در دوره ديگر از بين ميروند. در ۳۰۰-۴۰۰ سال اخير وضعيت وخيمتر شده است و هر دستاوردي توسط گروه بعدي نابود شده و يا دچار تغييرات اساسي شده است. به عقيده كاتوزيان سه علت عمده باعث ايجاد اين وضعيت است: بلاتكليفي دولتها؛ بلاتكليفي در دولتهاي اين كشور همواره حس ميشده و اين نااطميماني چون آبشار، سرازير و وارد بطن جامعه ميشده است.
در اروپا سيستم اجرايي و جايگزينيها وضعيت بهتري داشته و به مرور يا طبقه اشراف و يا بازرگانان و يا كليسا و... حكومت را در دست داشتهاند. حداقل تكليفشان مشخص بوده است. حتي بعد از اسلام نيز عليرغم بهبود وضعيت قوانين حكومتي و فرهنگي و اعتقادي، به علت تفرقههاي متعدد بين مسلمانان همواره مساله ايران با چالشهاي فراواني روبرو بوده است. بي اعتباري جان و مال: در گذشته، پادشاه همواره قدرت بلامنازع كشور بوده است و هيچ كنترلي بر قدرت او وجود نداشته است. همواره توانايي دست اندازي به مال و داراييهاي آن را حتي بدون اعلام قبلي و بر اساس صلاحديد خود داشته. حتي جان افراد هم در امان نبوده است و اين مخصوص رعيت نبوده و وزرا و واليان و خودِ پادشاهان را هم شامل ميشده است. فردي امروز وزير بود و فردا سربريده ميشد يا كور ميشد و يا به تبعيد واداشته ميشد. آينده كشور همواره مبهم بوده است. مشكل انباشت و توسعه: وقتي تا اين حد بلاتكليفي در يك سرزمين وجود داشته باشد و ساختارها مرتبا ظاهر و ناپديد شوند، جان و مال افراد امنيت نداشته باشد مشخص است كه يك جريان پيوسته از دانش و توسعه پديدار نميشود و به جاي توسعه و ايجاد زيرساخت، درگير سعي و خطا جهت تخريب و نوسازي جامعه خواهيم بود.
ببينيد حالا ما با يك تاريخچه نزديك به دو هزار ساله از رفتارهاي كوتاهمدتي كه اجازه هرگونه برنامهريزي بلندمدت و انباشت دانش و صنعت را نداده، درگير سوءمديريت در منابع و تحريم و رانت و فساد هم شدهايم و حالا هر چهار سال يكبار كل ساختار اقتصادي و سياسي ما دستخوش تغيير ميشود. حالا به جاي رهايي از اين كوته نگري و كوتاهمدتي بودن، با رفتارهايمان مهر تاييدي بر اين ديدگاه تاريخيمان زدهايم و دورههاي تاريخي را به كمتر از يك دهه رساندهايم. نتيجه اين كار دوري مردم از ساختارهاي بلندمدت و بيزاري از سياسيون است. حالا ديگر در هر دوره از مجلس و دولت شاهد ظهور يك گروه هستيم كه ساختار قبلي را فرو ميريزد و با تئوريهاي جديد سعي در بنا نهادن يك رويه جديد و ساختار جديد دارد. ظهور پديدههايي چون مديريت جهاني، اشتغال با يك ميليون تومان، fatf خودمان و اقتصاد درونزا و امثالهم در راستاي همين رفتار كوتاهمدتي است كه از بطن تاريخيمان بر ميخيزد. در اين بين در طول تاريخ، ما مردمي شدهايم خوش استقبال و بدبدرقه و مرده باد و زندهبادهايمان فرش قرمز و كفن سفيد پادشاهان و سياسيوني است كه آمدهاند تا ساختار قبلي را تغيير دهند و طرحي نو دراندازند . اما در نهايت يا تبعيد شدهاند يا جان باختهاند و يا از نظرها پنهان شدهاند و سكان را به دست ديگري سپردهاند تا او هم زيرساختها را برچيند و مدينه فاضلهاش را بسازد! اقايان خانمها ما به يك الگوي توسعه پايدار نياز داريم كه آيند و روند دولتها آن را تغيير ندهد.