تولد خاورميانه جديد از بطن تحولات اخير
هرچند تحليلگران در شرايط فعلي منطقه به دادههاي محرمانه دسترسي ندارند اما اخبار علني حاكي است كه ايران در ۳بخش اصلي فعاليتهاي خود در سطح منطقه را دنبال ميكند.
هرچند تحليلگران در شرايط فعلي منطقه به دادههاي محرمانه دسترسي ندارند اما اخبار علني حاكي است كه ايران در ۳بخش اصلي فعاليتهاي خود در سطح منطقه را دنبال ميكند.
۱) ديپلماسي پويا و فراگير: نخستين بخش از فعاليتهاي دولت تحركات مناسب در بخش ديپلماسي است كه عباس عراقچي با سفر به كشورهاي مختلف منطقه آن را پيگيري ميكند. در اين راستا عراقچي با سفر به كشورهايي چون لبنان، سوريه، قطر، عراق، عربستان، عمان، اردن، مصر و نهايتا تركيه تلاش ميكند، گفتوگوها را در عاليترين سطح دنبال كند. اين روند ديپلماتيك نشان ميدهد كه دولت چهاردهم و ايران در حوزه ديپلماسي شفاف و صريح عمل كرده است. در اين سفرها هم سياستهاي ايران در اين بحران تشريح ميشود و هم هشدارهاي لازم به برخي از اين كشورها داده ميشود كه احيانا همراهي خاصي با صهيونيستها عليه ايران و محور مقاومت نداشته باشند.
2) بخش اصلاح و بازسازي: در اين بخش ايران تلاش ميكند سازماندهي مجددي در محور مقاومت و نيروهايي چون حزبالله و حماس صورت دهد. اين نيروها در مواجهه با دشمن، همانطور كه ضرباتي وارد كردهاند، ضرباتي را نيز متحمل شدهاند. براي پوشش اين ضربات لازم است، سازماندهي مجددي در ابعاد مختلف رهبري، لجستيكي، راهبردي و... صورت گيرد. در واقع ايران تلاش ميكند اين بازسازيها و همافزاييها به سرعت انجام شود تا حماس و حزبالله با نهايت قدرت و استحكام و برنامهريزي در برابر دشمن بايستند و از منافع خود دفاع كنند.
3) پدافند داخلي در برابر تحركات دشمن: در سومين مرحله از راهبردها، ايران به دنبال حفظ پدافند داخلي و حفظ آمادگيهاي دروني در برابر هر نوع حمله است. بايدن اخيرا در اظهارنظري عجيب اعلام كرده، از روز، ساعت، زمان و مكانهايي كه اسراييل قصد حمله به آنها دارد، آگاه است. اين اظهارنظر از جنبهاي خاص نشاندهنده شراكت امريكا در جنايات اسراييل عليه مردم منطقه است. البته شايد اين معنا را نيز داشته باشد كه امريكا تلاش ميكند، تحركات طرف مقابل را كنترل كرده و از فراگير شدن دامنه بحران جلوگيري كند.
اما موضوع مهمي كه در تحليلها بايد به آن توجه كرد آن است كه اساسا جنبشهايي در سطح و گستره حماس، حزبالله و ساير اركان مقاومت، متكي به رهبران خود نيستند بلكه گزارههاي فكري و عقيدتي، همچنين سلسلهمراتب و ساختارهاي فرماندهي و اجرايي آنهاست كه داراي اهميت است. روشن است كه ترور اسماعيل هنيه، سيد حسن نصراله و شهادت يحيي سنوار به معناي پايان تثرگذاري حماس و حزبالله نيست. همانطور كه ترور شيخ احمد ياسين رهبر و بنيانگذار حماس، اين جريان را به سمت پايان سوق نداد بلكه پوياتر، قدرتمندتر و اثرگذارترين ساخت. اين نوع جنبشهاي فكري و مبارزاتي كه براي استقلال كشورشان از چنگال دشمنان اشغالگر تلاش ميكنند با ترور، مرگ و شهادت رهبرانشان پايان نيافته و اتفاقا پس از اين رخدادها با دامنه تاثيرگذاري وسيعتر فعاليت ميكنند. پرسشي كه پس از اين توضيحات ممكن است به ذهن خطور كند آن است كه سرنوشت منطقه پس از اين تحولات چه خواهد شد و به كدامين سو ميرود؟ معتقدم منطقه خاورميانه در وضعيت گذار قرار دارد. نقطه عطف مهمي در ۷اكتبر شكل گرفت كه دامنه وسيعي از رخدادها و تحولات بعدي را ايجاد كرده است. اما اگر قرار باشد تحليل درستي از چرايي بروز رخداد ۷اكتبر ارايه شود بايد به دوران قبل از اين تاريخ هم توجه شود. دوراني كه صهيونيستها يك زندان بزرگ و جهنمي در غزه ايجاد كرده و حيات مردم را با خطر مواجه ساختند. بنابراين بهطور قطع ميتوان گفت منطقه غرب آسيا در حال گذار است. اما نقاط عطفي هم دارد. ترور سيدحسن نصرالله يكي از نقاط عطف بزرگ در منطقه و حيات جنبشهاي مقاومت است. همانطور كه اشاره شد، جنبشهاي مقاومت هرچند از رفتن رهبرانشان تاثير ميپذيرند، اما اين آيند و روندها اين جنبشها را با پايان مواجه نميسازد. در اين دوران گذار بسيار دشوار است كه حركت منطقه به سمت و سوي خاصي را پيشبيني كرد.
چون مولفههاي بسياري در تحولات نقش دارند، اما با قطعيت ميتوان گفت كه خاورميانه ديگر رنگ و بوي سابق را نخواهد داشت و خاورميانه جديدي در حالي شكلگيري است. اينكه كدام نيروها، دست بالا را در تحولات آتي منطقه خواهند داشت؟ هنوز روشن نيست، اما با قطعيت ميتوان گفت كه با خاورميانه جديدي روبهرو خواهيم شد. اينكه اين خاورميانه چه شكل و شمايلي دارد و كدام بازيگران در آن نقش مهمتري دارند، مستلزم كار فكري مداوم و بررسي همهجانبه است كه نهادهاي استراتژيك و مراكز تحقيقاتي بايد روي آنها كار كنند.