نظام آموزشي؛ نه عادلانه و نه نوآورانه
مداخلههاي سياسي و غيرحرفهاي خارج از آموزش و پرورش ارمغاني به جز كنكوريزه كردن آموزش و تبديل مدارس به ميدان مسابقات حذفي براي ورود به دانشگاه در بر نداشته است. ضمن اينكه مساله عدم توجه به عدالت آموزشي نيز يكي ديگر از مشكلاتي است كه جامعه هدف با آن دست به گريبان هستند.
مداخلههاي سياسي و غيرحرفهاي خارج از آموزش و پرورش ارمغاني به جز كنكوريزه كردن آموزش و تبديل مدارس به ميدان مسابقات حذفي براي ورود به دانشگاه در بر نداشته است. ضمن اينكه مساله عدم توجه به عدالت آموزشي نيز يكي ديگر از مشكلاتي است كه جامعه هدف با آن دست به گريبان هستند.
دكتر مرتضي نظري، نويسنده حوزه آموزش و توسعه در اين باره ميگويد: كشورهاي نفتي حاشيه خليجفارس تا مغز استخوان فهميدهاند كه عيشِ دورهميهاي نفتي رو به پايان است و پاشنه اقتصاد و حكمراني روي دانش جديد، تحليل، نوآوري و نوآفريني ميچرخد. كمترين دستاورد اين فهم جديد، متمايلسازي درآمدهاي نفتي به سمت سرمايهگذاريهاي عظيم براي خلق مزيت و توليد ثروت از طريق نوآوري است. در اين تغييرِ بزرگِ در حال جريان، يك بخش بسيار كليدي كه زيرساخت فكري و انساني تغيير را فراهم ميسازد، آموزش و پرورش است.
كنكوريزه كردن مدارس اشتباه بزرگي است
او ميافزايد: در كمتر كشوري هدف و ماموريت مدرسه، به آمادهسازي دانشآموزان براي ورود به دانشگاه گره خورده. در كنار علل متعدد تداوم ابرچالشهاي آموزش و پرورش، آنچه در افول كيفيت نظام آموزشي ايران به ويژه در مدارس دولتي سهم بزرگي دارد، مداخلههاي سياسي و غيرحرفهاي خارج از آموزش و پرورش است كه ارمغاني به جز كنكوريزه كردن آموزش و تبديل مدارس به ميدان مسابقات حذفي براي ورود به دانشگاه در بر نداشته است. نظري در بخش ديگري از سخنان خود اظهار ميدارد: انتشار آمار تلخ سهم ۷ درصدي مدارس دولتي از رتبههاي زير ۳۰۰۰ كنكور و رتبه پايين سواد خواندن و نوشتن در مقطع ابتدايي و ديگر ناتوانيهاي مهارتي، علاوه بر تنزل اعتبار و جايگاه مدرسه، ناكارآمدي سياستگذاريهاي آموزشي را نشان ميدهد كه نه نوآورانه بوده و نه عادلانه.
اين دكتراي فلسفه آموزش و پرورش ادامه ميدهد: به عنوان نمونه، ما در شرايطي با موازيكاري حدود ۲۰ نهاد و سازمان خارج از آموزش و پرورش با بودجه مصوب مواجهيم كه ۴۰ درصد مدارس دچار فرسودگي شديد هستند. همچنين بايد به استعدادسنجيهاي نادرست، تمركزگرايي، رابطه آمرانه با معلم و مدرسه و به حاشيه رفتن مهارتهاي زندگي اشاره كرد كه تصوير روشني از وضعيت حكمراني آموزشي نشان ميدهد.
دكتر نظري اما معتقد است براي تولد دوباره مدرسه و جذاب و نوآور و عادلانهتر كردن فضاي مدارس نياز به 7 روش علمي داريم تا بتوانيم به اين مهم دست پيدا كنيم.
يكم: معلمي به مثابه يك تخصص
تلقي ما از معلمي و مربيگري، يك امر تخصصي و حرفهاي است يا يك بنگاه كاريابي و موضوع دم دستي كه ميتوان به راحتي در آن استخدام و مشغول شد؟ جذب، استخدام و تأمين مالي آموزش و پرورش چگونه باشد كه معلمِ با انگيزه دلسرد نشود و به جز ارتقاي كيفي و حرفهاي خود، هيچ مشغله ديگري نداشته نباشد و فرزند خانواده كمبرخوردار، از فرصتهاي اجتماعي ناشي از تحصيل در مدارس دولتي بازنماند؟
دوم: يادگيري براي خوديابي
مدرسه فضايي براي شبيهِ بزرگسالان شدنِ بچههاست يا دورهاي براي كشفِ و ابراز خود؟ تربيت، بارآوردن و شكل دادن به كودك است مثل كاري كه دست ما با گِل و خمير ميكند يا مجال و فرصتي است براي خوديابي و شكوفايي فرزندان ما به دست خودشان؟
سوم: آموزش بر مدار شوق و انتخاب
طراحي برنامه و محتواي آموزشي، بر مدار شوق و انتخاب و استعداد كودكان و نوجوانان باشد يا تكليفي اجباري براي گذراندن درسهايي از پيش فرض شده بر اساس ترجيحات نسل قبل؟ اصلاً آموزش، يك حق و انتخاب است يا يك اجبار قانوني؟
چهارم: از رقابتگرايي به مهارتورزي
براي ساختن جامعهاي سالم و توسعه يافته، تربيت شهروند مفيد بهتر است يا سرباز مطيع؟ تربيت حقوقبگيران آينده يا مردان و زنان كارآفرين و توانمند؟ ماموريت مدرسه، كسب مهارتهاي زندگي، خلاقيت و نوآوري باشد يا ۱۲ سال رقابت براي نمره و برتريجويي؟
پنجم: عبور از انواع جداسازيها
مدرسه، فعاليت شورانگيزي بر پايه به رسميت شناختن دنياي متنوع و متفاوت كودكان و نوجوانان باشد يا برنامه مهندسي شدهاي بر مبناي غربال و جداسازي بچهها بر پايه طبقه اقتصادي، بهره هوشي و نخبهگرايي؟
ششم: توازن مهارت نرم و سخت
زندگي و كسبوكار در جهان جديد به دو دسته مهارت نياز دارد. مهارت نرم و مهارت سخت. با مهارت سخت ميتوان شروع كرد اما بدون مهارت نرم نميتوان ادامه داد. آيا در مدرسه توان حل مساله، تصميمگيري، ارتباط موثر، تابآوري و تحليل شرايط، كارآفريني و خلاقيت و فن بيان، مذاكره و كار تيمي به اندازه دروس ديگر توجه ميشود؟
هفتم: مديريت بر اساس شايستگي
از دبيري تا وزيري، از كلاس تا ستاد و تمامِ سطوح خُرد و كلان آموزش و پرورش بر مبناي شايستگي و اصول حرفهاي باشد يا بر اساس انتصابهاي سفارشي و مداخلههاي غيرحرفهاي؟
نتيجه پاياني
او در پايان ميگويد: بايد سطح دسترسي نسل جديد و خانوادهها به دانش و مهارتهاي نو افزايش يافته و مخاطبان نوجوان مدرسه به بزرگترها نشان دهند منتظر تغيير سبك و محتواي مدرسه نميمانند و راههاي جايگزين را پيدا ميكنند. اگر آموزش و پرورش با تغييرات جديد به ويژه با محيط كسب و كارهاي نو، خود را «منعطف و منطبق» نسازد، حذف ميشود. انعطاف و انطباق، چاره نجات مدارس از چرخه ناكارآمدي است.