![اعتماد؛ دارايي مهم هر بنگاه اعتماد؛ دارايي مهم هر بنگاه](/files/fa/news/1403/9/17/64158_315.jpg)
اعتماد؛ دارايي مهم هر بنگاه
فرهنگ عمومي ما در دوگانههايي همچون راستكرداري و فساد، عموما نگرشي معنوي، اسطورهاي و سابجكتيو دارد. البته اينكه آيا ريشه اين طرز نگرش در وارداتي بودن امر مدرنيته به كشور است يا شكست گفتماني حاكميت و فرسودن سرمايه اجتماعي زير پرچم اخلاق و معنويات، موضوع اين يادداشت نيست.
فرهنگ عمومي ما در دوگانههايي همچون راستكرداري و فساد، عموما نگرشي معنوي، اسطورهاي و سابجكتيو دارد. البته اينكه آيا ريشه اين طرز نگرش در وارداتي بودن امر مدرنيته به كشور است يا شكست گفتماني حاكميت و فرسودن سرمايه اجتماعي زير پرچم اخلاق و معنويات، موضوع اين يادداشت نيست. اما نگاهي مادي و دنيوي به امر اعتماد، راستكرداري و فساد در فضاي كسبوكار چنين تصويري را مجسم ميكند كه بقا و فعاليت SMEها در درجه اول در گروي اعتماد ميان ايشان و مشتريان ايشان است و پس از آن تابع سلامت كلي محيط كسبوكار. چرا كه شايد بنگاههاي بزرگ با بهرهگيري از ابزارهايي در بازاريابي، تبليغات، برندسازي، خلق ارزش انتزاعي و پروپاگاندا بتوانند براي محصول خود مشتري جذب كرده يا رسواييهاي خود در مناسبات فسادآلود را لاپوشاني كنند، اما چنين امكاناتي براي بنگاههاي كوچك عموما فراهم نيست. بنابراين آنچه باعث پيوند ميان مشتريان و بنگاههاي كوچك ميشود، خصوصا در فعاليتهايي چون كسبوكارهاي سنتي، خانوادگي، محلي، پيشهوري و... در درجه اول اعتماد است. اهميت اعتماد در فضاي كسبوكار آنچنان است كه به باور بسياري، اعتماد اولين و مهمترين دارايي يك بنگاه بوده و ساير داراييهاي نقدي و غيرنقدي كه بناست در فعاليت اقتصادي به سرمايه و درآمد تبديل شوند، بعد از اعتماد قرار ميگيرند. مهمتر از همه، در يك محيط كسبوكار فسادآلود، خالي از اعتماد و مملو از رقابت غيرمنصفانه، ريسك كسبوكار بالا رفته و اين سبب بالا رفتن عدم قطعيتها و هزينههاي كسبوكار ميشود و به بيان نوين آن، هزينه بيمه سرمايهگذاري را افزايش ميدهد. پس فساد، فارغ از شرارتهاي آن از نظر معنوي، دقيقا از جنس هزينه براي بنگاه است و سود تمام كسبوكارها را كاهش ميدهد. مابهازايي كاملا واقعي، زميني و از جنس پول از اين منظر، تن دادن به فساد توسط يك بنگاه براي منافع كوتاهمدت و زودگذر، دقيقا برابر با زيان كل جامعه است. فساد ماهيتا امري بسيار عملگرا، پويا و انعطافپذير است و همواره ميتوان روشي خلاقانه براي تن دادن به آن يافت، آنچنان كه هيچكس هم متوجه نشود! در مقابل، راستكرداري يعني اينكه اگر چه كه راه به سوي فساد اصولا هموار است.
اما براي خود و اطرافيان ما كمهزينهتر است كه خويشتندار باشيم و به آن مسير نرويم. راستكرداري داوطلبانه، آگاهانه و دروني است و سويهاي كاملا ايجابي دارد. يعني شخص راستكردار، نه به خاطر ترس از مجازات يا هر اهرم سلبي و قهري ديگر، بلكه از روي درك و درايت از امر «هزينه و فايده» تن به فساد نميدهد. اصلا شكلگيري اين گفتمانها هم از آنجاست كه بیشتر شرارتهايي كه در جنبشهاي آزاديخواهانه و دموكراتيك در جهان، از صحنه سياسي جوامع زدوده شد (مثل زورگويي، بردهداري، استبداد، استثمار، تنبيه و مجازات بدون دادگاه و حق دفاع و بدون وكيل و...) و اصول دموكراتيك بر تاخت و تاز اسب مستبدان بر جامعه افسار زد؛ با سيطره نئوليبراليسم بر اقتصاد جهان در پس جنگ جهاني و هنگامه جنگ سرد، در سطح شركتي و حريم خصوصي اشخاص بازتوليد و پديدار شدند. به بياني، عملا مالكان شركتها، مايملك خود را همانسان اداره كردند كه اشراف و اربابان بزرگ املاك خود را در دوران قرون وسطي و عصر فئوداليسم اداره ميكردند.