
بيا «شروه» بخوانيم در سوگ غريبانه جنوب
همهچيز براي ما در يك خبر خلاصه ميشود، در اتفاقي تلخ كه در صدر خبرها مينشيند و چند روز بعد در غبار خبرهايي تازه از ذهنها پاك ميشود. اما تلخي اين اتفاق تا سالهاي سال در ذهن آنها كه ميماند، مثل خوره جانشان را ميخورد و مثل بختك روي زندگيشان سايه مياندازد.
گلي ماندگار|
همهچيز براي ما در يك خبر خلاصه ميشود، در اتفاقي تلخ كه در صدر خبرها مينشيند و چند روز بعد در غبار خبرهايي تازه از ذهنها پاك ميشود. اما تلخي اين اتفاق تا سالهاي سال در ذهن آنها كه ميماند، مثل خوره جانشان را ميخورد و مثل بختك روي زندگيشان سايه مياندازد. همهچيز به يك انفجار ختم نميشود. به سوختن كانتينرهايي كه شايد سرمايه زندگي صدها نفر بود، به نابود شدن ماشينهايي كه براي خيلي از صاحبانش تنها راه تامين معاش به شمار ميآمد، ميشود دوباره سرمايه را بازگرداند، سخت است خيلي سخت اما شدني است. ميشود دوباره يك ماشين ديگر را سر پاكرد براي امرار معاش اما چيزي كه چاره ندارد مرگ است. صداي شيون و زاري مردي در ميان دود و آتش كه به دنبال برادر گمشدهاش ميگردد اوج استيصال انساني است كه مرگ دستانش را از پشت بسته. فرياد ميكشد كه به مادرش قول داده تا احمد را برگرداند اما حال حتي جنازه احمد هم پيدا نشده... او نميداند به فرزندان برادرش چه بگويد، براي آنها چه قصهاي تعريف كند كه تلخي قصه رفتن بدون بازگشت پدر را كمي از بين ببرد. صداي ضجههاي مادري كه با همان لهجه شيرين جنوبياش ميگويد: «چطور در هوايي نفس بكشُم كه خاكستر پسرام توش تاو ميخوره»... هر دو پسرش رفتند اما نيامدند. هر دو پسري را كه بعد از غرق شدن همسرش در دريا با خون دل بزرگ كرده بود، هر دو پسري كه قرار بود رخت دامادي به تن كنند و حالا حتي تني براي آرام گرفتن در خاك هم ندارند. مگر ميشود عمق تمامي اين مصيبتها را در قالب يك خبر، يك تسلي يا يك گزارش به تصوير كشيد. كدام جمله ميتواند تسلي دل مادري باشد كه حالا ديگر تا عمر دارد بايد هوايي را نفس بكشد كه خاكستر پسرانش در آن تاب ميخورد... تا عمر دارد بايد حسرت به يادگارهاي فرزندانش چشم بدوزد. زني تنها كه همسرش را دريا برد و پسرانش را آتش.
برادرم زنده بود اما...
اكبر تاجيكي برادر كارمند مفقود شده «اسماعيل تاجيكي» است كه به گفته خودش فيلمي دراختيار دارند كه نشان ميدهد اسماعيل بعد از انفجار زنده بوده و به مجروحان حادثه كمك ميكرده است. او به خبرآنلاين گفته برادرم اسماعيل متولد سال ۱۳۷۵ است و كارمند اسكله شهيد رجايي بندرعباس بوده است. برادر كارمند مفقود شده، ميافزايد: ميگويند اسماعيل بعد از انفجار زنده بوده، ۲۰ نفر را پيدا كردهاند؛ همه استخوان خالياند؛ سوختهاند/ داريم تست DNA ميدهيم. برادرم متأهل است و همسر او در حال حاضر باردار است. اكبر تاجيكي ميگويد: روز حادثه برادرم در محل كار خود در اسكله بوده و فيلم آن هم موجود است كه بعد از انفجار دارد به انتقال مجروحان كمك ميكند و الان مفقود شده است. من همه جا رفتم؛ هلالاحمر، آتشنشاني، استانداري؛ هيچ جواب به ما نميدهند و ميگويند ما هم نميدانيم. او ميگويد: الان هم به همراه مادرم به پزشكي قانوني آمدهايم تا تست DNA بدهد تا از بين تكه استخوانهايي كه از برخي اجساد باقيمانده است شايد شناسايي شود. او تصريح ميكند: در فيلم مشخص است كه برادرم اسماعيل دارد با يك نفر ديگر مجروحي را حمل ميكنند و بعد از آن مشخص نيست چه ميشوند. برادر كارمند مفقود شده بندر شهيد رجايي ميگويد: كارمندهايي كه زمان حادثه و بعد از آن آنجا بودهاند ميگويند كه ما اسماعيل را ديدهايم كه سالم بوده و بيماران را به داخل آمبولانس ميبرده ولي الان ديگر خبري از او نيست. تاجيكي ميگويد: در زمان حادثه من خودم در شركت كناري اسكله شهيد رجايي بودم؛ لحظاتي بعد از وقوع انفجار به اسماعيل زنگ زدم و گوشي تلفن همراهش در دسترس نبود. او ادامه ميدهد: مسوولان در حال حاضر در جواب پيگيري ما ميگويند «هيچي معلوم نيست، هر كسي كه زنده بوده ما آوردهايم و هر كس هم كه نيست خدا رحمتش كند.» برادر اسماعيل تاجيكي كارمند مفقود شده بندر شهيد رجايي ميگويد: آن قسمتي كه برادرم در فيلم مشخص است مربوط به درِ خروجي است و خيلي با جايي كه انفجار رخ داده فاصله دارد.او ميگويد: برادرم اسماعيل و ۴ نفر ديگر كه يكي از آنها برادر همسر اسماعيل بوده و ديگر همكارانش در زمان حادثه با هم بودهاند؛ برادر خانم اسماعيل و يكي از دوستانش خدا را شكر سالماند و از اين سه نفر هيچ كدام پيدايشان نيست و گوشي تلفن هيچ كدام در دسترس نيست. برادر كارمند مفقود شده بندر شهيد رجايي ميگويد: ۲۰ نفر را پيدا كردهاند؛ همه استخوان خالياند؛ همه سوختهاند و به ما گفتهاند كه به پزشكي قانوني بياييم تا تست DNA از مادرم بگيرند و آزمايش كنند. او توضيح ميدهد: در آن منطقه هنوز دود برپاست و كسي جرات نميكند و نميتواند كه به آنجا برود. برادر كارمند مفقود شده بندر شهيد رجايي ميگويد: اصلا اگر اين فيلم را نديده بودم اميدي نداشتم كه برادرم زنده باشد اما چون فيلم را ديدم و ديدم كه اسماعيل دارد كمك ميكند پيگيرم و نميدانم چكار كنم.
تعداد مصدومان به ۱۲۴۲ نفر رسيد
از سوي ديگر هر لحظه به تعداد مصدومان، فوتيها و مفقودان اين حادثه افزوده ميشود. هنوز در بخشهايي كه نزديك به كانون آتشسوزي هستند و حرارت بسيار بالاست امكان دسترسي وجود ندارد. معلوم نيست در انبار برخي شركتها كه دچار حريق شدهاند افرادي حضور داشتهاند يا نه؟! بسياري از خانوادهها هنوز از عزيزانشان هيچ نشان و خبري ندارند. سخنگوي جمعيت هلال احمر اعلام كرد: تعداد مصدومان حادثه انفجار بندر شهيد رجايي به ۱۲۴۲ نفر رسيده است. او افزود: هر فرد با هر تخصص به هرمزگان و بندرعباس مراجعه نكند و اجازه بدهند تيمهاي امدادي در صورتي كه درخواست نيرو داشته باشند، اعلام خواهند كرد. خالدي بيان داشت: تيمهاي حمايتي هلال احمر روند بازپيوند افراد مفقودي و گمشده را آغاز كرده و تلاش ميكنند تا خانوادهها را در جريان آخرين وضعيت مصدومين و مفقودين قرار دهند. وي خاطرنشان كرد: جمعيت هلال احمر تا پايان عمليات امدادرساني به متاثرين از انفجار در ميدان حاضر است و پس از پايان عمليات نيز تلاش ميكند تا خدمات حمايتي را در منطقه انجام دهد.
تنفس در هواي آلوده
از سوي ديگر همان شب اول حادثه وزارت بهداشت و درمان وضعيت بندرعباس را اضطراري اعلام كرد و از مردم خواست تا جايي كه ممكن است از منازل خود خارج نشوند تا حد امكان از دستگاههاي تهويه هوا استفاده نكنند و در صورت لزوم حتما با استفاده از ماسك در شهر تردد كنند. گرماي بندرعباس بيداد ميكند، در اين هوا نميشود كولر را خاموش كرد، در اين هوا نميشود ماسك زد و از لباسهاي ضخيم استفاده كرد. اينكه مدارس و ادارات را تعطيل كردهاند يك طرف ماجراست و اينكه كل زندگي در شهر مختل شده است طرف ديگر ماجرا. در اين شرايط بايد هر چه زودتر وضعيت موادي كه در هوا منتشر شده را مشخص كنند. بحث جان و سلامتي افراد مطرح است. با تكذيب و تاييد و گمانه زني نميتوان مردم را از خطراتي كه ممكن است تهديدشان كند آگاه كرد. بيماريهاي تنفسي ميتواند به اندازه كافي خطرناك بوده و سلامت افراد را به خطر بيندازد. اين بياطلاعي باعث ميشود تا گستره خطر ناشناخته باقي بماند. اما نكتههاي بارز اين اتفاق تلخ همت مردمي است كه از اراده مسوولان پيشي گرفت. تمام شهرها براي اينكه خون مورد نياز بندرعباس را تامين كنند دست به كار شدند. آنها كه توان داشتند براي كمك راهي شدند. پزشكان به درمان رايگان روي آوردند و حتي تعميركاران ماشينها نيز اعلام كردند كه خودروهاي حادثهديده را بدون دريافت وجه تعمير ميكنند. فستيوال كوچه بوشهر در غم بندرعباس نواخت و چراغهايش را خاموش كرد. شروهخواني براي مردم جنوب كه سالهاي طعم تلخ جنگ و ويراني را چشيدند و بعد از آن اسير حوادث تلخي چون متروپل شدند يك سنت ديرينه است و حالا ما بايد براي بندرعباس «شروه» بخوانيم در سوگ جوانانش، مردمانش، زنان و دخترانش و مردمش كه باز هم زخم داغ ديگر را بر دل تفتيده شان تجربه ميكنند.