نگاهی به خاطرات «بانوی آهنین»
گروه گوناگون|
انتخاب ترزا می بهعنوان نخست وزیر بریتانیا موجی از اخبار را به وجود آورد که او شبحی از مارگارت تاچر خواهد بود و اینکه بریتانیا وارد عصر بانوی آهنین شده است. این موج اخبار هیجانانگیز که فقط در ایران بود -نه در خود بریتانیا- فقط براساس این واقعیت رخ داد که او پس از مارگارت تاچر دومین نخست وزیر زن بریتانیاست؛ همین و بس. در حال حاضر میان «ترزا می» و مارگارت تاچر دو شباهت وجود دارد، اول اینکه هر دو آنها زن هستند و دوم از حزب محافظهکار. اما به نظر میآید تفاوتهای آنها بسیار زیاد باشد. نخستین تفاوت آنها این است که «ترزا می» یک فمینیست است اما مارگارت تاچر چندان فمینیست نبود. در ضمن دومین تفاوت آن است که به گفته کارشناسان، قاطعیتی که در تاچر دیده میشد در «می» وجود ندارد. به همین خاطر است که مارگارت تاچر را «بانوی آهنین» میخواندند.
خاطرات مارگارت تاچر سرشار از تصمیمهای قاطعی است که در دوران نخستوزیریاش میگرفت. این کتاب که برای نخستین بار در سال 1384 در ایران و توسط موسسه اطلاعات چاپ شد، بعد از ماجرای برگزیت و احتمال روی کار آمدن ترزا می، خواهان زیادی پیدا کرد.
خاطرات مارگارت تاچر برخلاف دیگر کتابهای خاطرات، با سرگذشت زندگی از دوران کودکی تا پایان ماموریت سیاسی شروع نمیشود. او خاطرات خود را با شکست حزب کارگر در انتخابات پارلمانی و درنتیجه به دست آوردن نخست وزیری توسط حزب محافظهکار آغاز میکند. فرزند ارشد مغازهداری که وارد فعالیتهای حزبی و سیاسی میشود و پلههای ترقی را تا نخستوزیری طی میکند و دکترین سیاسی «تاچریسم» را برای علوم سیاسی بنیان مینهد. شروع کار نخست وزیریاش را طبق سنت سیاسی بریتانیا باید با برنامههای خود در مقابل رسانهها در جلو درب «شماره 10 داونینگ استریت» آغاز کند اما خرق عادت میکند و با دعای مشهور «فرانسیس اسیسی» سخنرانیاش را شروع میکند: «در جایی که نفاق است شاید هماهنگی را بیاوریم. در جایی که دروغ است شاید حقیقت را بیاوریم. در جایی که تردید است شاید ایمان را بیاوریم و جایی که ناامیدی است شاید امید را بیاوریم.»
دوران تاچر که تقریبا پس از ویلیام پیت و لرد نورث طولانیترین دوره نخست وزیری را در تاریخ بریتانیا داشت - از سال 1979 تا 1990- دوران پرفراز و نشیبی بود. از اعتصابات کارگری تا جنگ فالکلند با آرژانتین را توانست به خوبی رهبری کند و به خاطر همین رهبری، رسانهها لقب بانوی آهنین را به او دادند؛ زیرا خود او در همین دوران گفته بود که «آنچه بریتانیا به آن نیاز دارد یک بانوی آهنین است.» همچنین نبرد با جداییطلبان ایرلند را هم نباید فراموش کرد و در همین دوران نخست وزیری تاچر بود که «بابی ساندز» از رهبران ارتش آزادیبخش ایرلند که جدایی ایرلند از بریتانیا را هدایت میکرد دست به اعتصاب غذایی زد که برای او مرگ را در پی داشت. اما همین اتفاق هم که مدتها سرتیتر رسانهها شده بود و نفرت از تاچر را به اوج رساند، مانع از آن نشد که حق را به ایرلندیها بدهد زیرا به اعتقاد تاچر «جنایت، جنایت است.»
در این میان البته نباید نقش تاچر را در فروپاشی شوروی نادیده بگیریم. زمانی که میخاییل گورباچف به دبیرکلی حزب کمونیست شوروی انتخاب شد پس از نخستین دیدار با تاچر، مارگارت تاچر به رونالد ریگان خبر داد که «این فرد خوبی است. میشود با او کار کرد» و همواره او بود که در مواقع بحرانی، واسطهگری میان شوروی و امریکا را برعهده داشت.
دوران یازده سال و نیم نخست وزیری تاچر به خوبی در کتاب خاطرات او آمده است. از زمانی که وارد دفتر نخست وزیری میشد تا زمانی که از آن خارج میشد، جهان شاهد تحولات زیادی بود. جنگ ایران و عراق، جنگ فالکلند، فروپاشی بلوک شرق و اتحادجماهیر شوروی. این دوران- البته به جز جنگ ایران و عراق - در کتاب خاطرات تاچر و نقش او در سیر این تحولات به خوبی شرح داده شده است. پایان تاچر و رفتن او از شماره 10 خیابان داونینگ عملا شروع بازی دوباره
«House of Cards» بود.