تحمیل ریسک ترامپ به اقتصاد جهان
روز سهشنبه در امریکا چهل و پنجمین رییسجمهور این کشور انتخاب خواهد شد. اگرچه رفت و آمد سیاستمداران در این کشور دموکرات پدیدهیی طبیعی است اما آنچه بین هیلاری کلینتون و دونالد ترامپ میگذرد به گواه ناظران امریکایی و جهانی بیسابقه است، به همین دلیل مردم امریکا در مهمترین انتخابات نیم قرن گذشته باید از بین یک سیاستمداز زن مکار و یک مرد ناشی یکی را برای اداره امور کشور انتخاب کنند. انتخابی که تبعات آن محدود و محصور به مرزهای امریکا نیست بلکه بسیاری از مناسبات جهانی را تحت تاثیر قرار خواهد داد. ایالات متحده به عنوان یک ابرقدرت سیاسی و اقتصادی و نفوذ عمدهاش بر بسیاری از سازمانها و نهادهای بینالمللی قادر است بخش عمدهیی از نظم موجود را دستخوش تغییر کند و همین مساله باعث شده که موج رسانهیی این انتخاب به دورافتادهترین و کم اهمیتترین نقاط جهان نیز برسد. دونالد ترامپ، میلیاردر جنجالی نیویورک، سهم قابل توجهی در به وجود آوردن فضای دوقطبی انتخابات دارد و سعی کرده تا حد توان آرای خاموش را با به چالش کشیدن ساختارها و روندهای موجود به میدان بیاورد و در این راستا عضوگیری قابل تاملی هم داشته است. گزارشها نشان
میدهد، او بارها در انتخابات دیگر محلی و ایالتی وارد شده تا بلکه پس از اشباع ثروت بتواند در عرصه سیاست هم خودی نشان دهد، اما باید اعتراف کرد که او هرگز باور نمیکرد به این سطح از شهرت برسد وگرنه در تعاملات اجتماعیاش در طول سالیان گذشته با احتیاط بیشتری برخورد میکرد. ترامپ به جای اینکه یک جاهطلب سیاسی باشد، دچار جنون شهرت است و دست بر قضا تاکنون موفق هم بوده است. حال سوال اصلی این است که آیا باید نگران بر کرسی نشستن ترامپ در کاخ سفید بود یا خیر؟ جواب این سوال جنبههای مختلفی دارد و در اظهارنظرهای متعدد به تاثیر سیاسی چنین انتخابی بر جهان و حتی ایران پرداخته شده، اما تاثیر ترامپ در حیطه اقتصاد قابل تاملتر است. درست است که ترامپ در مورد مرزها، روابطش با روسیه و چین، داعش، برجام و مسائل خاورمیانه ایدههای عجیب و غریبی ارائه داده است اما شاید برای بسیاری از این ایدهها موانع جدی وجود داشته باشد. این موانع ساختاری در روابط بینالملل، به احتمال زیاد ترمز ترامپ را در عرصه سیاست خواهند کشید، اما ایدههای اقتصادی او تحمیل یک ریسک به وضع موجود است. پس از بحران مالی 2008، اقتصاد جهان به آرامی در حال بازیابی است
و روند شکنندهیی دارد که میتواند انحراف آن برای همه گران تمام شود. هرچند بعید است ترامپ بتواند توافقنامههای تجاری را پاره کند و به جنگ ارزی چین برود، اما به این دلیل که انتظارات اقتصادی از این ایدهها تاثیر میپذیرد، باید قبول کرد بدون شک یک نااطمینانی جدی به حوزه عملیاتی ورود پیدا خواهد کرد. پیشبینی این است که ترامپ حداقل در عمل تغییر موضعهای جدی بدهد اما در سخنرانیهایش همچنان رویکرد تهاجمیاش را حفظ کند و این یعنی تحمیل ریسک ترامپ به اقتصاد جهانی.
با این اوصاف راهبران مناسبات اقتصادی با احتمالهای متفاوت به پیشبینیناپذیری رییسجمهور امریکا مینگرند و در تلاش خواهند بود تا سرعت حرکت خود را به حداقل ممکن برسانند. دنیای سیاست باتوجه به سرعت بالای تغییرات و ظهور و افول سریع پدیدهها اگر عملیاتی نشدن یک ایده را ببیند، بدون تاثیر از آن میگذرد و زمان طولانی منتظر نخواهد ماند، اما در اقتصاد ماجرا کاملا دگرگونه است. فکر کنید یک معاهده تجاری در حال شکلگیری باشد یا یک سرمایهگذاری کلان در یک زیرساخت بینالمللی در مرحله طراحی قرار گیرد و از آن طرف یک ابرقدرت اقتصادی مدام علیه آن موضع بگیرد. حتی اگر اقدامی عملیاتی هم علیه آن انجام نشود با توجه به پارامتر زمانبری بعید است بتوان پیشرفتی برای چنین پروژههایی متصور شد. بنابراین اقتصاد از روزی که ترامپ سرکار بیاید اگر بخواهد بدون حرکت در چارچوب یک استراتژی مشخص و تنها در جهت خودنمایی نظراتش را رسانهیی کند، بدون شک یک ساعت شنی به کار خواهد انداخت تا زمان باقیمانده از 4 سال ریاستجمهوریاش را اندازه بگیرد. به عبارت دیگر، ریسک ترامپ در این وضعیت نامتعادل اقتصاد جهان، بسیاری از ایدههای ناب اقتصادی را حداقل برای 4 سال به تعویق خواهد انداخت. اگر کاروان جهانی در فضای نااطمینانی ناشی از حضور ترامپ گام بردارد، بدون شک بر ایران هم تاثیرگذار خواهد بود. مخصوصا در دوران پسابرجام که ایران به دنبال بازگشت به اقتصاد جهانی است، درصدد توسعه صادرات و واردات برآمده و عزم جدی دارد که به بازارهای مالی بینالمللی بپیوندد، نباید تاثیر ترامپ را نادیده گرفت؛ تهدیدی که نه میتوان دورش زد و نه عبور از آن کار سادهیی خواهد بود.