قاعده یک بازی

۱۳۹۶/۰۳/۲۳ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۰۱۰۶۶

 دوست داشته باشیم یا خیر، سیاست در ایران مانند سایر کشورها، قواعد مخصوص به خود را دارد. این قواعد به عرفی نانوشته میان کنشگران سیاسی بدل شده و باعث تعادلی در اتمسفر سیاسی شده است که اگرچه ممکن است بهینه نباشد ولی حداقل در حالتی با ثبات قرار دارد.

 در چند هفته گذشته بحث تعیین کابینه بسیار داغ بوده است. گزینه‌های مطرح خود را عرضه می‌کنند؛ بعضی برای تصدی شرط می‌گذارند و برخی دیگر از طریق نزدیکان خود برای کسب کرسی مشغول لابی هستند. در این میان گروه‌های مختلف تلاش دارند چهره‌های مورد وثوق خود را برای کابینه مطرح کنند. این کار را برخی به سهم‌خواهی از دولت تعبیر کرده‌اند ولی آیا واقعا این‌گونه است؟ مساله اول اینکه اگر حزبی شکل گرفت و آرمان‌هایی برای کشور در نظر داشت، طبیعی است که برای دستیابی به آن آرمان‌ها تلاش کند. مگر می‌شود حزب یا گروهی دارای افکار سیاسی باشد و در زمان تعیین کابینه این افکار و افراد واجد شرایط نظر خود را مطرح نکنند؟ لابی برای تعیین افراد هماهنگ با نظر حزب، گروه یا جریان سیاسی یکی از وظایف هر مجموعه سیاسی است. تلاش برای تعیین افراد شایسته از نظر هر گروه یک مسوولیت اجتماعی است و طبیعتا باید در این مسیر صورت گیرد.

مساله دوم این است که آیا دولت دوازدهم از یک حزب یکتای سیاسی به وجود آمده یا یک دولت ائتلافی است؟ اگر بپذیریم جریان شکل‌دهنده دولت دوازدهم ائتلافی از گروه‌ها، جریانات و طرز فکرهای متفاوت و حتی در بعضی موارد متضاد بوده که در نهایت باعث پیروزی حسن روحانی شده است، طبیعی است که انتظار یک دولت ائتلافی را داشته باشیم. در کجای دنیا دولت ائتلافی بدون نظر گروه‌های ائتلاف‌کننده تعیین می‌شود؟ آیا اگر ترزا می ‌موفق به ائتلاف با یکی احزاب دیگر می‌شد می‌توانستیم حزب ائتلاف‌کننده را برای کسب کرسی در کابینه شماتت کنیم؟

هر دو مساله ذکر شده قواعد بدیهی حاکم بر بازی‌های سیاسی است که نه فقط در ایران بلکه در سایر کشورها نیز وجود دارد. اما آیا این قواعد بهینه است و هزینه‌یی به دلیل وجود این قواعد به جامعه تحمیل نمی‌شود؟ جواب مطمئنا منفی است. ساده‌ترین مشکل اینکه اگر کل کابینه از طریق نمایندگان گروه‌های مختلف با عقاید متفاوت و در مواردی متضاد بسته شود چه رخ خواهد داد؟ این مشکلی بود که در 4سال گذشته به خوبی شاهد آن بودیم و وزارتخانه‌های اقتصاد دیدگاه‌های متفاوتی در اقتصاد داشتند. این تصور دولت به دلیل حجم زیاد مشکلات باید از همه دیدگاه‌ها استفاده کند، اشتباه است. همان‌طور که اگر فکر کنیم همه مشکلات در طول عمر یک دولت حل می‌شود، اشتباه کرده‌ایم.

راه صحیح تعیین خطوط کلی برای مسائل اساسی دولت است. سیاست‌های اساسی دولت در زمینه‌هایی مانند اقتصاد باید روشن باشد. پس از آن می‌توان افراد از نحله‌های فکری و خاستگاه‌های متفاوت را برای اجرای سیاست‌های دولت بر اساس خطوط مشخص شده تعیین کرد. اگر برنامه‌های اقتصادی، اهداف و کاپیتان تیم اقتصادی دولت روشن باشد چینش وزارتخانه‌های اقتصادی بسیار سهل‌تر صورت خواهد گرفت و جواب این سوال که آیا وزارتخانه‌ها نیاز به تفکیک دارند یا ادغام کاملا روشن خواهد بود. با مشخص شدن خطوط کلی اقتصادی خط‌کشی میان وزارتخانه‌ها و سازمان‌ها هم ساده‌تر صورت می‌گیرد تا دیگر شاهد این پدیده نباشیم که بسیاری از وزرا شرط ماندن خود را در داشتن اختیارات تلقی کنند. این روش برای بخش‌های دیگر مانند سیاست خارجی و داخلی، فرهنگی و اجتماعی قابل اجراست و گروه‌های حامی دولت می‌توانند در چارچوب برنامه‌های مشخص دولت با یکدیگر به رقابت بپردازند.