تشکلها و پاشنهآشیل قیمت تمامشده
گروه تشکلها|
نمونههای زیادی از محصولات ایرانی وجود دارد که بدون حمایت تعرفهیی هیچ شانسی برای رقابت با محصولات غیرایرانی ندارند. وقتی بحث حمایت تعرفهیی میشود معمولا تصورات به سمت کالاهایی همچون خودرو میرود اما در بخشهای مختلفی چنین مشکلی وجود دارد. قیمت تمام شده سنگ آهن در جلو کارخانه بیشتر از قیمت جهانی آن است. در بحث کشاورزی هم چنین مشکلی وجود دارد. بخشهایی که دولت در آن حضور کمرنگی هم دارد چنین مشکلاتی دارند.
این یک واقعیت است که قیمت تمام شده کالاهای ایران به قدری بالاست که اصولا نه در داخل ایران و نه در خارج قدرت رقابت در بسیاری از کالاها وجود ندارد. بسیاری از بازارهای سنتی ایران مانند بخشهای مختلفی از خشکبار از دست رفته است. قیمت تمام شده بعضی از خشکبار ایرانی تا 30درصد بالاتر از قیمت فروش محصولات مشابه ترکیه است و با در نظر گرفتن کیفیت نسبتا یکسان طبیعی است که ایران در نمایشگاههای خارجی هیچ شانسی ندارد. از سوی دیگر محصولاتی که هنوز قدرت صادرات دارند از حاشیه سود بسیار کمی برخوردار هستند و اگر این حاشیه سود پایین هنوز منجر به جذابیت در اقتصاد است به خاطر کار در حجم بالاست. عوامل متعددی را میتوان به عنوان دلایل این قیمت تمام شده بالا ذکر کرد اما واقعیت این است که مهمترین دلیل ساختار بنگاههای کوچک و متوسط ایران است. از دهههای قبل برای حل مشکل بیکاری همچنین توسعه براساس صنایع بزرگ و شکلگیری بخش خصوصی اقماری که از SMEهای اطراف صنایع بزرگ تشکیل میشدند، اقتصاد ایران به سمت ساختاری از بنگاههای کوچک و متوسط حرکت کرد. با توجه به هرم جمعیتی این نگاه که بنگاههای کوچک و متوسط مهمترین ابزار برای حل مشکل بیکاری هستند بیشتر قوت گرفت اما در مجموع سوال اساسی این است که در بلندمدت چگونه میتوان مشکل هزینه تمام شده زیاد را در کنار این ساختار حل کرد؟
نگاهی به ساختار SMEها در ایران
SMEها واحدهای اقتصادی ویژهیی هستند که در تولید ملی، اشتغالزایی و جلب سود برای سهامداران نقش مهمی ایفا میکنند. غالبا مالکیت و عملکرد مستقلی دارند و مدیران معمولا خود صاحبان سرمایه و مالکان اینگونه موسسات
هستند.
حسب تعریف وزارت صنایع و معادن و وزارت جهادکشاورزی SMEها عبارتند از تشکیلات اقتصادی خدماتی و صنعتی منطقهیی با کمتر از 50 نفر کارمند.
بانک مرکزی ایران فقط موسسات دارای کمتر از 10نفر کارمند را به عنوان SME تعریف میکند. اداره آمار ایران فقط بنگاههای با کمتر از 10نفر کارمند را به عنوانSME منظور میکند و تمام انواع دیگر بنگاهها را به عنوان موسسات تولیدی بزرگ میشناسد. اما از یک دیدگاه قابل انعطاف و کاربردی، «کوچک» و «متوسط» دانستن یک شرکت از دیدگاه عملیاتی نسبی بوده و قویا تابع مستقیم «نوع فعالیت» آن شرکت و نیز «فضای کسب وکار حاکم بر آن» است. یعنی یک شرکت با تعداد معینی کارمند و میزان مشخصی گردش مالی و سرمایه در یک حرفه به خصوص و تحت شمول یک فضای کسب وکار معین ممکن است کوچک باشد اما شرکتی با همین ویژگیها اما شاغل در حرفهیی دیگر یا فضای کسب وکار دیگری به عنوان شرکت بزرگ شناخته شود.
تغییر فناوری تولید در دهههای اخیر و فاصلهگرفتن از تولید انبوه در صنایع بزرگ و گرایش به سمت تولید انعطافپذیر در صنایع کوچک و متوسط هر چند توانایی رقابت فعالیتهای صنعتی کوچک را افزایش داده و منجر به انتقال فعالیتهای اقتصادی از صنایع بزرگ به سمت صنایع کوچک شده اما این موضوع به معنای حذف صنایع بزرگ و جایگزینی آن با صنایع کوچک نبوده است بلکه روند حرکت به سوی تعامل هر چه بیشتر این دو با یکدیگر بوده است. به گونهیی که تقسیم کار میان صنایع کوچک و بزرگ به شکلی صورت پذیرفته که آنها به جای رقابت با هم، یکدیگر را کامل میکنند.
هماکنون بیش از 90درصد از شرکتهای ثبت شده در کشور را شرکتهای کوچک و متوسط تشکیل میدهند اما با وجود این، سهم این بنگاهها در تولید ناخالص داخلی بسیار کمتر از ظرفیت آنهاست. در سالهای اخیر تلاشهای زیادی برای استفاده بیشتر از بنگاههای کوچک و متوسط صورت گرفت.
هزینه تمام شده و SMEها
اکثر تلاشها برای توسعه SMEها مبتنی بر نقش اشتغالزایی این بنگاهها بود اما یک سوال اساسی هنوز بیپاسخ مانده است. آیا هزینه تمام شده بالا در اقتصاد ایران به دلیل وجود SMEهاست؟
متهمان زیادی درخصوص قیمت تمام شده بالا در ایران وجود دارد. تا سالها بحث اقتصاد دولتی و حضور دولت در عرصه بنگاهداری متهم اول بود. تا قبل از شروع خصوصیسازی گفته میشد که در سیستم دولتی به دلیل ریخت و پاشها، قیمت تمام شده کالاها بالاست و کالاهای تولید شده در سیستم دولتی گرانتر از بخش خصوصی است زیرا کنترل هزینهها همچون بخش خصوصی انجام نمیشود. پس از آن نیز موضوعات متعددی به عنوان دلایل قیمت تمام شده بالا ذکر شد. هزینه بالای نیروی کار (با در نظر گرفتن اینکه حداقل دریافتی نیروی کار هم زیر خط فقر است) و موضوع تکنولوژی و بهرهوری از دلایل هزینه تمام شده بالا ذکر شد.
اما این یک واقعیت است که بنگاههای کوچک و متوسط که معمولا زیر ظرفیت تولید به فعالیت میپردازند در عمل یکی از مهمترین دلایل هزینه تمام شده بالا هستند. سرمایهگذاریهای مستقل و خرد در مجموع سربار هزینهیی زیادی را به همراه داشته بدون آنکه از فواید آن به حد مطلوب استفاده شود.
تلاشها برای دوپینگ SMEها
از سوی دیگر تلاش دولت برای گسترش SMEها به نوعی باعث دوپینگ و رشد غیرطبیعی این بخش از اقتصاد شد. عملکرد انباشت سرمایه در سالهای پس از انقلاب کاهش یافته است. وی با اشاره به اینکه حجم سرمایهگذاری فراز و نشیبهایی داشته و بالاخره در سال 85 به قیمت واقعی به قیمت سال 55 رسیده است. اگر سرمایهگذاری را به صورت سرانه بررسی کنیم، این رقم در یک دوره 30ساله نصف شده است. با این حال هزینههای استهلاک سرمایه 3 تا 4 برابر شده است. دینیترکمانی ادامه داد: شاخص سرمایه به تولید که نشاندهنده بهرهوری سرمایه است بهشدت در کشور ما کاهش یافته است؛ یعنی متوسط هزینه تولید به صورت ساختاری افزایش یافته است. در عین حال فرآیند ضعیف انباشت سرمایه باعث قفل شدن سرمایهها در پروژههای نیمه تمام شده است. این قبیل طرحهای نیمه تمام راز اصلی مطالبات معوق بانکها و محدودیت آنها برای تامین مالی مورد نیاز بنگاههای تولیدی هستند. لذا منابع مالی که میتوانست صرف تامین مالی بنگاههای کوچک و متوسط و حتی بزرگ شود در این قبیل طرحها معطل ماندهاند. تجربه ناکام و ناموفق وام خوداشتغالی و بنگاههای زودبازده، مصداق بارز محدودیت جذب به شمار میآیند. متاسفانه SMEها به جای اینکه موتور محرکه اقتصادی باشند، وبال گردن اقتصاد ایران شدهاند. در حقیقت اگر در چارچوب یک سیاست صنعتی مشخص عمل نکنیم با تعداد انبوه بنگاههای کوچک مواجه میشویم که بازار داخلی را انباشت میکنند ولی توانایی خلق صرفههای اطلاعاتی و دانشی و تولید در مقیاس را ندارند. آنها حتی توانایی پسانداز برای R&D را هم نخواهند داشت.
نقشهای جدید تشکلی
در این میان یکی از راهحلهای مناسب برای موضوع SMEها استفاده از ظرفیت تشکلهاست. تشکلهای بخش خصوصی تا به امروز بیشتر به بحث لابی با دولت پرداختهاند و از وظایفی همچون هماهنگی و همصدا کردن بخش خصوصی خودداری کردهاند. با توجه به ساختار اقتصاد ایران و وضعیتی که امروز با آن روبهرو هستیم یکی از بهترین روشها برای جلوگیری از بنگاههای ضعیف و کوچک، متحد شدن آنها در قالب تشکلهایی است که در بسیاری از بخشها این بنگاهها با یکدیگر همراه و همسو شوند.
بسیاری از بنگاهها از نظر عملکردی، هزینههای ثابتی دارند که اگر از سوی تشکلها پرداخت شود، هزینه تمام شده برای بنگاههای کوچک و متوسط سرشکن میشود. مسائلی همچون R&D، گزارشهای بررسی بازار، بازاریابی و تبلیغات و ایجاد برندهای مشترک بین بنگاهها مثالهای خوبی از امکان همکاری بین بنگاهها از طریق تشکلهاست حتی ایجاد هلدینگهای فروش و صادرات هم میتواند نقش مهمی در این میان داشته باشد.
در حقیقت ما به تشکلهای جدید با رویکردی متفاوت در اقتصاد نیاز داریم که با هماهنگی میان بنگاهها بتوانند هزینه تمام شده بنگاه را تا حد زیادی کاهش دهند. SMEها در شرایط رکود اقتصادی، بالاترین آسیبها را دیدهاند اگر ذخیره دانش را حفظ کنیم؛ مهارتهای مدیریتی و نیروی انسانی ماهر را توسعه دهیم و شرکتهای کوچک را در شبکهسازیهای محلی، ملی و جهانی قرار دهیم، ظرفیت جذب این قبیل شرکتها رشد میکند. دیدگاههای دولتی همچون سیاستهای قیمتی در بهترین حالت میتوانند به عنوان شوک مقطعی تلقی شوند و اگر ظرفیت جذب پایین بماند به کارگیری این سیاستها در درازمدت میتواند آثار منفی شدیدی بر جای بگذارد. تغییرات دستوری در نرخهای تامین مالی نیز چنین نتیجهیی را به دنبال دارند. به همین دلیل نیاز است که بنگاههای کوچک و متوسط از طریق اتحاد در آینده خود اثرگذار باشند.