آغاز انقلابی از دل جنگلهای سیراماسترا
جوانان کشته شدند. آن جنبش اما ققنوسی را که آبستن بود زیر خاکسترهای آتش آن درگیری به دنیا آورد؛ ققنوس انقلاب کوبا، که نام از همان روز گرفت، از 26جولای، و دو سال بعد در سال 1955 آن زمان که 82 تبعیدی از فیدل کاسترو و برادرش رائول تا کامیلو فوئگوس و حتی چهگوارای آرژانتینی در مکزیک گرد هم آمدند و باز سازماندهی شدند، بال زدن زیر خاکسترها را آغازید، از خاکسترها بلند شد و 4سال بعد در ژانویه 1959 باتیستا را از تخت استبدادش بلند کند و از آسمان بر زمین انداخت.
انقلاب کوبا که پیروز شد، آوازه دو نام از باقی نامها بلندتر شد. فیدل کاسترو و ارنستو چهگوارا؛ زوج انقلابیای که جذابیتشان حتی جذابیت زوج انقلابی لنین- تروتسکی را در میان مردم و در فرهنگ عامه به چالش کشید. عکس بالا، این دو را در کنار هم نشان میدهد؛ در گرماگرم انقلابی که در دل مردم روستاهای جنگلی کوبا پا گرفت، چند دهه پیش از آنکه نظریهپردازان سیاسی راستگرا از شکست انقلاب کوبا بگویند. چهگوارا خیلی زود تنها پس از 7سال به امید برانگیختن انقلاب در کشورهای دیگر رفیقش را ترک کرد تا ندای انقلابی شاعرانهیی که دریای انقلاب کوبا را متلاطم کرده بود به دیگران هم برساند. یک سال بعد اما با توطئه سیا در بولیوی محاصره شد. چهگوارا در آن درگیری کشته شد تا سالها بعد عکس صورتش بشود مایه فروش کالاها و
پروار کردن نظامی که علیهاش انقلاب کرده بود. کاسترو اما انقلابش را ادامه داد تا همین 10سال پیش، سال 2006 که قدرت و رهبری را به برادرش رائول واگذشت. گفتند انقلاب کوبا شکست خورده است و کاسترو در ساختن آرمانشهری که وعدهاش را داده بود، ناکام مانده. گفتند انقلابیها تنها فقر توزیع کردند و نه ثروت و نگفتند که کوبا تا همین امروز هم در محاصره تحریمهای اقتصادی همهجانبه است و با این همه توانسته نظام سلامت و آموزشی بسازد که رشک کشورهای توسعه یافته را هم برمیانگیزد. کاسترو اما فرزندش را، انقلاب کوبا را، از پی تلاشهای پی در پی برای سرنگونیاش از سر نگرانی آنقدر تنگ در آغوش گرفت که رویای آزادیاش فراموش شد. ققنوس انقلاب کوبا هم با خود آزادی نیاورد.