حق به شهر، بهمثابه دال فراگیر

پرویز صداقت|
(یک)
«حق به شهر» حق جمعی ساکنان شهرها در بهرهگیری از شهر در چارچوب اصول دموکراسی و برابری و همبستگی و پایداری و عدالت اجتماعی است. در این حق جمعی، بهویژه حقوق آنانی اهمیت مییابد که در فرآیند زایش و رشد شهرها و در برنامههای توسعه مورد اعتنا قرار نگرفتهاند. براساس این حق، فرودستان، اقلیتها و به حاشیه راندهشدگان مشروعیتِ سازماندهی و کنشگری مییابند تا حق خود و نسلهای آینده را برای مدیریت آزادانه فضای زیست و دستیابی به سطح مناسب زندگی طلب کنند.
شهر، علاوه بر آنکه مکان مهم گردش و تحقق ارزش است در خلق ارزش نیز نقش تعیینکننده دارد. پس به شهر نباید به عنوان فضایی صرفا برای گردش و تحقق ارزش نگریست، بخش مهمی از تولید ارزش نیز در فضای شهری محقق میشود.
زایش و رشد شهرها در دهههای اخیر اساسا تابعی از اراده قدرتمندان، الزامات و نیازهای انباشت سرمایه و ضرورت خلق و جذب ارزش بوده است. در مقابل دیدگاهی که توسعه شهری را تابعی از دستور، تابعی از نیازهای برنامههای رشد اقتصادی و انباشت و خلق و جذب ارزش میداند، گفتمان «حق به شهر» از اختیار «ما، یعنی دیگران»، نه فرادستان و قدرتمندان، در شکل دادن به فرآیند زایش و رشد شهرها میگوید. به همین دلیل در مطالبات حق به شهر، این حقوق فرودستان، کارگران، زنان، کودکان، بهحاشیه راندهشدهها، اقلیتها، معلولان و ناتوانان و جنبشهای هویتگراست که اهمیت مییابد.
به سبب تناقض ذاتی حقوق این گروهها با گروههای فرادست جامعه، حق به شهر، دال فراگیر کنشگری در شهرهای کژساختار و کژکارکرد میشود.
بدینترتیب دیالکتیک فضا و فرآیند، انباشت و تولید فضا برمبنای آن، نوع مقاومت ما را نیز رقم میزند: تصاحب فضا برای چیرگی بر فرآیندها. در حق به شهر بر تصاحب فضاها تاکید میشود تا به مدد آن چیرگی بر فرآیندها حاصل شود.
درخواستهای بازتولید اجتماعی در مطالبهگری حق به شهر، به مطالبات مرتب با دسترسی به معیشت، سرپناه و فضاهای شهری، دسترسی به آب سالم، حملونقل، آموزش، بهداشت، فرهنگ، محیط زیست پایدار و مشارکت دموکراتیک اشاره دارد. پس مقابله با کالاییسازی سرپناه و فضاهای مشاع، آب و بهداشت و آموزش و درخواست برای توسعه حملونقل و رفاه و فضاهای عمومی، آزادیهای مدنی و سبک زندگی، مشارکت و خودمدیریتی مستقیم، فینفسه مطالبهگری حق به شهر است و مشارکتکنندگان در مطالبات حق به شهر طیف گستردهیی از تهیدستان و کارگران شهری تا زنان، طبقه متوسط جدید و اقلیتها را در برمیگیرد.
(دو)
تهران امروز و دیگر کلانشهرهای ایران در تمام سالهای سه دهه گذشته عمدتا تحت تاثیر دو نیروی مستقل که گاه مقوم هم بودند و گاه در تباین با یکدیگر شکل گرفتند و تغییر شکل یافتند. از یک سو، نیروی گرایشها، سلیقه و سبک زندگی موردنظر حاکمان در شکل بخشیدن به کالبدها و زیست روزمره شهری و شهروندان و از سوی دیگر الزامات انباشت سرمایه در اقتصاد ایران. چنین است که کلانشهرهای ما تبلور ویژگیها و تناقضهای ساختار و نیز رشد مناسبات سرمایهداری در ایران بودهاند.
بهطور مشخص در عرصه اقتصاد سیاسی تخریب و بازسازی مداوم شهرها سازوکاری پیوسته برای خلق مازاد و نیز ایجاد مجراهایی برای جذب منابع سرمایه مازاد بوده است. در این فرآیند شهر وسیله و تمهیدی در خدمت تولید و جذب سرمایههای مازاد، یعنی اساسا کالبدی در حال تخریب و بازسازی دایم در جهت نیازهای انباشت سرمایه بوده است.
فضاهای اصلی شهرهای ما اکنون فضاهایی تخصیص یافته به فرآیندهای زادورشد سرمایههای مالی و تجاری و مستغلاتی و نیز تبلیغ مداوم سبک زندگی است. در چنین حالتی، پروژههای شهری اساسا تعریف فرصتهای سودآور سرمایهگذاری برای سرمایهها یا تمهیدات کالبدی است، نه پاسخ به نیازهای شهروندان و ساکنان شهر. در این فرآیند بیوقفه، نهتنها فضاهای زیست جمعی ما که ما خود نیز هر روز ویران و به شکل دیگری بازساخته میشویم. این تخریب و بازسازی پیوسته، نهتنها پیوند ما با خودمان، بلکه حافظه و میراث جمعی ما، و پیوندمان با گذشته را نیز ویران میکند و جایگزین آن دنیایی، یکسر کالایی و ازخودبیگانه و سوداگر است.
در کلانشهرها ما دیگر گذشتهیی نداریم، هرچه هست مجموعهیی است بیانتها از خودروها و آدمهای منزوی و تنها و خشمزده، مصرفکنندهها و زبالهگردها، فروشندگان و دلالان، تنفروشان و پاندازها، … همگی حک شده در فضایی بیگانهساز و همزمان بیهیچ پیوندی با یکدیگر. اگر فرآیندهای بیگانهساز تنیده و حکشده در فضاهای بیگانهساز هستند برای دگرگون کردن فرآیندها به تسخیر فضاها نیازمندیم.
تمام بحرانهای حاد امروز ما به نمایانترین شکل در فضای شهری مشهود است. بحران قطبیشدن اقتصادی و اجتماعی در شکل محلههای متفاوت ثروتمندنشین و فقیرنشین، بحران مالیگرایی در شکل اشغالگرانترین فضاهای شهری توسط سرمایه مالی و تبلور بخش عمده داراییهای سمی بانکها در قالب مستغلات، بحران تقاضای موثر در شکل انبوه خانههای خالی در برابر انبوه نیازمندان به مسکن و سرپناه، و عدم دسترسی کافی به منابع موردنیاز برای بازتولید اجتماعی اعم از خوراک و بهداشت و پوشاک، آموزش و ورزش و تفریح، در برابر کالاشدگی روزافزون همه این ضرورتها، بحران محیط زیست و هوا و خاک و آب آلوده در برابر محیط زیست کالاییشده، بحران به حاشیه راندن فرهنگ متعالی و فرهنگ پیشرو در برابر جولان سلبریتیها و فرهنگ ابتذال و
کالایی.
بحران گودبرداریهای به حال خود رهاشده، برجهای نیمهساخته و پروژههای ناتمام، مراکز خرید بزرگ با مغازههایی خالی؛ بحران جولان نهادهای فرادولتی در عرصههای اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی ما؛ بحران فساد سیستمی و بروکراسی بیمار و فاسد مدیریت شهری؛ بحران گروههای هویتی، زنان و اقلیتها و بیاعتنایی و نگاه سوداگرانه هر دو جناح میانهرو و محافظهکار به شهر.
در این ملغمه بیانتهای بحرانها، شاهد انسانهای منفرد و تنها، هویتهای منفرد و تنها هستیم. در چنین حالتی، وظیفه ما ساختن سوژههای جمعی است. ساخت سوژه جمعی نیازمند اندیشهورزی و کنشگری توامان است. اگر محل کار جایی مناسب برای طرح مطالبات صنفی است، محل زیست و سکونت، شهر، جایی برای پیوند زدن مطالبات متعدد گروههای متعدد با یکدیگر و شکلگیری مقاومت جمعی است.
حق به شهر یک گفتمان صرف نیست. تحقق آن نیازمند پراکسیسی ائتلافی از کارگران و زحمتکشان شهری، طبقه متوسط جدید، تهیدستان و به حاشیه راندهشدگان، اندیشهورزان و فعالان فرهنگی و هنری، زنان، دانشجویان و فعالان سازمانهای مردمنهاد، برای شناخت و آگاهیبخشی، سازماندهی و کنشگری، حول مطالبات در محورهای بازتولید اجتماعی و خلق فضایی نو برای ساکنان شهرهاست.
(سه)
«امروز»، زمانی «تاریخ» خواهد شد. در لحظه امروز اما، وظیفه ما تلاش برای درک آن بهمثابه یک لحظه تاریخی برای کنشگری است؛ در عین حال که هنوز «امروز» است و در عین حال که هنوز از قدرت تاثیرگذاری بر آن برخورداریم.
امروز طلب حق به شهر مطالبهیی برای تاثیرگذاری در لحظه کنونی بهمثابه تاریخ است. این حق تنها حق مطالبهگری برای زندگی روزمره شهری نیست که بنای یکسر متفاوت جهانی دیگرگون را در دستور دارد. از این روست که هم یک نیاز امروز و هم یک پروژه اتوپیایی همیشگی است. پروژه اتوپیایی ضروری است، چراکه به کنش ما جهت میبخشد و ما را از گرداب روزمرگی و دلمشغولی با انواع نمایشهای این جامعه نمایش نجات میدهد. در این بستر مساله کلیدی مفصلبندی مطالبات برای نیازهای پایهیی بازتولید اجتماعی ساکنان شهر و دستورکار یک پروژه اتوپیایی برای جهانی عادلانه و دموکراتیک و رهاییبخش است. ما باید متعهد به تخیل برای ساخت نوع بهتمامی متفاوتی از فرآیندها و فضاهای شهری باشیم. حق به شهر در دو بعد اهمیت دارد: از سویی مطالبه و ضرورت و نیازی است برای بازتولید اجتماعی و کالبدی در شهر و از سوی دیگر یک پروژه و یک مطالبه جمعی برای شهری جدید است که تبیینکننده حق برخورداری از چیزی است که وجود ندارد: حق به جهانی دیگرگون.
