سیاه و سفید مصدق در نفت
گروه انرژی حمید مظفر
نهضت ملی شدن نفت ایران و متعاقب آن، کودتایی که 28مردادماه سال 1332 اتفاق افتاد، روایتگر فراز و فرودهای ملت ایران در راه دستیابی به استقلال سیاسی و اقتصادی و حرکت در مسیر توسعه است.
بازیگر اصلی این اتفاقات شخص دکتر محمد مصدق است. شخصی که توانست گروههای سیاسی مختلف و بعضا با منافع متناقض را در این حرکت یکپارچه کند. حرکت انقلابی نهضت ملی شدن نفت ایران با کودتای 28مرداد شکست خورد. در تحلیل عوامل این شکست میتوان تنها به دخالتهای خارجی و استکباری اکتفا کرد که تا همیشه انگلستان و امریکا را در سرنگون کردن دولت قانونی مصدق مورد ذم قرار داد. اما به گواه کارشناسان و تاریخنویسان، نیروهای ملی و شخص محمد مصدق اشتباهات استراتژیکی را در مسیر پیشبرد اهداف خود مرتکب شدند که زمینهساز ناکامی این جریان شد.
امید بستن به حمایت امریکاییها، انحلال مجلس شورای ملی، عدم توجه کافی به پیشنهاد بانک جهانی برای میانجیگری و استفاده از مشاوران نامناسب برجستهترین اشتباهات مصدق هستند که مورد توجه مورخان قرار گرفته است. اما بعدی که شاید کمتر مورد توجه قرار گرفته باشد، عدم اشراف مصدق بر وضعیت بازار جهانی نفت و محاسبات اشتباه وی در این رابطه بود. اشتباهاتی که شاید سازه بنای ملی شدن نفت را از ابتدا کج گذاشت و در نهایت به فروپاشی آن انجامید.
«تعادل» در این باره در گفتوگو با غلامحسین حسنتاش، کارشناس صنعت نفت به دنبال بررسی این موضوع است که اگر جریان مصدق و ملی شدن نفت به وجود نمیآمد آیا این صنعت مسیر بهتری را دنبال میکرد؟
«تعادل» این سوال را به این دلیل طرح کرد که محمدعلی همایون کاتوزیان در کتاب اقتصاد سیاسی و در تحلیل کودتای 28مرداد و شکست نهضت ملی شدن نفت ایران مینویسد: «این واقعیت را که نیروهای دموکراتیک سرانجام شکست خوردند نمیتوان یکسره به پای تاکتیکها و تدابیر دشمنانشان نوشت. یک ارتش در حال پیشروی، احتمالا از مقابله و تلافی دشمن حیرت نخواهد کرد و پیروزی یا شکست آن، همانقدر که به تصمیمات دشمن بستگی خواهد داشت که به تصمیمات خودش؛ هیچگاه نمیتوان شکست آن را یکسره ناشی از جنگ و مقاومت دشمن دانست.»
تلاش برای کاهش تسلط بیگانگان بر منابع هیدروکربوری ایران، سالها پیش از ملی شدن صنعت نفت ایران آغاز شد. جایی که رضاخان پهلوی پس از رسیدن به قدرت، به صورت یکجانبه قرارداد دارسی را لغو و در آتش سوزاند، هرچند بلافاصله قرارداد جدیدی را با انگلیسیها به امضا رساند که با بهبودهایی همراه بود اما از لحاظ ماهوی، تغییر بنیادینی نکرده بود. روال بهبود ساختار قراردادهای نفتی پس از سقوط دولت مصدق و تا سالهای آخر حکومت پهلوی نیز ادامه داشت و از کنسرسیوم و مشارکت در تولید نهایتا به قراردادهای خدمات رسید.
اما پرسش اصلی در اینجاست که با توجه به تجارب مشابه تاریخی در دیگر کشورهای نفتی جهان و سرنوشت ملی شدن نفت و کودتای 28مرداد، تصمیمات مصدق و همراهان وی را تا کجا میتوان ستود؟
تجربه همسایه
به عنوان مثال در عربستان سعودی نیز تجربه ملی شدن نفت وجود دارد اما با مختصاتی متفاوت. آرامکو (Arabian American Oil Company) از سال 1933 و با قرارداد انحصاری استاندارد اویل کالیفرنیا و دولت عربستان سعودی متولد شد و امتیاز اکتشاف نفت در شبهجزیره به شرکت استاندارد اویل کالیفرنیای غربی واگذار شد. این شرکت در سال 1936معادل 50درصد از امتیاز کشف نفت عربستان را به شرکت نفت تگزاس واگذار کرد. در سال 1948 نیز استاندارد اویل نیوجرسی و شرکت سوکونی وکیوم، بخشی از سهام استاندارد اویل کالیفرنیا را خریداری کردند تا بدینترتیب چندین شرکت امریکایی در صنعت نفت عربستان همزمان حضور داشته باشند. در سال 1950 پای جریان ملی شدن نفت به عربستان سعودی نیز باز شد و ملک عبدالعزیز بن آلسعود آرامکو را وادار کرد تا سود حاصل از فروش نفت را به صورت مساوی میان دولت عربستان و این شرکت تقسیم کند. استراتژی سعودیها مشابه آن چیزی است که چند سال قبلتر در ونزوئلا اتفاق افتاده بود و دولت کاراکاس خواستار سهم بیشتری از درآمدهای فروش نفت خود از شرکتهای نفتی بینالمللی شده بود.
پس از آن پادشاهی عربستانسعودی تصمیم گرفت تا اداره صنعت نفت کشور را خود به دست گیرد. اما ملی شدن نفت در عربستان مانند ایران دفعتا اتفاق نیفتاد. در سال 1973، دولت 35درصد از سهام آرامکو را از آن خود کرد و این سهم تا سال 1975 به 60درصد افزایش پیدا کرد. سرانجام تا سال 1980، دولت عربستان سعودی 100درصد سهام این شرکت را به تملک درآورد و چند سال بعد، نام آن را به سعودیآرامکو تغییر داد.
اما در ایران، آتش ملیگرایان و تودهییها بسیار رادیکالتر بود و اجازه چنین معامله طولانی با انگلیسیها داده نمیشد. برای تصور بهتر این موضوع کافی است به این واقعه اشاره شود که همزمان با سفر اورل هریمن، مشاور رییسجمهور امریکا در خردادماه سال 1330 به تهران که با هدف یافتن راهحلی مرضیالطرفین صورت گرفته بود، حزب توده آن را نشانهیی از خیانت مصدق عنوان کرد و وی را جاسوس امپریالیسم خواند. به دنبال این واقعه تظاهرات بزرگی در روز ورود هریمن برپا شد که به خونریزی انجامید. به هر سوی محمد مصدق در قامت رییس کمیسیون نفت مجلس، قانون ملی شدن نفت را به تصویب مجلس شورای ملی رساند، پس از آن پیشنهاد جدید امریکاییها و انگلیسیها در رابطه با سهم 50-50 را رد کرد و با استعفای حسین علا به مقام نخستوزیری رسید. نتیجه اتخاذ چنین رویکردی از سوی مصدق، خروج نفتکشهای انگلیس از آبادان و جایگزینی آنها با کشتی جنگی موریس بود و عملا توقف صادرات نفت ایران بود. پس از آن درخواست غرامت از دولت ایران مطرح شد و فرجام این داستان به کودتای 28مرداد 1332 رسید و شد آنچه شد.
درهمتنیدگی سیاست و نفت در ایران
با مقایسه این دو رویداد این پرسش ایجاد میشود که آیا اتخاذ روالی مشابه ملی کردن نفت عربستانسعودی و ونزوئلا در ایران ممکن بود و آیا اتخاذ چنین رویهیی منفعت بیشتری را به همراه داشت یا خیر؟ این پرسشی است که «تعادل» برای یافتن پاسخ آن با غلامحسین حسنتاش کارشناس نفت گفتوگو کرد. حسنتاش ابتدا تصویری کلی از وضعیت جهانی نفت در آن روزگاران را ترسیم کرده و میگوید: «ملی شدن نفت ایران در دورهیی اتفاق افتاد که کارتل نفتی موسوم به هفت خواهران، بر صنعت نفت دنیا مسلط بوده و در کشورهای مختلف از ونزوئلا تا ایران و عربستانسعودی قراردادهای امتیازی منعقد کرده بودند. در تمام این کشورها نیز درگیری بین دولت ملی و یکی از این شرکتهای هفت خواهران وجود داشت. در جاهای مختلف این درگیری به شکلهای مختلف بروز کرد. در بعضی نقاط به قراردادهای 50-50 منتج و در نقاطی مانند ایران به ملی شدن ختم شد.»
وی در تحلیل اینکه چرا در ایران به سمت بهبود قراردادها اقدام نشد و مستقیما ملی شدن صنعت نفت اتفاق افتاد، میگوید: «از این نکته نباید غافل شویم که مساله نفت در ایران فقط محدود به اقتصاد و تجارت نبود. نفت در ایران بهشدت با تمام شؤون سیاسی ایران گره خورده و انتظارات مردم را به شکل دیگری رقم زده بود. شاید در ونزوئلا فقط مساله محدود به یک تعامل اقتصادی بین دولت ونزوئلا و یکی از شرکتهای هفت خواهران بوده و ابعاد گستردهتری را پیدا نکرده بود. بنابراین مقایسه و قضاوت بین ایران و مثلا ونزوئلا، باید با در نظر گرفتن این ملاحظات صورت بگیرد.»
این کارشناس حوزه نفت در پاسخ به این پرسش که آیا وضعیت صنعت نفت ایران پس از ملی شدن با روش مصدق بهتر یا بدتر شد، پاسخ میدهد: «قطعا بهتر شد. پس از کودتای 28مرداد قرارداد از حالت امتیازی تبدیل به مشارکت در تولید شد و گامی به جلو برداشته شد. حتی شخصی مانند پرویز مینا که وابسته به رژیم قبل بود در خاطرات خود مینویسد که سایه بزرگ نهضت ملی شدن صنعت نفت در مذاکرات پس از کودتا حاکم بود. فشار ملی شدن به حدی بود که رژیم پهلوی نمیتوانست به قرارداد امتیازی برگردد و صنعت نفت را بهصورت مطلق دراختیار هفت خواهران قرار دهد. حتی تجدیدنظر شاه در قراردادهای مشارکت در سال 1353 و تبدیل آنها به قرارداد خدماتی از دیدگاه بسیاری تحت سایه نهضت ملی شدن صنعت نفت رخ داد. عدهیی معتقدند که شاه هیچگاه نتوانست خود را از عدم مشروعیت ناشی از کودتای 28 مرداد نجات دهد و تا آخر مرعوب این قضیه بود. در واقع شاه با این اقدام میخواست مانوری بدهد که من صنعت نفت را به ملی شدن نزدیک کردم.»
این کارشناس صنعت نفت جریان ملی شدن شرکت آرامکوی عربستان را مستقل از وضعیت قیمت نفت و تغییر استراتژی امریکاییها در حوزه انرژی ندانسته و بیان میکند: «از سال 1970 به بعد و پس از شوک اول نفتی، امریکاییها سیاستها و برنامههای جامع انرژی خود را مبتنی بر حداقل کردن وابستگی خود به نفت خلیجفارس تدوین کردند. افزایش قیمت نفت نیز سبب شد تا در آن دوران، استخراج نفت خارج از منطقه خلیجفارس نیز اقتصادی شود. این رویکرد، شرکتهای نفتی را تشویق میکرد که منطقه خلیجفارس را رها کرده و به سرمایهگذاری در خارج از کشورهای اوپک روی بیاورند. در این شرایط، موج جدیدی از ملی کردن نفت به راه افتاد. احتمالا شاه نیز از همین فرصت استفاده کرد که در سال 1353 قراردادها را به سرویس کانترکت یا خدماتی، تبدیل کرد و در حقیقت واکنش شدید بینالمللی نسبت به این اقدام وجود نداشت.»
وی خواستار توجه به این نکته مهم میشود که امریکای امروز با امریکای زمان مصدق تفاوتهای اساسی در سیاست خارجی دارد. حسنتاش میگوید: «امریکایی که امروز از آن صحبت میکنیم با امریکای دوران مصدق بسیار متفاوت است. اگر به این نکته توجه نکنیم برداشتهای ما دچار خطا خواهد شد. امریکای آن زمان رویکرد تبدیل شدن به جایگزین انگلستان در جهان را داشت اما هنوز به استعمارگر تبدیل نشده بود.»
او در رابطه با اشتباهات تاکتیکی مصدق در حوزه نفت به عدم اشراف کامل بر روابط شرکتهای امریکایی و انگلیسی در آن زمان و نیز عدم اطلاع یا توجه به وضعیت بازارهای جهانی اشاره کرده و میگوید: «شاید یکی از اشتباهات مصدق این بود که تحلیل دقیق و درستی از مناسبات بین امریکا و انگلیس و رقابت شرکتهای نفتی آنها نداشت. پس از اجرای قانون ملی کردن نفت، مصدق صادرات را متوقف نکرد، این انگلیسیها بودند که ناوگان خود را مستقر و عنوان کردند که تا زمان تعیینتکلیف وضعیت نفت ایران، اجازه صادرات نمیدهند. به تعبیر دکتر محمدعلی موحد در کتاب خواب آشفته نفت، شاید مصدق گمان میکرد این اتفاق نخواهد افتاد چراکه جهان به نفت ایران نیاز دارد. اما او از 2 نکته غفلت کرد. اولا مصدق به کنترل هفت خواهران بر صنعت جهانی نفت توجهی نداشت که میتوانستند با مدیریت یکپارچه کمبود نفت ایران را مدیریت کنند، ثانیا این نکته را نادیده گرفت که بازار جهانی نفت به حد اشباع خود رسیده بود. مصدق در محاسبات خود به این نتیجه رسیده بود که غرب به نفت ایران نیاز دارد و صادرات ایران را صفر نخواهند کرد.»