آنچه از رکود جهانی نیاموختند
گروه جهان طلا تسلیمی
10 سال پیش در چنین ماهی بانک بیانپی فرانسه (گروه بانکداری بینالمللی پاریباس) تصمیم گرفت دسترسی سرمایهگذاران به پولهایی را که در سه صندوق پسانداز کرده بودند، محدود کند. این اقدام یکی از نخستین نشانههای فشار مالی بود که یک سال بعد اقتصاد جهانی را به سقوط کشاند. اما بازهم اختلالات گسترده مالی و اقتصادی که در اواخر سال 2008 و اوایل سال 2009 به اوج رسیدند و با رکود چند ساله و فاجعهآمیز در سطح جهانی همراه بودند، سیاستگذاران در اقتصادهای پیشرفته را شوکه کرد، چراکه آنها به درسهایی که میشد از بحرانها در جهان نوظهور آموخت، توجهی نکرده بودند.
به گزارش «پراجکت سیندیکت»، بررسی و مطالعه بحران کشورهای در حال توسعه به وضوح میتوانست نشانههای دردناک وقوع فاجعه را عیان کند. «رودیگر دورنبوش» کارشناس اقتصادی آلمانی-امریکایی، به این مساله اشاره کرده بود که شروع یک بحران ممکن است زمان زیادی طول بکشد، اما وقتی آغاز شد معمولا به سرعت، به صورتی تهاجمی و در سطحی وسیع گسترش مییابد. در این روند شکستهای پیدرپی، شرایط کلی مالی به سرعت از اوج به زوال میرسد. کارخانهها با اعتبار خصوصی که شکستناپذیر به نظر میرسیدند، به زانو در میآیند و بانکهای مرکزی و دولتها با گزینههای سیاستگذاری دشوار و نامطمئن مواجه میشوند. این درحالی است که مجبورند مخاطره «توقف ناگهانی» فعالیتهای اقتصادی را نیز که میتوانند بازار کار، تجارت و سرمایهگذاری را به انهدام کشانند، درنظر بگیرند. در چنین شرایطی اگر در دوران رونق اقتصادی در کسب اطمینان از رشد بادوام و عمومی کمکاری شده باشد، واکنش مناسب و جامع به فشارهای شدید مالی بهمراتب دشوارتر میشود و اگر سیاستگذاران تصمیم بگیرند در بازی بیپایان و بینتیجه مقصر دانستن دیگران درگیر شوند، رسیدن به واکنش مناسب سختتر هم خواهد شد و در این روند، تاثیرات سیاسی-اجتماعی و سازمانی یک بحران احتمالا خیلی بیشتر از آسیبهای اقتصادی و مالی آن خواهد بود. 10 سال پیش، همه این درسها میتوانستند برای سیاستگذاران اقتصادهای پیشرفته مفید باشند. وقتی بانک پاریباس در تاریخ 9 آگوست سال 2007 پساندازهایی به ارزش 2.2 میلیارد دلار را مسدود کرد، واضح بود که باید انتظار فشارهای مالی بیشتر را داشت؛ اما سیاستگذاران در نتیجهگیری اشتباه کردند که این مساله دو علت عمده داشت؛ اول اینکه زمانی طول کشید تا سیاستگذاران وسعت بیثباتیهای نهان در نظام مالی را باور کنند و دوم، بیشتر سیاستگذاران در جهان پیشرفته این تفکر را که میتوانند از تجربیات کشورهای نوظهور چیزی بیاموزند، بهشدت رد میکنند.
جای تاسف است که با وجود گذشت 10 سال و تجربه ناخوشایند بحران اقتصادی جهانی، این مشکلات هنوز هم کاملا حل نشدهاند. در مقابل، این مخاطره وجود دارد که سیاستگذاران که شمار زیادی از آنها مسوولیتهای اقتصادی-دولتداری خود را کنار گذاشتهاند و توجهشان به موضوعات دیگری معطوف است، فاقد بصیرتی هستند که تاریخ در اختیار آنها گذاشته است: اهمیت الگوی اساسی و پایه رشد اقتصادی. در حقیقت، به نظر میرسد که سیاستمداران جهان پیشرفته امروزی نیز هنوز محدودیتهای الگوی اقتصادی که برای ایجاد رشد جامع و دوامآوردنی بهشدت به تامین مالی نیاز دارد را نادیده میگیرند. اگرچه این محدودیتها در 10سال گذشته کاملا آشکار شدند، اما هنوز سیاستگذاران الگوی رشدی قدرتمند و مناسب را برای اقتصاد طراحی نکردهاند. در مقابل، آنها عمدتا بهگونهیی رفتار میکنند که انگار بحران شوکی دورهیی و البته ناگوار بوده و فرض بر این است که اقتصاد به شیوه وی مانند از اوج به سقوط و از سقوط به اوج میرسد؛ چراکه همواره روند بعد از یک رکود اینگونه بوده است.
از آنجا که سیاستگذاران از ابتدای امر درگیر شیوه تفکر روند وی مانند بودند، بحران اقتصادی را بهعنوان اتفاقی سکولار یا تاریخی درنظر نگرفتند. نتیجه این شد که آنها سیاستگذاری در واکنش به بحران را عامدا به شیوهیی انجام دادند که نتیجه «دقیق، هدفمند و موقتی» باشد. درنهایت، آشکار شد که مشکل به راهحلی وسیعتر، بلندمدت و ساختاری نیاز داشته است؛ اما آن موقع دیگر فرصت سیاسی ایدهآل برای اقدامات متهورانه عملا از دست رفته بود. در نتیجه، اقتصادهای پیشرفته مجبور شدند زمان زیادی را صرف بازگشت به سطح پیش از بحران کنند و نتوانستند تواناییهای بالقوه خود برای رشد قابلتوجه را بالفعل سازند. بدتر اینکه رشدی که در سالهای پس از بحران شاهدش بودند و هستند، رشد جامع نیست؛ بلکه در بسیاری از اقتصادهای پیشرفته شکافهای شدیدی در دستمزدها، ثروت و فرصت وجود دارد. این الگو هر چه بیشتر ادامه بیابد، چشماندازهای رشد اقتصادهای پیشرفته بیشتر دچار آسیب، و آنچه پیشتر چه از نظر مالی و چه از نظر سیاسی غیرقابل تصور مینمود، محتملتر میشود.
یک دهه از بحران اقتصادی جهانی گذشته و اقتصادهای پیشرفته هنوز از الگوی رشدی که بهشدت به نقدینگی و استفاده از اهرمهای مالی وابسته است، رویگردان نشدهاند. هنوز هم برای جلوگیری از وقوع مجدد شکستهای گذشته به سرمایهگذاریهای بیشتر در زیرساختها، آموزش و سرمایه انسانی نیاز است. اقتصادهای پیشرفته هنوز به عوامل منفی تاثیرگذار در کاهش رشد که بر نظامهای مالیاتی، واسطهگری مالی و تجارت تاثیر میگذارند، رسیدگی نکردهاند. مساله دیگر اینکه کشورهای پیشرفته هنوز نتوانستهاند خود را با فناوری وفق دهند و از منافع بالقوه دسترسی اطلاعاتی، امکان آموزش دادن به ماشینها، هوش مصنوعی و شیوههای جدید پویایی استفاده و در عین حال، مخاطرات موجود را مدیریت کنند.
سیاستگذاران در جهان پیشرفته هنوز نتوانستهاند چشماندازی که اقتصادهای نوظهور برایشان فراهم میآورند را با مسائل کشور خودشان تطبیق دهند. اما آنها دسترسی به شواهد و قابلیت تحلیلی برای چنین اقدامی را دارند و میتوانند از ناامیدیهای بیشتر جلوگیری کنند و به سمت منابع رشد دوامآوردنی تغییر جهت دهند. این مرتبه امکان به صدا درآوردن بهموقع زنگ خطر وقوع بحران وجود دارد و توپ در زمین سیاستگذاران است.