خواهش میکنم کاری نکنید
تیم هارفورد
فایننشال تایمز- ترجمه: منصور بیطرف
رهبران غرب از تعطیلاتشان برمیگردند. اصلا آنها باید برگردند؟ مطمئنا برگشتن آنها نمیتواند نتیجه خوبی در برداشته باشد. دونالد ترامپی که در تعطیلات خود ترتیباتی را اتخاذ کرد که اکثر مشاورانش را اخراج کند، تهدید به یک جنگ هستهیی با کرهشمالی گستاخ کرد و در همان حال تمایلات ناخوشایندی را برای دیدن چیزها از نظر نازیها به نمایش میگذارد، خدا میداند که اگر او بهطور کامل بر سر کارش برگردد چه کارها که نخواهد کرد. «ترزا می» هم که از تعطیلات عید پاک برگشت با یک ایده درخشان که انتخابات عمومی را برگزار کند، بازگشت. بنابراین به سختی میتوانم هیجان خودم را برای آخرین تراوشات ذهنی او نگه دارم.
خیلی ممنون میشویم که یک رهبر ناقصالعقل روزهای آرامی را برای ما بگذارد. البته یکی از رحمتهای دولت ترامپ، با آنکه او ایدههای خیلی بدی دارد، این است که او همیشه به ایدههای خود متعهد نیست. به اندازه کافی وعدههای او از قبیل ساختن دیوار، پاره کردن نفتا و رفتارهای تبعیضی علیه مسلمانان و ... تخریبکننده بود اما حداقل پایان بردن آن، تکه پاره شده است. این رحمت کافی نیست اما به نظر میآید، آقای ترامپ ترجیح میدهد نسبت به حکومت ایالات متحده گلهگذاری کند تا آنکه آن را هدایت کند.
فقدان رهبری خانم «می» هم ارزشمندتر است. مردم بریتانیا با نهادهای بریتانیایی که یکدست نیست، مواجه هستند: پارلمانی که میان چندین جناح خاموش از بین رفته و رفراندومی که نتیجه آن را به سختی میشود، تفسیر کرد و سختتر از آن اینکه بتوان آن را اجرا کرد. با بودن یک نخستوزیر بیقدرت، وزیران او علائمی از واقعگرایی خاموش را نشان میدهند. بله، کشور دارد به سمت برخورد با قطار برکسیت حرکت میکند اما حداقل سیاستمداران ما دنبال آن هستند که گروگانهای کمتری را در این راه بگیرند.
از آنجا که من با اکثر کارهایی که خانم می و آقای ترامپ سعی دارند انجامشان بدهند، مخالفم و به همین دلیل انتظار دارم که هر روزی که آنها کاری را انجام ندهند، جشن بگیرم. اما شاید یک اصل عمیقتری در این موضوع باشد: ما در بسیاری از حوزههای زندگی در زمانی که بیکنشی خدمت بهتری به ما میکند، خواهان کنش میشویم.
بارزترین نمونه آن در حوزه مالی است، جایی که بسیاری از سرمایهگذاران خرد غالبا از تجارت آن دور هستند. یافتههای مطالعهیی که توسط «براد باربر» و «ترانس اودن» انجام شده نشان میدهد که هر چه سرمایهگذاران خرد بیشتر معامله کنند، پشت بازار بیشتر میمانند: معاملهگران فعالتر به اندازه 6 واحد درصد (یکسوم بازگشت) ضعیفتر عمل میکنند در حالی که تنبلترین سرمایهگذاران از بهترین عملکرد لذت میبرند.
این به آن دلیل است که سرمایهگذاران خاموش نه تنها در هزینه معاملهگریشان صرفهجویی میکنند بلکه از حرکتهای نابهنگام هم دوری میکنند.
توصیه به تنبلی به عنوان یک اصل جهانی خیلی خوب است اما افسوس که بسیاری از بنگاهها مرکز ثقل مصرفکننده را به سمت جریان درآمدی چرخاندهاند. گاهی اوقات ما باید عضویتمان را در یک باشگاه لغو کنیم یا آنکه یک بیمه ارزانتر پیدا کنیم. اما با اینحال در بسیاری از اوقات انجام ندادن کاری یک تاکتیک محکم است.
همین موارد را میتوان در مورد دارو و پزشکی هم به کار برد. این کمی بیانصافی است که در مورد دکترها بگوییم که اگر آنها اعتصاب کنند، نرخ مرگ و میر هم کاهش مییابد. با همه این احوال این حقیقت دارد. همچنین این هم حقیقت دارد که ما پزشکها را در زمانی که نباید کاری کنند، تشویق به عملی میکنیم. برای مثال در ایالات متحده به پزشکانی که فعالیت بیش از حد داشته باشند پاداش میدهند؛ در هر جا فشار از سمت بیماران نگران میآید. پزشکان عاقلتر در زمانی که ثمره کمتری از انجام کاری به دست میآید در مقابل اغواهای بیماران مقاومت میکنند اما بهتر آن است که اغواهایی وجود نداشته باشد.
برخی سیاستمداران بهطور ماهرانهیی از تقاضا برای انجام کنشی طفره میروند. تونی بلر غالبا به بازنشر اظهارات متهم میشد و یک سیاست را به دفعات به مطبوعات میداد. اما اگر سیاستی به دفعات تکرار شود، بهتر از این است که سیاستی به دفعات تکرار شود اما هر بار ناپختهتر.
با ظهور رایانهها، بحث و جدل در مورد انفعال هم بیشتر شده است و این تردید به وجود آمده که آیا ما باید در مورد همهچیز تصمیم بگیریم. نزدیک به 63 سال است که در مقابل این نتیجهگیری مقاومت میکنیم، یعنی از آن زمانی که پل میهل روانشناس نتایج بالینی را در مقابل تخمینهای آماری منتشر کرد. میهل بعدا با «کتاب کوچک آزاردهنده من» آن را چربتر کرد: آن یک بررسی بود از اینکه در چه صورت قضاوتهای غیررسمی متخصصان میتواند بهتر از تخمینهای آماری عمل کند مثل موضوعاتی از قبیل اینکه در چه صورت یک گناهکار میتواند از عفو مشروط تخطی کند.
این اتفاقی نیست که بسیاری از نهادهای عالی برای این طراحی شدهاند که از کنشهای عاقلانه حمایت نکنند بلکه مانع حماقت شوند. دادگاههای عالی، بانکهای مرکزی مستقل و اتحادیه اروپا غالبا در زمانی که ترمزها را میکشند بهتر عمل میکنند. هیچ تعجبی هم ندارد که بسیاری از بدبینهای اروپایی – از جرمی کوربون گرفته تا ماری لوپن – سیاستمدارانی هستند با فهرست بلندبالایی از سیاستهای خود آزاردهنده.
این در ذات بشر است که به چیزی که باید همیشه انجام دهد، معتقد باشد. با اینحال ما تواناییهایمان را برای انجام کاری بیش از حد میگیریم و خیلی سخت است که منفعل باشیم. با هوادارانی که میخواهند سیاستی اعمال شود، روزنامههایی که میخواهند گزارشی بنویسند و بیماری که قرص میخواهد، انجام دادن وظایف آسان نیست. چه کسی جرات آن را دارد که به اینها بگوید کاری نکنید؟