بحران انرژی؛ بیخ گوش چین
گیل تیوربرگ ترجمه: حمید مظفر- مهدی نیکوئی
برای ما کارشناسان غربی آسان است که در رابطه با چین به عنوان یک بازیگر مهم در اقتصاد جهانی و محدودیتهایی که با آن مواجه است، صحبت کنیم. تولید انرژی و بدهی دو محدوده بزرگیاند که بهنظر میرسد، چینیها در آن با مشکل مواجهند. هر یک از این محدودهها نهایتا میتوانند به بحران منجر شوند.
در زمینه تولید انرژی، چین در حال مواجهه با محدودیتهای جدی است که کمتر کسی تصور آن را میکرد. تا زمانی که قیمت نفت خام و زغالسنگ صعودی بود، تولید آن از لحاظ اقتصادی برای چینیها توجیه داشت. اما از میانههای سال 2014 و با آغاز افت قیمتها، تصمیم درست در تعطیل کردن معادن زغالسنگ و چاههای نفتی غیرسودآور بود.
نکته آسیبزا برای اقتصاد چین این است که کاهش قیمت انرژی به معنای کاهش سرعت رشد دستمزد برای کارگران شهری چین است. افزایش سریع دستمزدها در چین احتمالا نقش مهمی را در بالا ماندن تقاضای جهانی برای انرژی و در نتیجه قیمتها ایفا کرده است. بنابراین به نظر میرسد که پایین آمدن رشد دستمزدها در چین عاملی برای کاهش قیمتهای انرژی باشد.
بدهیهای چین نیز بالا رفته است، چرا که «چرخه بازخورد» در چین کاملا با ایالات متحده متفاوت است. سیستم اقتصادی چین به گونهیی تنظیم شده است که منشا رشد اقتصادی را در ساخت و ساز مسکن، نصب تاسیسات انرژی و احداث کارخانه قرار میدهد. از سوی دیگر «بازخوردها» در رابطه با رشد از دل برنامههای متمرکز دولتی بیرون میآیند. اما سرعت انتشار این بازخوردها کمتر از اقتصاد کشورهای غربی است. بنابراین گرایشی وجود دارد که روی یک حباب، سرمایهگذاری بیش از حدی شود تا رشد کند. چنین حبابی با افزایش نرخ بهره یا افزایش بدهیهای این کشور میتواند، بشکند.
تاثیر بزرگ چین بر اقتصاد دنیا
چین نقش بسیار بزرگی در اقتصاد جهانی بازی میکند. این کشور بزرگترین مصرفکننده و تولیدکننده انرژی در جهان است. این کشور اخیرا به بزرگترین واردکننده نفت خام و زغالسنگ تبدیل شده است. به عبارت دیگر چین بزرگترین اقتصاد جهان به حساب میآید. معمولا بر مبنای تولید ناخالص داخلی بر حسب دلار امریکا، چین بهعنوان دومین اقتصاد بزرگ جهان معرفی میشود. اما اگر تولید ناخالص داخلی بر مبنای برابری قدرت خرید را ملاک قرار دهیم، چین تبدیل به بزرگترین اقتصاد جهان میشود و ایالاتمتحده و هند در رتبه دوم و سوم قرار میگیرند.
جز اینکه چین بزرگترین اقتصاد جهان است، این کشور حجم قابل توجهی از بدهی نیز دارد. البته دولت چین بهطور سنتی بخشی از بدهی بدهکاران چینی را تضمین کرده است.
جهش رشد چین چگونه اتفاق افتاد
چین از دسامبر سال 2001 به عضویت سازمان تجارت جهانی درآمد. مشاهده آمار مصرف انرژی این کشور نشان میدهد که پس از این تاریخ و از سال 2002 مصرف زغالسنگ چین به صورت قابل توجهی افزایش پیدا کرد. کشورهای عضو OECD، فارغ از اینکه پروتکل کیوتو در سال 1997 را امضا کرده باشند یا نه، ناگهان تصمیم گرفتند که تولید گازهای گلخانهیی خود را کاهش دهند. بنابراین اگر آنها میتوانستند تولید خود را به چین برونسپاری کنند، قادر بودند که آمار گزارش شده خود در رابطه با تولید دیاکسید کربن را کاهش دهند.
جز کاهش آمار انتشار دیاکسیدکربن، برونسپاری تولید به چین دو فایده دیگر را نیز در پی داشت. نخست اینکه کالاهای تولید شده در چین ارزانتر هستند و به امریکاییها، اروپاییها و ژاپنیها این اجازه را میدهند که کالاهای بیشتری بخرند. اگر داشتن کالای بیشتر، مردم را خوشحال میکند، شهروندان باید خوشحالتر باشند. فایده دوم در این بود که تولید در چین به معنای این بود که کسب و کارها بازار جدیدی را در چین پیدا میکردند. شاید مردم چین اقدام به خرید کالاهای مربوط به کشورهای دیگر میکردند.
از اوایل سال 2000 که چین شروع به رقابت فعال در زمینه ایجاد اشتغال کرد، سهم نیروی کار امریکایی پایین آمد. این روند تا میانههای سال 2014 که قیمت جهانی نفت و رشد اقتصادی چین با افت مواجه شد، ادامه داشت و تغییری در آن ایجاد نشد.
در چنین وضعیتی نباید شگفتزده شویم، اگر عدهیی با جهانیسازیای که به چین اجازه رشد سریع اقتصادی را میداد، مخالفت کنند. به عبارت دیگر، چین برای سالیان متمادی در یک حباب رشد مصنوعی اقتصادی زندگی کرده است و هنگامی که دوران این حباب به پایان برسد، کار بدهکاران چینی برای بازپرداخت بدهیهای خود و سودی که بر آن اعمال شده است بسیار دشوار خواهد شد.
توقف رشد دستمزدها در 2014
افزایش دستمزدها برای ممکن ساختن رشد اقتصادی چین بسیار مهم است. با افزایش دستمزدها، کارگران میتوانند از پس هزینههای آپارتمانهایی که برای آنها ساخته میشود، برآیند. آنها همچنین به صورت فزایندهیی میتوانند انواع مختلفی از کالا را مصرف کنند و به راحتی میتوانند بدهیهایی که پیشتر برای آنها ایجاد شده است را پرداخت کنند. اما نکته مهم این است که نرخ رشد دستمزد نمیتواند از نرخ رشد بهرهوری بیشتر شود. یا اینکه ممکن است قیمت کالاها در بازارهای جهانی بسیار گران شود که کارگران چینی از عهده پرداخت آن برنیایند. در چنین شرایطی، چینیها در فروش محصولات خود به دیگران با مشکل مواجه خواهند شد.
کاهش رشد مصرف انرژی از 2014
نگاهی به دادههای مربوط به مصرف انرژی و برق نشان میدهد که در فاصله سالهای 2014 تا 2016 رشد مصرف با کاهش قابل توجهی رقم خورده است. در این سالها الگوی رشد چینیها مشابه کاهش رشد مصرف انرژی در سایر نقاط جهان شد. رشد انرژی این اجازه را به یک اقتصاد میدهد که به صورت فزایندهیی کارگران را به اهرم استفاده از ابزارهای انرژیبر تبدیل کند. با پایین آمدن رشد مصرف انرژی، شگفتآور نخواهد بود که رشد بهرهوری با تاخیر همراه شود. با پایین آمدن رشد بهرهوری میتوان انتظار داشت که رشد دستمزدها نیز پایین بیاید.
البته مصرف برق از ابتدای سال 2016 در چین بالا رفته است که میتوان فرض کرد نتیجه برنامه دولت چین برای اسکان کارگران مهاجر در آپارتمانهای غیرقابل فروش است.
اثر رشد پایین دستمزد بر قیمت سوخت فسیلی
توانایی برای پرداخت هزینه، مشکل بزرگی در رابطه با چگونگی امکان رشد قیمت سوختهای فسیلی است. مشکل تنها در ارتباط با خرید نفت، زغالسنگ یا گاز طبیعی نیست، مشکل در ارتباط با کالاهایی نظیر غذا، لباس، لوازم خانگی و مسکن نیز هست که با استفاده از این سوختهای فسیلی تولید میشوند. اگر قرار است قیمت سوختهای فسیلی بالا باشد و اگر قرار است رشد دستمزد در کشورهای توسعهیافته به علت انتقال تولید به چین پایین بیاید، بنابراین باید رشد دستمزد در چین (و کشورهای مشابه همچون هند و فیلیپین) بالا باشد تا اثر کاهش دستمزد در کشورهای توسعه یافته را جبران کند. اما واقعیت این است که در حال حاضر افزایش دستمزدهای کارگران شهری چین وضعیتی مشابه امریکا و اروپا دارد. بنابراین از سال 2014 به بعد، دستمزد کارگران چینی، اثر حمایتی کمتری بر رشد اقتصادی جهان نسبت به قبل از این تاریخ گذاشتند. بدون فشار افزایش دستمزد، رشد سریع در اقتصاد جهانی و در نتیجه نرخهای تورم بالا بسیار دشوار میشود. چراکه قدرت خرید کافی برای بالا رفتن قیمتها وجود نخواهد داشت.
مسلما مسائل دیگری در کنار نرخ رشد دستمزد کارگران چینی برای تاثیر گذاشتن بر قیمت جهانی انرژی نیز وجود دارد، اما این عامل احتمالا مهمتر از آن چیزی است که بسیاری از مردم انتظار دارند.
آیا قیمتهای پایین میتواند «اوج زغال» و «اوج نفت» را بازگرداند؟
یک تولیدکننده در واکنش به بازاری که قیمتهایش به ناگهان پایینتر است (قیمتهایی که به حدی پایین هستند که تولید بیشتر را تشویق نمیکنند)، چه خواهد کرد؟
به نظر میرسد که واکنش آنها، با توجه به شرایط، متفاوت خواهد بود. در مورد تولید زغالسنگ در چین، تصمیم بر آن شد که بسیاری از معادن زغالسنگی که ناگهان غیرسودآور شده بودند، بسته شوند. این اتفاق به لطف کاهش قیمت زغالسنگ بود. البته شکی نیست که آلودگیهای ناشی از این معادن نیز، در تصمیم به تعطیلی آنها نقش داشتند. البته آنها همچنین میتوانستند در صورت نیاز، زغالسنگ اضافی را از کشورهای دیگر (اما احتمالا با قیمتهای بالاتری) دریافت کنند. در نتیجه تعطیلی داوطلبانه معادن زغالسنگ در واکنش به قیمتهای پایین این منبع انرژی، تولید زغالسنگ چین طی 10 سال گذشته، بین 15 تا 20درصد سقوط کرد.
به عقیده من، این وضعیت دقیقا همان چیزی است که ما باید انتظار داشته باشیم برای «اوج (قیمت) زغالسنگ» یا اوج نفت خام یا اوج گاز طبیعی رخ دهد. مساله این نیست که این منابع در حال تمام شدن هستند. مساله این است که معادن زغالسنگ و چاههای نفت و گاز، در پی آنکه دستمزدها به اندازهیی افزایش نمییابند تا هزینههای بالای استخراج را پوشش دهند، غیرسودآور میشوند.
ما باید به این موضوع توجه داشته باشیم که چین در واکنش به قیمتهای پایین نفت، تولید این ماده را کاهش داده است. دادههای اداره اطلاعات انرژی امریکا نشان میدهد که تولید نفت خام سال 2016 چین، سقوطی 6.9 درصدی در مقایسه با میزان آن در سال 2015 داشته است. به نظر میرسد که در 7ماهه نخست 2017، تولید نفت خام چین به میزان 4.2درصد دیگر هم کاهش یافته است. بنابراین وضعیت نفت چین نشاندهنده مورد دیگری است که میتوانیم آن را به عنوان واکنش «اوج نفت» قلمداد کنیم. قیمتها به حدی پایین هستند که تولید بهصرفه نیست، بنابراین چین تصمیم گرفته است تا نفتهای بهصرفهتر را از کشورهای دیگر وارد کند.
در جهان واقعی و تا جایی که ما میتوانیم مشاهده کنیم، محدودیتهای «انرژی» دستیافته شدهاند. اقتصاددانان به این موضوع پی نبردهاند که سیستم موجود (بازارهای جهانی) چگونه کار میکند. آنها تاحدی اعتقاد دارند که قیمتهای انرژی میتواند بهطور مداوم افزایش یابد؛ حتی اگر دستمزدها بالاتر نروند. نابرابری بین قیمتها و دستمزدها میتواند برای زمانی به وسیله هزینهکردهای دولتی و بدهیهای بیشتر، پوشش داده شوند، اما درنهایت قیمتهای انرژی باید به پایینتر از هزینه تولید (دستکم برای برخی تولیدکنندگان) سقوط کند. این تولیدکنندگان بهطور داوطلبانهیی دست از تولید میکشند و به این شکل سبب بروز «اوج نفت» یا «اوج زغالسنگ» یا «اوج گاز طبیعی» میشوند.
ادامه در صفحه 15