شبح فقر و غنا

۱۳۹۶/۱۱/۰۳ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۱۵۵۴۷

 بهاره مهاجری   

معاون سردبیر

همزمان با آغاز نشست داووس، ‌گزارش‌های مختلفی از اوضاع اقتصادی جهان منتشر می‌شود. هفته گذشته مجمع جهانی اقتصاد (که اجلاس داووس را برگزار می‌کند) در گزارش مفصلی 10 ریسک مهم دنیا در سال جاری میلادی را معرفی کرد که عمده آن مربوط به محیط زیست و اوضاع جوی است. در همین حال، نهادهای دیگری هم در آستانه برگزاری این نشست اقدام به انتشار گزارش‌هایی درخصوص اوضاع اقتصادی جهان می‌کنند. روز گذشته یکی از این گزارش‌ها توسط نهاد معتبر «آکسفام» منتشر شد؛ گزارشی که آکسفام آن را به زنان و مردانی در جهان تقدیم کرده که علیه نابرابری و بی‌عدالتی مبارزه می‌کنند، حتی به بهای جانشان! بنا به گزارش این نهاد در سال گذشته نابرابری‌ها در جهان عمیق‌تر شده به گونه‌یی که 82درصد ثروتی که در سال 2017 ایجاد شد، به سمت یک درصد ثروتمندترین جمعیت جهان رفته است. این گزارش (که بخشی از آن را در صفحه 7 می‌توانید، بخوانید) حاکی از آن است که شکاف بین «غنی» و «فقیر» عمیق‌تر شده و هر سال بر عمق این شکاف افزوده می‌شود.

مفهوم «فقر» و «غنا» همواره سوژه چالش‌برانگیز اقتصاددانان و سیاستمداران بوده است به نحوی که درون آنها دو جبهه متضاد شکل می‌داده که بعضا اوضاع داخلی را به سمت بحران پیش می‌برده است. همچنین مکاتب مختلف از لیبرالیسم گرفته تا سوسیالیسم سعی کرده‌اند از دل همین دعوا برای خود فرضیات تازه‌یی بیابند و تصمیم‌سازی‌ها را برای دولتمردان و سیاست‌گذاران بهینه کنند. فراموش نکنیم، بسیاری از پارادایم‌های تعریف شده در کتاب سرمایه مارکس از همین جا آغاز شده است. هر چند برخی اوقات تفاوت نظر میان این تئوری‌ها در عمل با شکست‌هایی مواجه می‌شوند که نمونه مشخص آن را می‌توان در روی کار آمدن پوپولیسم سراغ گرفت. طبیعتا چنین شکست‌هایی باعث می‌شود، فرضیات و تئوری‌های آنها با بن‌بست مواجه شود. چه کسی می‌تواند، منکر شود که از دل همین منازعه در سال 1384 بود که احمدی‌نژاد بیرون آمد یا از دل همین دعوا در سال 2016 دونالد ترامپ از ریاست‌جمهوری امریکا سر برآورد؟

فقر و غنا در همه اعصار آن‌قدر موضوع جذابی بوده که توانسته نگاه‌ها را به سمت خود جلب کند و تئوری‌های زیادی در باب رفع فقر و ایجاد برابری نوشته شود ولی به نظر می‌رسد در حال حاضر هیچ تئوری‌ای به اندازه تئوری توماس پیکتی برای دنیا کاربردی‌تر نیست. به اعتقاد توماس پیکتی، برای کاهش نابرابری میان فقرا و ثروتمندان باید از ثروتمندان مالیات گرفت و بهشت‌های مالیاتی را که برای فرار از مالیات به آنجا پناه می‌برند، ‌بست، همچنین تمام بانک‌ها موظف شوند که دارایی‌های ثروتمندان را افشا کنند. اینکه این تئوری و دستورالعمل چقدر کاربردی است، جای سوال دارد اما در حال حاضر می‌تواند مورد مطالعه قرار گیرد؛ چه آنکه وقتی کتاب «سرمایه در قرن 21» منتشر شد و پیکتی نظریه خود را در این کتاب تقریر کرد، چنان جذاب بود که این کتاب را جزو پرفروش‌ترین کتاب‌های سال 2014 در جهان قرار داد و به بیش از 5 زبان دنیا ترجمه شد.  با این توصیف ولی بحث «فقر» و «غنا» صرفا به موضوع اموال فیزیکی برنمی‌گردد. هفته گذشته یادداشتی در همین روزنامه منتشر شد که نشان می‌داد جدا از نابرابری‌های فیزیکی میان مردم، حس نابرابری هم یکی از مهم‌ترین دلایل شکاف میان فقیر و غنی است. نیویورکر که به این موضوع پرداخته بود، اذعان داشت آنچه باعث می‌شود ما حس «غنی» بودن بکنیم، نه دارایی زیاد، بلکه برابری بیشتر است.  نکته مهم‌تر آنکه نتیجه دو قطبی شدن «فقر» و «غنا» را در جامعه خود چشیده و شاهد بوده‌ایم میراث پربار 16سال پس از جنگ، چگونه با یک انتخاب غلط بر باد رفت و اقتصاد کشور را حدود 10 سال به عقب راند. به نظر می‌رسد، این روند یک بار دیگر در حال بازتولید است. آیا بهتر نیست دولت از هم‌اکنون به فکر باشد تا این حس نابرابری در جامعه عمیق‌تر نشود. به عبارت دیگر بهتر نیست دولت یک دولت «کنش» باشد نه یک دولت «واکنش»؟