بمب ساعتی فقر در اروپا
گروه جهان طلا تسلیمی
از زمان بحران مالی 2008 به بعد، در بسیاری از کشورهای اروپایی فقر بهویژه در میان جوانان به مشکلی فزاینده تبدیل شده است و حالا بسیاری از رهبران کشورهای بحرانزده همچون ایتالیا به بدترین شیوه ممکن قصد پرداختن به این مساله را دارند: از طریق طرح وعدههایی درباره راهحلهای سریع که نه تنها عملی نیستند، بلکه بودجه دولتی را نیز به خطر میاندازند.
به گزارش پراجکت سیندیکت، فقرا عموما در جهان پیشرفته در تعیین نتایج انتخابات تصمیمگیرنده نیستند، با این حال در کمپینهای انتخاباتی کنونی در ایتالیا توجه ویژهیی به آنها میشود. سیلویو برلوسکنی نخستوزیر پیشین ایتالیا و رهبر حزب فورتسا وعده «درآمد مطابق شان» و بپه گریلو کمدین و رهبر در سایه جنبش پنج ستاره وعده مشابه «درآمد شهروندی» را مطرح کردهاند. هر دوی این پیشنهادها پرداختهای سخاوتمندانه ماهانه به قشر محروم را شامل میشوند و این در حالی است که هنوز هیچ تعریف مشخصی برای «محروم» ارائه نشده است. با این حال، میتوان از این مساله استقبال کرد که این دو نفر دستکم به مشکل فزاینده فقر همهگیر در سراسر اروپا اشاره کردند.
فقر نشاندهنده نوع شدیدی از قطبیشدن دستمزدهاست، اما با نابرابری یکی نیست. حتی در جامعهیی با بیشترین سطح نابرابری، آنهایی که ثروتی کمتر از بقیه دارند لزوما از امکانات برای زندگی خوب و مناسب محروم نیستند؛ اما آنهایی که در فقر زندگی میکنند با چنین مشکلی مواجه هستند و از طرد شدن از جامعه و حتی بیخانمانی رنج میبرند. فقرا حتی در اقتصادهای پیشرفته هم عموما به نظامهای مالی دسترسی ندارند و برای پرداخت هزینه مواد غذایی و امکانات با مشکل مواجهند و دچار مرگ زودرس میشوند. قطعا زندگی همه فقرا هم تا این اندازه بد نیست، اما زندگی خیلی از آنها اینچنین است و در ایتالیا تاثیرگذاری آنها در نتایج انتخابات انکارناپذیر است. نزدیک به 5 میلیون ایتالیایی یا نزدیک به 8درصد جمعیت این کشور برای دسترسی به خدمات و کالاهای اساسی با مشکل مواجه هستند و تنها در عرض یک دهه این جمعیت حدودا سه برابر و در بخش جنوبی کشور متمرکز شدهاند. در عین حال، 6درصد دیگر از ایتالیاییها در فقر نسبی زندگی میکنند که به این معناست که درآمد آنها برای زندگی در حد متوسط استاندارد کشور کافی نیست.
مساله در سطح قارهیی نیز به همین اندازه نگرانکننده است. در سال 2016 در اتحادیه اروپا 117.5 میلیون نفر که حدود یکچهارم جمعیت منطقه محسوب میشوند، در خطر سقوط به ورطه فقر یا طرد شدن از جامعه بودند. از سال 2008 تاکنون کشورهای ایتالیا، اسپانیا و یونان نزدیک به 6 میلیون به این آمار افزودهاند در حالی که در فرانسه و در آلمان نسبت افرادی که از فقر رنج میبرند ثابت و حدود 20درصد باقی مانده است. در دوران پس از بحران مالی 2008 بطور کلی احتمال سقوط در ورطه فقر افزایش یافت، اما در پی حذف مزایای اجتماعی غیربازنشستگی و تمایل بازارهای کار اروپایی به حفظ شرایط کاری موجود، این مساله بهویژه در میان جوانان بیشتر مشاهده میشد. در سالهای 2007 تا 2015 شمار اروپاییهای 18 تا 29 ساله که در خطر سقوط در ورطه فقر بودند از 19 به 24 درصد افزایش و همین آمار در میان افراد 65 ساله و مسنتر از 19 به 14درصد کاهش یافت. نسبت جوانانی که در کل اروپا از محرومیت رنج میبرند اکنون 12درصد کل جمعیت منطقه (دو برابر نسبت افراد مسن) است. کریستین لاگارد رییس صندوق بینالمللی پول در نشست مجمع جهانی اقتصاد در داووس با اشاره به این مساله گفت: «اروپاییهای جوان رویاهای خود را متوقف کردهاند.»
اگرچه رشد اقتصادی کنونی تا اندازهیی میتواند روند فزاینده فقر در میان جوانان را متوقف کند، اما عوامل ساختاری تشدیدکننده این مشکل هنوز پابرجا هستند. مهارتهای کارگران در پی بیکاری بلندمدت رو به زوال میرود یا حتی در پی تغییر سریع فناوری، بهکلی ناپدید میشود. برای بسیاری از افراد فقیر پیوستن مجدد به نیروهای کار تقریبا غیرممکن است و حتی اگر اینطور نباشد، مجبور خواهند بود به مشاغل متزلزل کمدرآمد روی آورند. به گزارش سازمان توسعه و همکاری اقتصادی، 14درصد از جمعیت در سن کار در اسپانیا و یونان در سالهای اخیر به کار گرفته شدهاند، اما همچنان از فقر رنج میبرند.
در جوامع نابرابر امکان باز توزیع منابع مالی از طریق قوانین مالیاتی، انتقالهای پولی و سقف درآمد وجود دارد. اما از بین بردن فقر نیازمند اقداماتی بیشتر از تجدیدنظر در آشفتگی اقتصادی است. فقرا باید توانیابی شوند و به جامعهیی بپیوندند که آنها را به حاشیه رانده بود. مساله ثبات سیاسی یا عدالت اقتصادی نیست، بلکه مساله شأن انسانی است. کشورهای ثروتمند اروپایی باید با نگاهی به جلو، اصلاحاتی را در دستور کار خود قرار دهند و به واقعیات کنونی رسیدگی کنند. افراد مسن دیگر آسیبپذیرترین قشر در مشکلات اقتصادی جوامع اروپایی نیستند، اما هنوز هم بیشترین سهم را دریافت میکنند. دولتها باید مزایای بازنشستگی را به نفع فقرا، بیکاران و جوانان کاهش دهند. این سه دسته که در بیشتر موارد همپوشانی دارند، بهشدت به کمک مالی، آموزش مهارت و سیاستگذاریهای حمایتی از خانوادهها نیاز دارند.
در حالی که برلوسکنی که در پی اتهام فساد از نخستوزیری منع شده و گریلو بر مشکل فقر متمرکز شدهاند، اما راهحلهای پیشنهادی آنها چیزی بیش از تسکینی کوتاهمدت نیستند. یک طرح حقوق پایه ممکن است تا اندازهیی مشکل مالی فقرا را بهطور موقت حل کند، اما عوامل ساختاری فقر را از بین نمیبرد. بدتر اینکه پیشنهادات آنها افراد بیکار را به سمت کاریابی یا آموختن مهارت سوق نمیدهد و به همین دلیل میتواند فقرا را به باری همیشگی بر دوش دولت تبدیل کند. اما به هر حال همانطوری که برلوسکنی و گریلو آشکار کردند، رهبران اروپایی دیگر نمیتوانند مشکل فقر را نادیده بگیرند و باید راهحلهایی حقیقی برای این مشکل بیابند.