قدرت افکنی در مقابل دکترین تکامل یافته ضاحیه
سعید ساسانیان دانشجوی دکتری مطالعات غرب آسیا
انتخابات پارلمانی لبنان پس از چندین روز رقابت سرانجام در ۱۶ اردیبهشت ماه برگزار شد. برخلاف برخی پیشبینیها که نتیجه احتمالی را چیزی مشابه انتخابات پیشین در سال ۲۰۰۹ میدانست این بار اما حزبالله توانست به همراه جنبش امل فراتر از پیشبینیها ظاهر شود. در مجموع میتوان گفت حزبالله و احزاب همسویش که با شدتهای متفاوتی، گفتمان مقاومت در لبنان را تشکیل میدهند، اصلیترین پیروز این انتخابات بودند. این دستاورد سیاسی که عمیقا مبتنی بر رای و نگاه مردم لبنان است با توجه به نگاه رژیم صهیونیستی به لبنان و حزبالله و محاسبه فاصله میان این دو در هر گونه جنگ احتمالی آینده حائز اهمیت است. در ادامه، اهمیت این پیروزی سیاسی در دستگاه محاسبات نظامی رژیم صهیونیستی تشریح میشود.
از دکترین ضاحیه تا دربرگیری لبنان
دکترین ضاحیه را نخستین بار گادی آیزنکوت، ژنرال نظامی رژیم صهیونیستی در اکتبر ۲۰۰۸ یعنی دو سال پس از جنگ ۳۳روزه مطرح کرد. مبنای این دکترین، حمله به مردم غیرنظامی است تا رفتار بازیگر نظامی تنظیم و کنترل شود. در واقع این دکترین پیش از طرح در نبرد ۳۳روزه در ضاحیه بیروت عملیاتی شده بود. تاکید این دکترین در فضای لبنان، عمدتا بر همان ضاحیه استوار است. اما برخی تحلیلگران و مقامات امنیتی رژیم صهیونیستی کوشیدهاند برای مهار حزبالله، دکترین ضاحیه را به تمام لبنان تعمیم دهند. گیورا ایلاند یکی از برجستهترین پژوهشگران موسسه امنیت ملی اسراییل و از ژنرالهای مطرح ارتش در نوامبر ۲۰۰۸ یعنی مدت کمی پس از طرح دکترین ضاحیه، در مقالهیی به ارائه راهکار برای ممانعت از جنگ سوم لبنان یا پیروزی در آن در صورت تحقق پرداخت. از نظر ایلاند، باید برای متحدان لبنان و از طریق آنها برای دولت و مردم لبنان روشن شود که جنگ بعدی میان این رژیم و حزبالله نخواهد بود بلکه این تمام لبنان است که در مقابل صهیونیستها قرار میگیرد. چنین نبردی از نظر ایلاند منجر به نابودی ارتش لبنان، زیرساختهای ملی آن و رنج بسیار برای مردم این کشور خواهد شد و دیگر تصویری از مردم لبنان در حالی که ضاحیه تحت حملات رژیم صهیونیستی است اما آنها به کافهها و ساحل میروند، منتشر نخواهد شد. بعدها این راهبرد از سوی دیگر مقامات و تحلیلگران صهیونیست نیز تکرار شد به گونهیی که ایهود باراک که سابقه مسوولیت وزارت دفاع این رژیم را داراست در سال ۲۰۱۲ به صراحت تفکیک میان حزبالله و لبنان در نبرد ۲۰۰۶ را خطایی استراتژیک معرفی کرد که البته ایالات متحده امریکا عامل آن بوده است. بر این اساس به نظر میرسد رژیم صهیونیستی برای معادلسازی لبنان و حزبالله در نبرد آتی، نیازمند همراهی واشنگتن خواهد بود اگرچه به لحاظ بازدارندگی، تاکید بر این معادلسازی فارغ از نظر امریکا میتواند موثر باشد. در این چارچوب و بر اساس اظهارات مقامات صهیونیست، مردم لبنان باید بدانند که در هرگونه نبرد احتمالی میان رژیم صهیونیستی و حزبالله آنها باید هزینه رفتارها و اقدامات حزبالله را بپردازند. این گزاره زمینه اعمال فشارهای ذهنی و عینی از سوی مردم بر حزبالله را فراهم خواهد کرد و مقامات این جنبش ناچار خواهند بود، ملاحظات و تصورات مردم لبنان از حزبالله را در رفتارهای خود وارد کنند. طبیعی است که هر قدر حزبالله چهرهیی طائفیتر و غیرملیتر داشته باشد، زمینه مخالفت مردم لبنان با آن بیشتر خواهد شد.
حزبالله در مقام تقابل نامتقارن با این تلاش رژیم صهیونیستی، نیازمند ترمیم و تقویت وجهه ملی خود است. چنین ترمیمی باعث همراهی بیشتر مردم لبنان با حزبالله خواهد شد و تحمل هزینههای احتمالی در نبرد آینده با این رژیم را برای آنها سهلتر خواهد ساخت. اگرچه پس از جنگ ۲۰۰۶ چنین تصویری در سطح حداکثری از حزبالله در میان مردم لبنان و جهان عرب شکل گرفت اما با آغاز بحران سوریه و بازنمایی طائفی و شیعی-سنی از آن، وجهه ملی حزبالله دچار آسیب شد. نصرالله کوشیده است تا با فعالیت در حوزه سیاسی و بهویژه در حوزههای امنیتی و نظامی و حضور موثر در مبارزه با گروههای تروریستی در برخی مناطق شرقی لبنان از جمله عرسال و بخشهای دیگر از بلندیهای قلمون، حزبالله را عمیقا یک جنبش در خدمت تمامی مردم لبنان تصویرسازی کند. البته طبیعی است که رقبا و متخاصمان حزبالله در پی تضعیف این تصویر هستند.
بحران سوریه و واگرایی هویتی در لبنان
یکی از خسارتهای بزرگ بحران سوریه، فارغ از زمینهها و دلایل شکلگیری آن، برجسته شدن اختلافات میان شیعیان و اهل سنت در جهان اسلام بود. طراحی خارجی در کنار تمایل برخی بازیگران جهان اسلام در سطوح فروملی و ملی به این امر کمک کرد تا عملا یکی از اصلیترین روایتها از بحران سوریه طائفی باشد درحالی که ریشههای بحران موارد مهمتر را در برمیگرفت.
لبنان به عنوان همسایهیی که سالها روابط فرهنگی، سیاسی و نظامی درهمتنیدهیی با سوریه داشت، نمیتوانست از پیامدهای اجتماعی بحران سوریه مصون بماند. این امر به خصوص در سطح نخبگان برجستهتر بود. از سوی دیگر ناکارآمدی رهبران اهل سنت لبنان در پاسخگویی به برخی نیازهای آنان به رشد سلفیگری در لبنان کمک کرد.
در چنین شرایطی ورود رسمی حزبالله لبنان به بحران سوریه در بهار ۲۰۱۳ این تنشها را بیشتر کرد. اصلیترین استدلال حزبالله در سطح ملی برای ورود به بحران سوریه، نبرد در بیرون از مرزها برای ممانعت از تسری بحران به درون لبنان بود. البته حزبالله قطعا اهداف دیگری نیز داشت. این ورود موجی از مخالفتها را از سوی برخی جریانهای مسیحی و سنی لبنان در پی داشت. حزبالله به ناچار وارد بحرانی شده بود که اصلیترین تصویرسازی از آن، رویارویی اکثریت اهل سنت با اقلیت علوی و شیعه بود. این تصویر، وجهه کمنظیر حزبالله در فردای جنگ ۳۳روزه در مقابل رژیم صهیونیستی را تحت تاثیر قرار میداد. عبدالرحمن الراشد یکی از برجستهترین تحلیلگران عربستان در نخستین سال ورود حزبالله به سوریه در یادداشتی در الشرقالاوسط از این گفت که پیشتر تصویر سیدحسن نصرالله توسط جوانان عرب سنی در جهان اسلام، بالا برده میشد اما اکنون حزبالله در مقابل همین جوانان اهل سنت قرار گرفته است! ادعای الراشد قطعا همراه با مبالغه بود اما نشانههایی از واقعیت را نیز دربرداشت. به عنوان مثال دکتر عصام عبدالشافی یکی از اعضای اخوان المسلمین مصر که اکنون در ترکیه حضور دارد، در مهرماه ۱۳۹۵ با حضور در اندیشکده راهبردی تبیین، این تلقی را تشریح کرد. او در پاسخ به این سوال که نگاه مردم مصر به حزبالله چگونه است، گفت:
«موضعگیریهای مردم، نخبگان و سیاستمداران مصری نسبت به حزبالله دو مرحله را پشت سر گذاشته است. نخستین مرحله آن مربوط به قبل از سال ۲۰۱۱م است. تا آن زمان مردم مصر، حزبالله را نمادی از مقاومت میدانستند و اینکه سیدحسن نصرالله نیز رهبر این مقاومت است، چرا که آنها فکر میکردند که یک درگیری میان حزبالله و دشمن استراتژیک امت اسلامی یعنی رژیم صهیونیستی در جریان است. با این حال بعد از سال ۲۰۱۱م، نگاه مردم مصر نسبت به حزبالله کاملا عکس شد، زیرا که حزبالله از نظام اسد در سوریه حمایت کرد... در این چارچوب نکته بسیار مهمی وجود دارد که باید به آن اشاره کنم. از جمله مسائلی که فرهنگ سیاسی را تشکیل میدهد این است که توهینهایی که میان دو طرف رد و بدل میشود به سرعت فراموش میشود، حتی اشتباهات نیز فراموش میشود به شرط اینکه یک اتفاق مهمی بیفتد که معادلات سیاسی را تغییر دهد. چنانچه در این میان درگیری میان حزبالله لبنان و رژیم صهیونیستی پیش بیاید، مطمئن باشید که مردم کشورهای عرب بلافاصله در پشت حزبالله قرار خواهند گرفت و از کارهایی که در سوریه انجام داده است، چشمپوشی خواهند کرد.»
این تلقی با نگاه و سیاست ایران تفاوتهای معناداری دارد اما بههر طریق بخشی از واقعیت ناشی از بحران سوریه بوده و قابل کتمان نیست.
تلاش حزبالله برای تقویت وجهه ملی
واگرایی هویتی در لبنان با آشکارتر شدن واقعیتهای بحران سوریه و رویکرد ملیگرایانه حزبالله، کاهش یافت. انفجارهای متعدد تروریستی در برخی شهرهای لبنان و حضور داعش و جبهه النصره در برخی مناطق شرقی این کشور، امنیت مردم را تحت تاثیر قرار داد. از سوی دیگر اما برخی بازیگران سیاسی که گمان میکردند بشار اسد به زودی ساقط شده و حزبالله یکی از اصلیترین حامیانش را از دست خواهد داد، در مسیر بیثباتسازی سیاسی لبنان گام برداشتند. آنها با کارشکنی، انتخاب رییسجمهور را عقب انداخته و با ناکارآمدی، بحران زباله را در بیروت ایجاد کردند. لبنان عملا دولت داشت و نداشت! با این طراحیها اما هرچه زمان میگذشت، احتمال سقوط بشار اسد کمتر میشد. از سوی دیگر حزبالله با وجود اینکه به صورت رسمی در بحران سوریه حضور داشت، نسبت به ناامنیهای مناطق شرقی لبنان بیتفاوت نبود. البته واقعیت این است که این ناامنیها عمیقا به بحران سوریه مرتبط و در یک چارچوب تحلیل میشود. حزبالله به همراه ارتش و حتی به صورت مجزا، با تروریستها جنگید و تهدیدات امنیت ملی لبنان را برطرف کرد. در تمام این سالها سیدحسن نصرالله با منطق و استدلال در تلاش بود تا معادلات منطقهیی و داخلی را ورای مسائل حزبی با مردم در میان گذاشته و وجهه ملی حزبالله را تقویت کند. اما اصلیترین مانور ملی حزبالله را باید در ماجرای پرحاشیه استعفای سعد الحریری از عربستان دانست. در حالی که برخی انتظار داشتند حزبالله در مقابل حریری قرار گیرد، سیدحسن نصرالله ضمن گلایه از رفتار او، او را در مقام نخستوزیر قانونی کشور تکریم کرد و عمدتا انگشت اتهام را به بازیگر پشت پرده استعفا که کسی جز عربستان سعودی نبود، نشانه رفت. ضرورت حفظ ثبات لبنان و مقابله با مداخلات خارجی، مهمترین پیامی بود که از چندین سخنرانی نصرالله به مخاطب القا میشد و این درحالی بود که حریری رقیب حزبی حزبالله بود. شکست طرح عربستان و بازگشت حریری به بیروت عملا در ارتقای وجهه ملی حزبالله اثرگذار بود.
پیروزی در انتخابات یک دستاورد اجتماعی
ظاهر پیروزی حزبالله در انتخابات پارلمانی لبنان، سیاسی است. سیدحسن نصرالله در سخنرانی خود پس از اعلام نتایج غیررسمی در این خصوص گفت: «ساختار مجلس نمایندگان ضامن حمایت از ترکیب ارتش، مردم و مقاومت است، بر اساس نتایج انتخابات میگوییم که اهدافمان که از انتخابات مجلس لبنان میخواستیم تحقق یافته است، پیروزی سیاسی عظیمی برای مقاومت رخ داد. » اما واقعیت این است که این نتیجه، پیامهای اجتماعی و نظامی معناداری نیز دربردارد. قطعا حزبالله در میان مردم و جریانهای سیاسی لبنان مخالفانی دارد. این قابل انکار نیست. اما افزایش کرسیهای حزبالله و متحدانش که با شدتهای مختلف با گفتمان مقاومت همسویی دارند بیانگر تقویت این گفتمان در میان مردم است. البته طبیعی است که قانون جدید انتخابات هم به بروز و ظهور این همراهی اجتماعی با مقاومت کمک کرده است. نتیجه کنونی حاصل تلاشهای مستمر حزبالله و ارتباط مداوم سیدحسن نصرالله با مردم لبنان است که در نهایت با سیاستورزی هوشمندانه در رقابتهای انتخاباتی حاصل شد.
دستاورد اجتماعی- سیاسی بهمثابه قدرتافکنی
این پیروزی سیاسی و اجتماعی در مجموع در مقابله حزبالله با رژیم صهیونیستی موثر خواهد بود. مواردی چون ثبات سیاسی و اجتماعی در کنار توان نظامی، میتواند در قدرتافکنی یک بازیگر جهت تقویت بازدارندگی آن موثر واقع شود. در تعریف قدرتافکنی، بر توانایی یک کشور برای کاربرد سریع و رشد همه یا برخی از عناصر قدرت ملی(سیاسی، اقتصادی، اطلاعاتی، نظامی و...) برای پاسخگویی به بحرانها، کمک به ایجاد بازدارندگی و تقویت ثبات منطقهیی تاکید شده است. رژیم صهیونیستی چه دکترین ضاحیه را در نبرد احتمالی با حزبالله در دستور کار قرار دهد و چه ضاحیه را براساس دکترین توسعهیافته، تمام لبنان تصور کرده و درصدد افزایش هزینه در جنگ احتمالی بر مردم لبنان باشد در نهایت با حزباللهی روبهرو خواهد شد که ریشههای مردمیاش در لبنان قویتر از گذشته است و این ریشههای مردمی خود را در تعیین رییسجمهور و نخستوزیر و تصویب قوانین و دفاع پارلمانی و دولتی از مقاومت نشان خواهد داد. بر این اساس و صرفا با عاملیت این دستاورد اجتماعی(عوامل دیگر محل بحث این مقاله نیست) میتوان گفت رژیم صهیونیستی در شرایط کنونی اقدامی مشابه سال ۲۰۰۶ علیه حزبالله انجام نخواهد داد. وجود شکاف اجتماعی و واگرایی مردمی از حزبالله در چارچوب رویکردهای نظامی رژیم صهیونیستی که همواره به دنبال پیروزی سریع و قاطع است، میتواند این رژیم را در رسیدن به قطعیت برای اقدام نظامی یاری کند. اکنون چنین زمینهیی در لبنان فراهم نیست و از قضا هرگونه تحرکی مشابه جنگ ۳۳روزه دوباره حزبالله را در جهان اسلام به عنوان گروهی ایستاده در مقابل رژیم صهیونیستی تصویرسازی کرده و اثرات سوء اجتماعی بحران سوریه را تا حدی تعدیل میکند.
جمعبندی
یکی از گزارههایی که از سوی برخی مقامات و تحلیلگران رژیم صهیونیستی به عنوان بخشی از دکترین نظامی این رژیم طرح شده، توسعه مناطق هدف در جنگ احتمالی با حزبالله لبنان است. ابتدا دکترین ضاحیه طرح شد به این معنا که مردم ضاحیه مورد هدف قرار گیرند مانند آنچه در جنگ ۳۳روزه صورت گرفت. سپس ضاحیه به تمامی لبنان توسعه یافت به این معنا که تمام مردم و زیرساختهای لبنان در جنگ احتمالی مورد هدف قرارگیرند تا فشارهای مردمی بر حزبالله جهت تغییر رفتار افزایش یابد. فارغ از اینکه آیا چنین امری با توجه به ملاحظات امریکا و فرانسه نسبت به مسیحیان لبنان، عملیاتی است یا خیر، هرگونه افزایش حمایت مردمی از حزبالله میتواند بهمثابه یک دستاورد اجتماعی با کارکرد نظامی تلقی شود که طراحیهای رژیم صهیونیستی را مورد خدشه قرار داده و بر قدرت بازدارندگی حزبالله خواهد افزود.
منبع: مرکز تحقیقات استراتژیک ریاستجمهوری