تغییر اقلیم و آینده ما

۱۳۹۷/۰۳/۲۱ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۲۳۳۲۲
تغییر اقلیم و آینده ما

مولف: برونو لاتور  مترجم: علی برزگر

 لس‌آنجلس ریویو آو بوکز- نمی‌شود برونو لاتور را به ‌آسانی از جنب‌وجوش انداخت. او رشته‌ها را از جامعه‌شناسی تا فلسفه با هم در می‌آمیزد و در طول 4 دهه گذشته حضور فکری نیرومندی در سراسر جهان داشته است. از قرار معلوم، لاتور این روزها در سومین-یا چهارمین؟- تجسد خود، قدرت نقادی‌اش را گرد آورده تا درباره پیامدهای زیست‌محیطی و سیاسی تغییر اقلیم به ما هشدار دهد. کتاب جدیدش، مواجهه با گایا: 8 سخنرانی درباره رژیم اقلیمی نوین(منتشر شده به سال ۲۰۱۵ در فرانسه که ترجمه انگلیسی آن به ‌تازگی منتشر شده است) به واکاوی عمیق مباحثات درباره طبیعت، فرهنگ و آنتروپوسین می‌پردازد. لاتور نخستین‌ بار حدود ۴۰سال پیش با سرزنش دانشمندان به خاطر غرور و ساده‌اندیشی‌شان به شهرت رسید. او در راه‌اندازی رشته مطالعات علم و تکنولوژی(اِس‌تی‌اِس) نقش موثری داشت چراکه استدلال می‌کند که ابعاد اجتماعی چگونگی فعالیت دانشمندان را نمی‌توان از صدق مدعیات آنها جدا کرد. در نتیجه، لاتور را متهم کردند که اعتبار علم را بی‌پایه کرده است. منتقدانش او را با نسبی‌انگاران پسامدرن در یک گروه جای دادند، برچسبی که خودش آن را انکار می‌کند. با این حال برایش جای سوال است که آیا کوشش‌های قبلی‌اش برای به چالش کشیدن اقتدار دانشمندان بطور ناخواسته به شکاکیت درباره تغییر اقلیم منجر شده است یا خیر؟ او در مقاله‌یی در ۲۰۰۳ چنین می‌اندیشد:«آیا اشتباه کردم که در پایه‌ریزی رشته‌یی معروف به مطالعات علم شرکت کردم؟ چرا صاف و ساده نمی‌توانم بگویم که گرمایش جهانی، دوست داشته باشید یا نه، یک واقعیت است»؟در ادامه لاتور به بحث‌های فرهنگی درباره مدرنیته روی آورد. و(در عنوان کتابی معروف در ۱۹۹۱) مدعی شد که ما هرگز مدرن نبوده‌ایم. استدلالش این بود که اشتباه است اگر معتقد باشیم برهه‌یی وجود داشته که فرهنگ انسانی واقعا از جهان غیرانسانی جدا بوده است. اخیراً لاتور به مبارزه علیه تغییر اقلیم و پروژه فکری بزرگ‌تر آنتروپوسین روی آورده است. و این کار را با پذیرش نظریه گایا انجام داده است، نظریه‌یی که دانشمند مستقل بریتانیایی جیمز لاولاک در دهه ۱۹۷۰ عرضه کرده است. در ۲۰۱۳ لاتور سخنرانی گیفورد را در ادینبورگ ارائه کرد، که آن را به کتاب مواجهه با گایا تبدیل کرد. لاتور گاهی با الهام از دورانی که دانشجوی دکترای الهیات بوده است از زبان دین برای هشدار درباره «آخرالزمانی» قریب‌الوقوع بهره می‌برد. آنچه معمولا درباره لاتور نمی‌دانند این است که او کاتولیکی متدین است که کتاب مقدس را با شیفتگی می‌خواند، و این دقیقا تصویر مردی نیست که به‌دلیل زیر سوال‌بردن حقایق جهانشمول معروف است. لاتور ۷۰ساله به ‌تازگی از ریاست آزمایشگاه ساینس پو مدیالب در پاریس بازنشسته شده است، اما هیچ نشانی از کاهش فعالیت در او دیده نمی‌شود. او علاوه بر پژوهش‌های علمی جاری‌اش، نمایشنامه‌هایی نوشته است و در حال همکاری در پروژه‌های مختلفی است که علم و هنر را گرد هم می‌آورد. او در پروژه‌یی جاری درحال بررسی این است که آیا زندگی لاولاک می‌تواند دست‌مایه یک نمایشنامه باشد، همانطور که زمانی برشت نمایشنامه‌یی درباره گالیله نوشت؟ من لاتور را در اکتبر ۲۰۱۷ در شیکاگو ملاقات کردم؛ آنجا کارگاهی آموزشی برگزار کرده بود و مجموعه‌یی از سخنرانی‌ها را ارائه می‌کرد. مصاحبه ما بطور عمده درباره زندگی و علایق او بود. درباره سیاست زیست‌محیطی در عصر ترامپ، شیفتگی دیرپای او به دین، و تجربه‌اش از پرورش‌یافتن در خانواده‌یی صحبت کردیم که از تولیدکنندگان معروف شراب هستند. پس از دهه‌ها مبارزه آکادمیک با جامعه علمی، لاتور همچون قدرتی پشت پرده به نظر می‌رسد. اکنون دانشمندان از او می‌خواهند به آنها کمک کند تا اعتبار تحقیقات مربوط به تغییر اقلیم را ثابت کنند. به‌ سختی می‌توان طنز ماجرا را نادیده گرفت.

 

کتاب مواجهه با گایا به ‌طرزی بارز شما را در بین متخصصان و اندیشمندانی جای داده است که دیدگاه‌شان را به ‌صراحت درباره تغییر اقلیم بیان می‌کنند. آیا این مساله دغدغه دیرین شما بوده است؟

 من ۳۰سال است که به سیاست طبیعت علاقه‌مند هستم. من طبیعت‌شناس نیستم؛ درباره حشرات و عنکبوت‌ها و حیوانات پژوهش نمی‌کنم؛ من مثل خیلی‌های دیگر از افرادی نیستم که به ‌سبب علاقه به طبیعت وارد این بحث‌ها شده‌اند. علاقه من به شیوه‌یی است که علم کار می‌کند. من آثار لاولاک را با دقت بسیار به‌ مدت چندین سال مطالعه کرده‌ام و هنگامی که مناقشات درباره آنتروپوسین در حلقه‌های فکری رواج یافت، متعجب شدم که استدلال‌های لاولاک و [لین] مارگولیس نه از سوی فیلسوفان مورد بحث قرار می‌گرفت و نه حتی بوم‌شناسان توجه چندانی به آن داشتند.

فکر می‌کنم شمار زیادی از دانشمندان از خود می‌پرسند که آیا نظریه گایا علم واقعی است یا نوعی شبه ‌علم؟

 دانشمندان حوزه زیست‌شناسی تردید دارند که این نظریه علم واقعی است یا نه اما دانشمندان حوزه علوم سیستم‌های زمین در این باره تردیدی ندارند. لاولاک در توسعه این حوزه نقش بسیار موثری داشته است. علاقه‌مندان به زیست‌شناسی و رفتارشناسی جانوری بیشترین تردید را درباره نظریه لاولاک دارند زیرا او دیدگاهش را در خلال ظهور جنبش عصر جدید۵ عرضه کرد. این به زیان او بود، اما نظریه او در واقع فوق‌العاده مهم و جالب است.

بسیاری از غیردانشمندان ایده گایای لاولاک را به عنوان شیوه‌یی از تفکر اقتباس کرده‌اند که زمین براساس آن زنده است.

بله، اما این کژفهمی بزرگی است، دقیقاً بدان دلیل که از دیدگاه لاولاک، خود زمین یک ارگانیسم نیست. این مساله از نظر علمی خیلی جذاب نیست، اما از لحاظ سیاسی وحشتناک خواهد بود. این موضوع انواع و اقسام استدلال‌های الهیات طبیعی و تفکراتی که درباره جهان کیهانی وجود دارد را دوباره زنده خواهد کرد. تفسیر من از گایا، مبتنی بر خوانش دقیق لاولاک و همچنین تعاملات زیاد با دانشمندان، درباره اصلاح یا دگرگونی شیمی سطح زمین به واسطه فعالیت صور حیات است. چیزی شبیه به تپه موریانه‌ها. تپه موریانه‌ها مرده است اما فقط به‌دلیل فعالیت موریانه‌ها وجود دارد و این درباره گازهای موجود در جو زمین نیز صادق است. این گازها مانند لایه‌یی زیستی هستند. اینجا دقیقا پوست زمین است. به ‌همین دلیل اینقدر جالب است. هدف من کمک به تعریف دقیق گایا به‌مثابه موجودیتی سیاسی است. البته، این کاری بسیار دشوار است. با چه نوع موجودیتی سر و کار داریم؟ آیا این موجودیت بر دولت‌ملت‌ها اعمال حاکمیت می‌کند؟ و در قدم بعدی، ارتباطی بسیار جالب بین گایا و آنتروپوسین وجود دارد، که لحظه‌یی کوتاه در تاریخ گایاست اما برای ما به عنوان یک گونه بسیار مهم است.

آیا آنتروپوسین مفهومی سودمند است؟ آیا به ما کمک می‌کند تا این دوره تاریخی مهم را به‌ شیوه‌یی بفهمیم که قبل از این واقعا نفهمیده بودیم؟

 بر خلاف بسیاری از همکارانم در حوزه علوم انسانی و علوم اجتماعی، فکر می‌کنم آنتروپوسین بسیار سودمند است. این مفهوم اساسا بدیلی برای ایده مدرنیته است. من روی مسئله مدرنیسم بسیار کار کرده‌ام. مردم هرگز واقعا نفهمیدند من چه می‌گویم. من فقط استدلال می‌کردم که اکنون انسان‌ها و غیرانسان‌ها دارند با شدت بیشتر و بیشتری در هم می‌آمیزند. مسائل مربوط به مسوولیت و اخلاق زیست‌محیطی به‌واسطه مفهوم آنتروپوسین به‌دلیل مقیاس مداخله انسان در علوم سیستم‌های زمین بطور کامل دگرگون می‌شود.

آیا آنتروپوسین مساله‌یی علمی است یا مساله‌یی فرهنگی؟ چگونه فهم ما از واژگانی نظیر «طبیعت» و «فرهنگ» را شکل می‌دهد؟

 من به حوزه‌یی تعلق دارم که تمایزی عمیق بین علم و بقیه فرهنگ قائل نیست. فهم چیستی انسان بسیار دشوار است. ما نمی‌دانیم که بخش انسانی آنتروپوسین چیست. اما این مساله با توجه به پیچیدگی عظیم علوم سیستم‌های زمین نیز مسئله علمی بزرگی است. شمار چیزهایی که باید یاد بگیریم بی‌نهایت است و ما صرفا در آغاز راه هستیم. منظورم این است که ماجرا مثل کشف امریکاست. ما در زمان کلمب به سر می‌بریم و تمام دیگر چیزها هنوز باید کشف شود. در عین حال، آنتروپوسین مسئله اخلاقی عظیمی است. مسوولیت ثروتمندان و به‌ویژه هم‌نسل‌های من چیست؟ دانشمندانی که با آنها کار می‌کنم همیشه درباره مسوولیت عمیق‌شان در قبال نوه‌هایشان صحبت می‌کنند. به ‌علاوه، آنتروپوسین مسئله فلسفی بزرگی است زیرا گزاره‌های علمی مدام زیر سوال می‌روند و به موضوع مناقشه بدل می‌شوند. بنابراین، تحمل این امر برای دانشمندان دشوار است.

خب، شما خود ایده چگونگی تعریف «واقعیت‌های علمی» را زیر سوال برده‌اید و در اوایل کار فکری‌تان اقتدار دانشمندان را به‌ انحای مختلف زیر سوال برده‌اید. با این حال اکنون می‌گویید به علم نیاز داریم تا در تبیین تغییر اقلیم و واکنش به آن به ما کمک کند.

خنده‌دار است که شما این پرسش را مطرح می‌کنید زیرا من اکنون به جامعه‌شناسی علمی بازگشته‌ام، کاری که ۴۰سال پیش انجام می‌دادم. اما زمانه کاملا عوض شده است. به ‌نحوی که هنگامی که من زندگی آزمایشگاهی: ساخت واقعیت‌های علمی را در ۱۹۷۹ منتشر کردم، داشتم تمام چیزهای ضروری برای مشارکت فعالانه در علم را نشان می‌دادم و برخی دانشمندان بسیار شوکه شدند زیرا می‌گفتند من با نشان‌دادن چیزهایی که علم به‌ منزله نهادی اجتماعی نیاز دارد، دارم علم را بی‌اعتبار می‌کنم.

هنگامی که شما به مطالعه کارهایی پرداختید که دانشمندان عملا در آزمایشگاه انجام می‌دادند، آیا آن کارها اغلب متفاوت از آن چیزی نبود که خودشان می‌گفتند دارند، انجام می‌دهند؟

 بله. من داشتم نشان می‌دادم که علم برای آنکه وجود داشته باشد و عینی باشد به حمایت فراوان نیاز دارد، که دقیقاً همان چیزی است که اکنون له آن استدلال می‌کنم. این مساله تغییر نکرده است. اما ۴۰سال پیش وقتی که گفتم علم به‌جز خودِ واقعیت‌ها به چیزهای بسیار دیگری نیاز دارد، می‌گفتند دارم علم را بی‌اعتبار می‌کنم.

علم به چه حمایتی نیاز دارد؟

حمایتِ دانشمندان، نهادها، دانشگاه‌ها، نشریه‌ها، همتایان، ابزارها، پول، به ‌تعبیری تمام این اکوسیستم‌های جهان واقعی که برای تولید واقعیت‌های عینی ضروری هستند. علم به آنها وابسته است درست همانطور که شما به اکسیژنِ داخل این اتاق وابسته‌اید. موضوع بسیار ساده است. موضوع ۴۰سال پیش هم بسیار ساده بود اما در آن زمان تصور می‌کردند که علم صرفاً فی‌نفسه درست است. علم چیز رازآمیزی بود، چیزی مثلِ مفهوم لقاح پاک.

آیا پایین‌ آوردن مقام و جایگاه دانشمندان بخشی از پروژه شما بود؟

بله، تا حدودی، آخر جوان بودم، اما هدفم اساسا فقط آن بود که دیدگاهی علمی از علم به دست دهم.

شما واقعا دارید درباره جامعه‌شناسی علم صحبت می‌کنید.

 بله، من هنوز هم دارم این کار را انجام می‌دهم. امروز مساله کاملا متفاوت است زیرا دانشمندان از ما درخواست حمایت دارند چراکه آدم‌های بسیار قدرتمندی دارند به آنها حمله می‌کنند، آدم‌هایی که می‌کوشند تا درباره معرفت‌شناسی آنها تردید ایجاد کنند و آنها را به لابی‌گری سیاسی متهم کنند.

ولی باید اینجا به طنز ماجرا اشاره کنم. 40سال پیش شمار زیادی از دانشمندان از دست شما عصبانی بودند. آنها ادعا می‌کردند که شما می‌گویید علم امری نسبی است و چیزی به ‌نام واقعیت علمی وجود ندارد. اکنون، برخی دانشمندان از شما درخواست کمک دارند تا نشان دهند که تغییر اقلیم علم واقعی است.

خب، طنز ماجرا آن است که کار واحدی انجام دهید و به دو چیز متفاوت متهم شوید. [می‌خندد.] معنی‌اش این است که زمانه عوض شده. شکاکیت کنونی درباره تغییر اقلیم شباهتی با روند عادی رخدادها در تاریخ علم ندارد. این است که دانشمندان را کاملاً شگفت‌زده کرده است. آنها ناگهان از سوی دانشمندان دیگری مورد حمله قرار گرفته‌اند که صنعتی بسیار قدرتمند به آنها حقوق می‌دهد، نه بدان دلیل که رهنمودهای سیاسی آنها نادرست بوده بلکه بدان دلیل که علی‌الظاهر علم مورد نظر نادرست بوده است. بنابراین، دفاع آنها از علم به‌منزله چیزی شبیه به لقاح پاک دیگر کار نمی‌کند. آنها ناگهان دور و بر خود را نگاه می‌کنند و می‌گویند، ما به نهادها و داوری همتا نیاز داریم، یعنی تمام آن فرآیندهای اجتماعی‌ای که من بر آنها به‌مثابه عناصر ضروری پروژه‌های علمی تمرکز داشته‌ام.

چرا دانشمندان دست کمک به سوی افرادی نظیر شما، یعنی جامعه‌شناسان علم، دراز می‌کنند؟

ما داریم نشان می‌دهیم که علم تماماً بخشی از فرهنگ است و اینکه اکنون فرهنگ ما تقریباً درگیر جنگی علیه خود علم است. حالا که امریکا از توافق‌نامه آب‌وهوایی پاریس خارج شده است، آشکارا با مسئله جنگ و صلح سر و کار داریم. آقای ترامپ با گفتن اینکه «ما در امریکا تغییر اقلیم نداریم. شما تغییر اقلیم دارید اما ما نه» اساسا با اروپا و بقیه جهان اعلام جنگ کرده است. این جنگی ژئوپلیتیک است، چیزی تراژیک، اما در واقع بر ما روشن می‌سازد که امروزه ژئوپولیتیک با همین مسئله تغییر اقلیم سازماندهی شده است. شما چه کار می‌کنید وقتی متحدتان می‌گوید «برو به جهنم!»، ما با وضعیتی کاملا جدید روبه‌روییم. قبلا چیزی به‌نام اتحاد غرب وجود داشت و فرانسوی‌ها و اروپاییان به امریکا همچون یک متحد نگاه می‌کردند. و حوزه نظامی به این مسائل بسیار علاقه‌مند است. من اکنون دارم با افرادی در وزارت دفاع فرانسه درباره مسئله تغییر اقلیم بحث می‌کنم.

چرا حوزه نظامی به این موضوع علاقه‌مند است؟

این موضوع در کانون الگوهای مهاجرت و تمام انواع تفکرات درباره منابع و کاربرد انرژی قرار دارد. قبل از ترامپ، هنوز روشن نبود که تغییر اقلیم موضوع ژئوپلیتیکی بنیادینی است. اکنون این موضوع روشن است. در واقع ما می‌توانستیم سال‌ها قبل این مساله را حل کنیم با چیزی معادل کوششی که صرف پروژه منهتن در خلال جنگ جهانی دوم شد.

بنابراین اگر ما با این مساله چند دهه قبل رو به رو شده بودیم، اگر نظام صنعتی‌مان را از نو سازماندهی کرده بودیم، دیگر تغییر اقلیم نداشتیم؟

 بله. [نائومی] اورسکیز مورخ می‌گوید حتی در سال ۱۹۸۰ می‌توانسیم این کار را بکنیم.

دارید درباره خلاص ‌شدن از شر اقتصاد سوخت‌های فسیلی صحبت می‌کنید.

بله، اقتصاد را کربن‌زدایی کنید. این خیلی ساده است. منظورم این است که هیچ کجا چنین کاری به‌دشواری جنگ نیست. البته، هر سال که می‌گذرد، موضوع پیچیده‌تر می‌شود. و تراژدی با آن چیزی وخیم‌تر می‌شود که «انقراض ششم» نامیده می‌شود [نابودی گیاهان و حیوانات در سراسر جهان به دست انسان].

من می‌خواهم لحظه‌یی به عقب گام بردارم و درباره پیشینه شما صحبت کنم. شما را گاهی جامعه‌شناس، انسان‌شناس یا فیلسوف توصیف می‌کنند. شما خودتان را چگونه توصیف می‌کنید؟

فکر می‌کنم خیلی پایبند به رشته خاصی نیستم. من اساساً فیلسوفم اما از سوی انسان‌شناسان در مقام انسان‌شناس پذیرفته شده‌ام زیرا روی مدرنیته کار می‌کنم، و اکنون مدرنیته دارد به مسئله آنتروپوسین تبدیل می‌شود. بنابراین کاری که من سال‌ها قبل انجام داده بودم، اینکه گفتم ما هرگز مدرن نبوده‌ایم، اکنون دارد تایید می‌شود. همه قبول دارند که ما هرگز سیاره زمین را مدرنیزه نخواهیم کرد. چیزی متفاوت دارد رخ می‌دهد. نام آن آنتروپوسین است. و با وجود این حقیقت که هیچ جامعه‌شناسی واقعاً مرا یکی از همکارانش به شمار نیاورده است، جامعه‌شناس‌ام.

آیا دکترای شما واقعاً در رشته الهیات است؟

 بله. من به فلسفه دین بسیار علاقه‌مندم، در واقع، به تفسیر کتاب مقدس، که مساله‌یی کلاسیک در رابطه با آموختن چگونگی خواندن متون است. در اینجا فلسفه و الهیات همپوشانی دارند.

 آیا با تربیت دینی پرورش یافته‌اید؟

من کاتولیکم که جنبه‌یی بسیار مهم از علاقه من به متون است. همچنین نسبت به استفاده نادرست از دین بسیار حساسم. به‌ خوبی درمی‌یابم چه موقع دیدگاه‌های دینی وارد سیاست می‌شود. بنابراین مراقبم که سیاست و دین را با هم درنیامیزم.

مطالعه دین و دانستن اینکه چگونه کتاب مقدس را باید تفسیر کرد، یک چیز است، و فردی دیندار بودن، چیزی دیگر. آیا شما کلیسا می‌روید؟

 بله، کلیسا می‌روم. اما دین حتی از علم هم کمتر فهمیده شده است، و باید بگویم که این نومیدکننده است. مردم دین را به ایدئولوژی‌ها به باورها تبدیل می‌کنند و دین واقعا هیچ ربطی به باور ندارد. من به باور به ‌مثابه یک مقوله باور ندارم.

چرا کلیسا می‌روید؟ چرا این کار برایتان معنادار است؟

 زیرا کلیسا، با وجود تمام محدودیت‌های آن و دگرگونی آرام دین به باور و هویت، هنوز به‌شیوه‌های بسیار فعال است. این کلمات- این لوگوس، این روح- است که زندگی این آدم‌هایی که می‌گویید را متحول می‌کند. این چیزی است که می‌خواهم پاس بدارم، اما این مساله بسیار متفاوت از باورداشتن است.

محتوای کتاب مقدس، از لحاظ اطلاعات، بسیار محدود است. اما شما باید تعریفی خاص از دین را کنار بگذارید که متاسفانه امروز تقریباً در همه جا غالب است. همین اتفاق دارد در حوزه سیاست نیز رخ می‌دهد، که با مسائل هویت یعنی باز هم با باور جایگزین شده است. «من به این باور دارم و نمی‌خواهم این را زیر سوال ببرم. این بی‌چون‌وچرا است». بنابراین، اکنون کشوری نظیر امریکا باور سیاسی و باور دینی را با هم پیوند می‌دهد. با این احساسات نمی‌توان کار سیاسی کرد.

سخنان شما درباره دین مرا به یاد ویلیام جیمز می‌اندازد. او در تنوع تجربه دینی درباره تجربه دینی واقعی می‌نویسد نه باور و خودش را «تجربه‌گرای رادیکال» می‌نامد. آیا دیدگاه او برایتان جذاب است؟

 جیمز چیزی درباره اصالت این شیوه بودن، احساس و بیان کرده است.«هیچ چیز به‌جز تجربه اما نه هیچ چیز کمتر از یک تجربه». این جمله‌یی بزرگ از جیمز است و من کاملاً با او موافقم. من پیرو جیمز هستم.

آیا نظام متافیزیکی خاصی را می‌پسندید؟

من در تلاشم تا دین را از بند متافیزیک آزاد سازم زیرا این مسیر هیچ سودی نداشته است. و در مورد بوم‌شناسی، بسیار روشن است که شمار بسیار زیادی از مذهبی‌ها، هرگونه علاقه‌یی به ابعاد جهانی کارهایشان را کنار گذاشته‌اند و این کار منجر به نوعی بی‌تفاوتی به موضوع تغییر اقلیم شده است. تمام این مسائل، به‌ویژه در این کشور، بُعدی آخرالزمانی هم دارد. امریکایی‌ها خودشان را از پیش نجات‌ یافته در نظر می‌گیرند. اصطلاحشان برای بیان این مطلب چیست؟ «شهری بر روی تپه»؟ و ما حالا با آخرالزمان واقعی روبه‌رو هستیم، که عمدتا از سوی افراد مذهبی به رسمیت شناخته نمی‌شود بنابراین این جور مسائل بوم‌شناختی آنها را نمی‌ترساند. آنها احساس ایمنی می‌کنند. ماجرای معروفی است که یکی از اعضای کنگره از سِفر پیدایش نقل‌ قول کرد مبنی بر اینکه خداوند متعهد شده است که توفان نوح دیگری نفرستد.

ما درباره پیشینه فردی شما صحبت کردیم، و پیشینه خانوادگی شما بخش جذاب دیگری دارد. شما در خانواده‌یی از تولیدکنندگان شراب پرورش یافته‌اید. شما در میان تاکستان‌ها بزرگ شده‌اید؟

بله. این یگانه کسب‌وکار پدران و پدربزرگان و نیاکان من است.

خودتان هم در تاکستان‌ها کار می‌کردید؟

نه، من همیشه بی‌دست‌وپا بودم، نمی‌توانستم کاری را که از من می‌خواستند انجام دهم، بنابراین به فلسفه روی آوردم. برادر بزرگ‌تری دارم که اداره این کسب‌وکار را بر عهده گرفت بنابراین آنها دیگر نیازی به من نداشتند اما تجارت شراب بسیار جالب است. این تجارت اکنون جهانی شده است.

به نظر می‌رسد شما به خاک بسیار علاقه‌مند هستید. در صفحه فیس‌بوکتان تصویری از شما در حال کندن زمین وجود دارد.

 بله، از آنجا که هیچ کس گایا را نمی‌فهمد، تصمیم گرفتم که به مفهومی دیگر روی بیاورم، مفهوم «منطقه حیاتی». اکنون به دانشمندانی پیوسته‌ام که در ژئوشیمی، آب‌شناسی و خاک‌شناسی به مطالعه علم مناطق حیاتی می‌پردازند. این حوزه انباشتی از انواع مختلف علوم است که با یکدیگر کار می‌کنند تا پیچیدگی این لایه‌های نازک را فهم کنند. من می‌کوشم تا راهی بیابم تا از پس پیچیدگی این منطقه حیاتی برآیم.

پیشینه شما در فلسفه و علم است، اما در پروژه‌های هنری مختلفی نیز شرکت دارید و دارید نمایشنامه‌یی درباره برشت می‌نویسید. چرا اینقدر به هنر علاقه‌مندید؟

من به‌همان دلیل به هنر علاقه‌مندم که به علم علاقه دارم، هنر راهی برای مواجهه با این واقعیت است که ما در جهانی کاملا متفاوت از آن چیزی به سر می‌بریم که فکر می‌کردیم به سوی آن درحال حرکتیم. ما اکنون به ‌همان دلیل به هنر نیاز داریم که در قرن شانزدهم به هنر نیاز داشتیم، هنگامی که از کشف امریکا آگاه شدیم، کشفی که همه‌ چیز را دگرگون ساخت، موسیقی، تئاتر، شعر، ادبیات. امروز ما تجهیزات ذهنی، تجهیزات حسی لازم برای مواجهه با جهش بوم‌شناختی جاری را نداریم. نمی‌شود از علوم اجتماعی انتظار داشته باشید که بیاموزد چگونه از پس بحران بوم‌شناختی برآید. چگونه با این واقعیت مواجه می‌شوید که به نوه‌هایتان بگویید در ۱۹۴۷‌ زاده شده‌اید و زمانه بسیار خوبی داشته‌اید، اینکه از جهانی‌سازی و فرآیندی سود برده‌اید که به انقراض ششم منجر شده است. چگونه این را به نوه‌هایتان می‌گویید؟ اگر بگویید «خب، من زندگی خوبی داشتم، چقدر برای شما بد شد»، از نظر اخلاقی مردودید. بنابراین، چگونه از پس این وضعیت بر می‌آیید؟ این دست‌مایه هنر است.

شما درباره فعال‌سازی بخش خاصی از تخیلات ما صحبت می‌کنید که ممکن است از ما پوشیده باشند.

بله، و اگر به نگرش‌ها و احساسات جدید نیاز دارید، نمی‌توانید به یک دسته فیلسوفِ اخلاق تکیه کنید تا این نیاز شما را برآورده کنند، هر چند وجود فیلسوفان اخلاق بسیار سودمند است. شما به هنرمند، نمایشنامه‌نویس، و هنر بصری نیاز دارید. برای مثال، در هنر بصری چرخشی بسیار بزرگ به سوی خاک وجود دارد. این قضیه در تمام نمایشگاه‌های هنری دیده می‌شود. من از چهار یا پنج نمایشگاه بازدید کرده‌ام که در آنها خاک به جنبه اصلی الهام تبدیل شده است. شما می‌توانید آثار علمی را بخوانید، اما باید نسبت به معانی زمین نیز حساس شوید نه ‌فقط در معنای چشم‌اندازی فیزیکی بلکه در معنای زیست‌بوم. همه اینها دلیلی برای همکاری با هنرمندان است.

شما به‌تازگی از دانشگاه بازنشسته شده‌اید اما به نظر می‌رسد هنوز هم خیلی فعالید. آیا بازنشستگی برای شما تغییر بزرگی بوده است؟

همسرم به شما خواهد گفت که این موضوع چیز زیادی را تغییر نداده است. اما اوضاع از این لحاظ تغییر کرده است که من اکنون استاد بازنشسته‌ام، که برای یک دانشگاهی مثل نوعی زندگی مصنوعی است. دیگر مجبور نیستم آزمایشگاه را مدیریت کنم که خودش آسودگی بزرگی است. من تقریبا به‌ مدت ۱۰سال رییس دانشکده و رییس یک آزمایشگاه بوده‌ام اما اکنون از زیر بار تمام این مسوولیت‌ها آزاد شده‌ام. اما درباره آینده، می‌خواهم بیشتر کار کنم. می‌خواهم دوباره به تحقیقات میدانی بازگردم، تا مشخص کنم که منطقه حیاتی برای علم و سیاست چه معنایی می‌تواند داشته باشد. و باز هم مثل گذشته در نشست‌های علمی به ارائه سخنرانی‌های کلیدی ادامه خواهم داد که خیلی خنده‌دار است چراکه سالیان مدیدی است مرا متهم می‌کنند که منتقد علم هستم.

منبع: ترجمان