4ضلعی تاپی، هیرمند، ایران و افغانستان
گروه انرژی| نادی صبوری- فرداد احمدی|
در ظاهر، 2 کشور با دین یکسان، زبان تقریبا مشابه، شمار قابل توجه مهاجر از یکی به دیگری و 945کیلومتر مرز مشترک، باید به اندازه استانهای داخلی یک کشور به یکدیگر نزدیک باشند. واقعیت اما این است که ایران و افغانستان هیچوقت نتوانستد آنطور که روی کاغذ انتظار میرود با یکدیگر رابطهیی درست برقرار کرده و مسائل هم را درک کنند. این روزها خاک افغانستان دستخوش اتفاقی مهم در حوزه انرژی است. «خط لوله تاپی» نوعی رقیب خط لوله «صلح» که میتواند آینده مردم این کشور را تغییر دهد. از سوی دیگر چالش آبی ایران و افغانستان در رود هیرمند هنوز به راهحل مشخصی دست نیافته است. در این گفتوگو سراغ کسی رفتهایم که هم افغانستان و روابط پیچیده ایران و این کشور را به خوبی میشناسد و هم بر دیپلماسی انرژی مسلط است. عباس ملکی معاون وزیر امور خارجه ایران در سالهای دور، کسی که در هیات مذاکرهکننده برای پایان جنگ ایران و عراق بوده است این روزها بیشتر از هر چیز در حوزه انرژی مشغول است. محقق ارشد در پروژه سیاستگذاری انرژی، مرکز مطالعات بینالمللی در موسسه تکنولوژی ماساچوست (امایتی) را در اتاقش در ساختمان دانشکده مهندسی انرژی دانشگاه مهندسی شریف ملاقات کردیم. ملکی به خوبی چهارضلعی تاپی، هیرمند، ایران و افغانستان را تحلیل کرد. شما را به خواندن مشروح این گفتوگو دعوت میکنیم.
اخیرا استان فراه افغانستان ناامنیهایی را تجربه کرد و رسانههای افغان بیش از همه به ایران مظنون شدند. آنها ادعا میکردند که چون ایران در موضوع تاپی و نیز بر سر مسائل آبی با افغانستان چالشهایی دارد، تلاش میکند با ناامن کردن استان فراه، در هر دو موضوع یاد شده به دستاوردهای مدنظر خود دست یابد. حال 2 پرسش مطرح میشود؛ نخست آنکه به نظر شما اتفاقات اخیر چقدر در درازمدت تا و چه اندازه میتواند امنیت تاپی را تهدید کند؟ دوم، اگر بخواهیم موضوع را بیطرفانه بررسی کنیم، ایران تا چه حد میتواند مقصر ناامنیهای فراه باشد؟
ایران یک پروژه بسیار بزرگ به نام خط لوله صلح را از منطقه عسلویه به سمت پاکستان اجرا کرد که مطالعات مفصل امکانسنجی آن از طرف شرکتی استرالیایی به نام IHP انجام شده بود. این شرکت به این نتیجه رسیده بود که ساخت خط لوله بین ایران، پاکستان و هند مقرون به صرفه است. در حالی که 2 انتخاب دیگر، یعنی لولهکشی از مسیر آبهای عمیق و صادرات LNG نیز مطرح بودند، بین 3 روش انتقال گاز، اولی از لحاظ هزینه و فایده نمره بیشتری گرفت و عملیاتی شد. اما مدتی بعد دولت هند خود را کنار کشید و دولت پاکستان هم اعلام کرد که هزینههای بخش لولهگذاری در خاک خود را ندارد و اگر ایران میتواند، این کار را خودش انجام دهد. بنابراین دلیل هند برای کنار رفتن از پروژه خط لوله صلح، عبور آن از خاک پاکستان و تهدید امنیت پروژه در خاک آن کشور بود و پاکستان نیز نداشتن سرمایه کافی برای اجرای آن را مطرح میکرد. اما جالب است که دلایل هر دو کشور برای خروج از پروژه خط لوله صلح، در مورد خط لوله تاپی مردود شد. چون هماکنون هند برای پروژه تاپی قبول دارد که خطوط لوله از پاکستان بگذرد و از نظر آنها، این مساله، امنیت هند را تهدید نمیکند. جالب است بدانید که خط لوله تاپی از نقاطی به مراتب آسیبپذیرتر از مسیر خط لوله صلح در خاک پاکستان میگذرد، اما با وجود این، هند به پای قرارداد رفته و پاکستان هم قبول کرده که لولهگذاری بخش مربوط به خود را با هزینه خودش انجام دهد.
اما اینکه در عمل چه رخ خواهد داد، خیلی مهم است. همین چند روز پیش 5 نفر از ماموران مینیابی در مسیر خط لوله تاپی، در نزدیکی قندهار کشته شدند. من فکر نمیکنم ایران پشت چنین اقداماتی حضور داشته باشد. چون اولا خطوط لوله گازی زیادی در اطراف ایران در حال ساخت است. ترکمنستان به چین، قزاقستان به چین، آذربایجان به ترکیه، عراق به ترکیه و در کشورهای جنوب خلیجفارس هم تعداد زیادی پروژه لولهگذاری وجود دارد و ما در تمام آن پروژهها تنها کاری که توانستهایم انجام دهیم این بوده که وظایف بخش مربوط به خود را تسریع کنیم. یعنی مثلا مراحل ساخت خط لولهیی که قرار بوده از ایران به عراق گاز صادر کند را تسریع کنیم یا گاز خط لوله IP یا همان خط لوله ایران-پاکستان را در جاهای دیگری مثل چابهار مصرف کنیم. بنابراین به نظر من ایران در ناامنیهای اخیر فراه یا بهطور کلی افغانستان دخالتی ندارد.
سیاست ایران در همه سالهای گذشته، در جملهیی که آقای هاشمیرفسنجانی سالها پیش بیان کرد خلاصه میشود. ایشان در زمانی که همه کشورها بهراحتی در افغانستان مداخله میکردند، اظهار داشت: «نباید در افغانستان دخالت مستقیم کرد، چون مثل مردابی است که به راحتی میتوان به آن وارد شد، ولی خارج شدن از آن اصلا راحت نیست.» حتی در آن زمان که دیپلماتهای ما در مزارشریف کشته شدند، باز هم ما به صورت مستقیم در افغانستان دخالت نظامی نکردیم و به جای آن تلاش کردیم که مخالفان طالبان قدرت بگیرند. البته آن پروژه در آن دوره ناموفق بود، ولی چند سال بعد، تلاش دوبارهیی با همکاری هند، تاجیکستان و روسیه انجام دادیم تا به جبهه متحد شمال کمک برسانند که موفق شد. در فاصله بین 9 سپتامبر 2001 که احمدشاه مسعود کشته شد و 11 سپتامبر که به برجهای تجارت جهانی حمله شد و بعد از آن امریکا به افغانستان حمله کرد، ائتلاف چهارگانه میان ایران، هند، تاجیکستان و روسیه تلاش موفقی کرد که افراد غیرپشتون را به کابل برساند. نتیجه این بود که جبهه شمال کابل را فتح کرد و بعد امریکا وارد افغانستان شد.
همانطور که در جریان هستید، در مناقشات آبی اخیر میان ایران و افغانستان یک همزمانی عجیب اتفاق افتاد. بدین شرح که وزیر امور خارجه کشورمان بیان کرد ایران و افغانستان نتوانستهاند به یک راهحل مناسب برای هیرمند برسند و اگر افغانستان پای میز مذاکره ننشیند، ایران از ابزارهای دیگری استفاده خواهد کرد. بلافاصله بعد از این سخنان، ناامنیهای فراه رقم خورد. البته قطعا یک چنین ناپختگی دیپلماتیکی از آقای ظریف سر نمیزند که بهصورت علنی تهدیدی را مطرح کند، ولی همزمانی مذکور دستاویزی برای طرح این ادعا شد که ایران تلاش میکند افغانستان را ناامن نماید. حال که میتوانیم ناامنیهای اخیر افغانستان را در یک ظرف زمانی با اظهارات وزیر امور خارجه ایران در نظر بگیریم، آیا باز هم احتمال دخالت ایران در ناامنیهای اخیر افغانستان را ناچیز میدانید؟ بالاخره میتوان از این منظر نگاه کرد که ایران علاوه بر متضرر شدن بر سر پروژه تاپی، منابع آبی خود را نیز در تهدید میبیند. با تمام این تفاسیر، آیا احتمال دخالت ایران در افغانستان تقویت نمیشود؟
مساله آب در مناطق شرقی ایران با مساله گاز و نفت تفاوت زیادی دارد. آب مساله مرگ و زندگی جمعیت زیادی در داخل ایران و نیز در کشورهای دیگر است. به هر حال افغانها از سال 1352 تا بهحال بارها قرارداد آبی خود با ایران را نقض کردهاند و دولت ایران نیز بارها شکایت کرده و از آنها توضیح خواسته است. در عین حال شاید مساله به این واقعیت نیز مربوط باشد که جمعیت افزایش یافته است و حتی زمانی که دولت افغانستان آب را رها میکند، شهرهایی که در مجاورت رودخانه هیرمند قرار دارند، از آن آب برداشت میکنند و سهمی به هامون نمیرسد. اما از نظر بنده، مساله باز هم به مذاکرات برمیگردد. بحثهای زیادی در مطبوعات و رسانهها مطرح میشود که هر کشوری منافع خودش را در افغانستان دنبال میکند و نقش پاکستان در آنجا، نقش امنیتی، نظامی و سیاسی بسیار پیچیدهیی است. البته باید درنظر داشت که باقی کشورها ازجمله امریکا، آلمان، چین، کشورهای آسیای مرکزی و روسیه هم به نوبه خود در افغانستان نقش ایفا میکنند. اما بهطور کلی مناطق همجوار مرزهای ایران خیلی آرامتر و باثباتتر از مناطقی است که نزدیکتر به مرزهای پاکستان واقع شده است. پس میتوان حدس زد که ایران از روشهای ناامنسازی استفاده نمیکند. چون به هر حال این نوع روشها نیز ایران را به آب نمیرساند. همانطور که عرض کردم یک خشکسالی دورهیی در کل مناطق آسیای غربی مشاهده میشود. همچنین سدهای زیادی ساخته شده است و آن آب اندکی هم که رها میشود را شهرها استفاده میکنند. به نظر من یکی از روشهایی که ایران میتواند این مساله را حل کند استفاده از پتانسیل سیاسی-اقتصادی انرژی است. ما منابع انرژی زیادی داریم و اشکالی ندارد که ایران هم مثل کشورهای جنوب خلیجفارس، از آبشیرینکنهایی در منطقه چابهار و جاسک استفاده کرده و به سمت زابل، زاهدان و ایرانشهر پمپ کند. بنده معتقدم که نرخ هر مترمکعب گاز، هر لیتر بنزین یا هر لیتر گازوییل، باید در سیستانوبلوچستان چیزی حدود 60درصد قیمت این کالاها مثلا در شمال تهران و مناطق تفریحی باشد. باید سرمایه جذب کنیم، کارخانجاتی تاسیس کنیم و برای آنجا آب تامین کنیم.
آیا شکستن نرخ در سیستانوبلوچستان، احتمال قاچاق سوخت را افزایش نمیدهد؟
بله درست است اما برای جلوگیری از قاچاق سوخت، راههای مختلفی مثل صدور کارت سوخت وجود دارد. برای تامین امنیت کشور ناچار هستیم که اولا نگذاریم جمعیت سیستان و بلوچستان کم شود و حتی تلاش کنیم که جمعیت آنجا زیادتر هم بشود. در وهله بعد باید سیستان و بلوچستان به یکی از قطبهای صنعتی کشور تبدیل شود. مثلا خط لوله گازی درحال ساخت ایرانشهر به چابهار ایده مفیدی است. همانطور که میدانیم، ایران خط لولهیی را در راستای پروژه خط لوله صلح تا مرز پاکستان امتداد داد اما پاکستان تمایل به ادامه همکاری نداشت. بنابراین یک اقدام بسیار خوب در دست اجرای دولت ایران، انشعاب گرفتن از این خط لوله برای استان سیستان و بلوچستان است. سومین اقدام مفید، استفاده از آبشیرینکن در آن مناطق است. اگرچه احداث آبشیرینکن تبعات زیستمحیطی دارد اما تبعاتش خیلی کمتر از وضعیت حاضر است که تقریبا دارد زندگی را در زابل و بخشهای از زاهدان و ایرانشهر و سرباز غیرممکن میکند.
پس به نظر شما نباید به تامین حقابه ایران از طرف افغانستان امید بست.
احتمال تامین این حقابه خیلی کم است زیرا اگر حتی دولت افغانستان قبول کند که حقابه ایران را بیکم و کاست تحویل بدهد به لحاظ فیزیکی باز هم دریاچه بزرگ هیرمند(هامون) به معنای آن چیزی که در شاهنامه فردوسی روایت شده است، بازیابی نخواهد شد. این منطقه به کل کمآب شده است ضمن آنکه ایران با همه امکاناتی که در اختیار دارد، میتواند از سایر روشها نیز استفاده کند. ما مسوولیت و وظیفه خدمت به مردم خودمان را داریم. این مهمتر از مساله افغانستان است. اگرچه از لحاظ حقوقی و اخلاقی دولت افغانستان باید همکاری کند اما مشکل آبی شرق کشور را نمیتوان به انجام تعهدات افغانستان مشروط کرد و حتما باید راهحلهای جایگزینی را مد نظر قرار دهیم.
در میان صحبتهایتان اشاره مختصری به نقش پیچیده پاکستان در افغانستان کردید. اینکه پاکستان از ناامنی در افغانستان سود میبرد. تاریخچه شکلگیری طالبان هم تاییدکننده این گزاره است و نشان از وسعت وابستگی این گروه به پاکستان دارد. از طرف دیگر ارزیابیها نشان میدهد، پروژه تاپی سبب توسعه افغانستان در درازمدت میشود و آنجا را امن خواهد کرد بنابراین میتوان ادعا کرد که تاپی با بخشی از منافع پاکستان در تضاد است. پرسش اینجاست که آیا نفع پاکستان از پروژه تاپی به اندازهیی هست که از ناامن کردن افغانستان چشمپوشی کند؟ به طور کلی با توجه به نقش پاکستان در افغانستان، چطور میتوان پذیرش عملیاتی شدن تاپی را برای این کشور توجیه کرد؟
پروژه تاپی توسط امریکا طراحی شده است. من این گزاره را بدون تحقیق نمیگویم. چون در جریان طراحی این خط لوله و کمکهای امریکا به طالبان برای حفاظت از آن از سالهای 1999و 2000 بودهام. در عین حال امروزه موقعیت پاکستان بسیار خطرناک است. زیرا از یک سو با توجه به پیمان استراتژیک هند و امریکا، اهمیت استراتژیک پاکستان کم شده است. همانطور که میدانیم بعد از انقلاب اسلامی ایران زمانی که امریکا، ایران را به عنوان کشور حافظ منافعش در منطقه از دست داد به پاکستان نزدیک شد. اتحاد جماهیر شوروی و بعد روسیه با هند ارتباط نزدیکی داشتند. چین نیز مایل بود که پاکستان را کاملا در قبضه خود نگه دارد. در آن زمان پاکستان ارج و قربی در دنیا داشت. ولی در زمانه کنونی تقریبا همه همسایگان پاکستان سازمانها و همکاریها و مجموعههای منطقهیی خودشان را ساختهاند، حال آنکه این کشور نتوانسته همکاریهای پایداری با همسایگان خود ایجاد کند. هند با کشورهای جنوب شرقی به علاوه امریکا همکاری میکند و ایران با اکو ائتلاف تشکیل داده است. حتی درحال حاضر افغانستان هم در ادبیات سیاسی بخشی از آسیای مرکزی به شمار میرود. افغانستان امروز با افغانستان دوره ژنرال حمید گل و برخاستن طالبان و سپس القاعده و بعد از آن داعش خیلی تفاوت دارد. مردم این کشور خیلی بیشتر از گذشته به حقوق خودشان واقف هستند و حتی گاهی آن را ابراز میکنند. بنابراین پاکستان بسیار منزوی شده است و فقط با چین در کریدور اقتصادی پاکستان- چین همکاری دارد. به نظر من پاکستان همچنان نقش بزرگی در تحولات افغانستان دارد اما واضح است که نقش این کشور با نقش ایران در افغانستان بسیار متفاوت است.
با تمام این تفاسیر میتوان نتیجه گرفت که پاکستان از تاپی حمایت میکند. پس آیا برای ایران شانسی وجود دارد که بتواند خودش را وارد پروژه تاپی کند؟ سوال بعدی این است که با فرض امن شدن افغانستان به واسطه پروژه تاپی، آیا میتوان گفت که ایران حتی اگر نتواند وارد این پروژه شود، باز هم از تاپی منتفع میشود؟
هر چقدر در کشورهای منطقه خطوط لوله بیشتری احداث شود، کشورها وابستگی بیشتری به هم پیدا خواهند کرد و این به نفع امنیت همه کشورها ازجمله ایران است. همچنین هر خط لوله گازی که از ایران شروع شود یا از ایران بگذرد، منافع ملی ما را بیشتر تثبیت میکند. بنده در مورد تاپی به مسوولان مربوطه هم گفتهام که این خط لوله میتواند از ترکمنستان وارد خاک ایران شود و از جنوب ایران وارد خاک پاکستان شود. بنابراین افغانستان کاملا دور زده میشود. راه دیگر این است که روسیه، ایران و هند همکاریهایی داشته باشند تا گاز روسیه از طریق خطوط لوله قدیمی ترکمنستان به اتحاد شوروی که اکنون بعضی از آنها با ظرفیت کامل کار نمیکند، وارد ایران شود و از طریق ایران به جنوب ایران منتقل شود. گاز روسیه میتواند در جاسک LNG شده و به هند فرستاده شود. یا یک خط لوله در آبهای کمعمق یا عمیق ساخته شود یا حتی از طریق ایران به پاکستان سپس به هند برود. ما در این جریان مربوط به بازی بزرگ انرژی در منطقه با روسیه، ترکمنستان و ازبکستان میتوانیم همکاریهای خوبی داشته باشیم. از آن طرف هم بازارهای بزرگ منطقه، چین و هند و کشورهای جنوب شرق آسیا هستند پس تقریبا ایران نقش محوری در این حوزه دارد.
به نظر میرسد مناسبات ایران با ترکمنستان نیز بهبود یافته است.
بله، ترکمنستان کشوری است که به دریای آزاد راه ندارد بنابراین انتخابهای خیلی محدودی دارد. یک انتخاب این کشور به سمت روسیه است که خطوط لوله صادرات گاز در آن منطقه در گذشته ساخته شد. انتخاب دیگر این کشور به سمت چین است که خطوط لوله چهارگانه گاز ترکمنستان به چین درحال ساخت است. در عین حال یکی از مهمترین راههای انتقال گاز ترکمنستان چه به سمت اروپا و چه به سمت آسیای شرقی، ایران است و مقامات این کشور به این موضوع واقف هستند. به نظر من برخی اوقات باید به انرژی نگاه سیاسی داشت. شنیدم بار آخری که رییسجمهور به ترکمنستان سفر کرد از طریق روشهای سیاسی، تمام اختلافاتمان با ترکمنستان در مساله گاز حل و فصل شد. تعداد زیادی از بازرگانان ایرانی که در ترکمنستان زندانی شده بودند نیز آزاد شدند. به نظرم ترکمنها مایلند با ایران کار کنند باید با آنها مذاکره سیاسی کرد.
به گفته برخی کارشناسان، پروژه تاپی با هدف تقابل با منافع ایران در منطقه مورد حمایت امریکا قرار گرفته است. به نظر شما آیا شکست خط لوله صلح و جایگزینی تاپی به جای آن از نظر سیاست بینالملل حامل معنا و مفهوم خاصی برای ما نیست؟ فارغ از ضرر و زیان اقتصادی تحمیل شده به ایران آیا میتوان به نتیجه نرسیدن خط لوله صلح را یک شکست سیاسی در عرصه بینالملل برای ایران قلمداد کرد؟
ما شکست نخوردهایم و به نظر من از لحاظ بینالمللی چیزی از دست ندادهایم. همه دنیا میدانند که ما در یک دورهیی به لحاظ مالی و تکنولوژیک تحریم بودهایم و امریکا مایل است که دوباره این کار را انجام دهد اما این بار احتمالا برایش سختتر خواهد بود. قرارگاه خاتمالانبیا یک خط لوله را زمانی ساخت که ایران از لحاظ مالی و فناوری کاملا تحریم بود. بنابراین اکنون ایران یک خط لوله جدید دارد که قبلا نداشت. اگر پاکستان و هند مایل به همکاری بودند، صادرات گاز ایران به آنها انجام میشد. اما حالا که مایل نیستند، یک شعبه از این خط لوله به چابهار میرسد و ما آنجا میتوانیم مجموعهیی از کارخانجات را مثل مناطق اقتصادی ویژه چین احداث کنیم. چین 4 منطقه ویژه اقتصادی بزرگ در شیامن، شنمن، شانگهای و در نزدیکی ماکائو دارند و ایران نیز میتواند چنین مناطقی را داشته باشد. برای این منظور باید 2 ارجحیت رعایت شود. نخست آنکه قیمت انرژی در این منطقه باید از بقیه دنیا و بقیه نقاط ایران ارزانتر باشد و دوم، نیروی کار نسبت به باقی نقاط ایران ارزانتر باشد. یکی از انشعابات خط لوله صلح نیز قرار است از زیر دریا به عمان رفته و در آنجا LNG ساخته شود. یک انشعاب هم میتواند به سمت شمال و استان خراسان رضوی برده شود. پروژه تاپی مدت زمانی زیادی برای به نتیجه رسیدن احتیاج دارد و در این مدت، ما باز هم کار خواهیم کرد. من خودم طرفدار کشیده شدن خط لوله گاز از شمال ایران به چین هستم.
پس همچنان بر این باور هستید که شکست پروژه خط لوله صلح واقعیت ندارد؟
بله، حتی پاکستانیها ابراز تمایل کردهاند که به دنبال ادامه خط لوله صلح هستند. برای این منظور به دنبال بانکهایی برای سرمایهگذاری هستند. آنها نمیگویند که گاز ایران را نمیخواهند بلکه میگویند، سرمایه ندارند. به نظر من اگر ایران به اندازه کافی سرمایه میداشت، بد نبود که این کار را میکرد، چون وابستگی متقابل میآورد. ولی اکنون ما نیازهای فوریتری به لحاظ مالی داریم بنابراین کاری انجام نمیدهیم. هر وقت آنها توانستند سرمایه لازم را جذب کنند ما خط لوله خود را در اختیارشان قرار میدهیم.
آقای دکتر با توجه به شناخت توامان شما از فضای سیاست بینالملل از یک سو و فضای فروش نفت خام از سوی دیگر، تهدیدهای امریکا به خصوص درباره تحریمهای فروش نفت چقدر میتواند رنگ و بوی واقعیت به خود بگیرد و چه افقی برای فروش نفت ایران در 6 ماه تا یک سال آینده وجود دارد؟
نخست اینکه تا چهارم نوامبر اتفاقی نخواهد افتاد و ایران نفت خود را مانند سابق صادر خواهد کرد که حدود 2میلیون و 500 هزار بشکه در روز است. به نظر من وزارت نفت باید از حالا به دنبال شرکتهای متوسط و کوچک باشد و آنها را شناسایی کند. جهان یک قطبی نیست. یک زمانی نخستوزیر رژیم صهیونیستی شعار میداد که همه زیر نظر امریکا زندگی میکنند اما همیشه راه فراری از حاکم بزرگ بوده و الان اتفاقا چنین فرصتهایی خیلی بیشتر وجود دارد. ما همیشه به بخشهایی نگاه میکنیم که امکانی داشتیم و از دست دادهایم. مثل خروج امریکا از برجام. اما از چیزهایی که داریم کمتر یاد میکنیم. به نظر من یکی از شگفتیهای این روزها همین است که اتحادیه اروپا به صورت جدی و تمامقد در برابر امریکا ایستاده است. بنابراین اگر اروپا به رویه خود ادامه دهد یکی از امکانات ایران برای فروش نفت، کشورهای اروپایی هستند. اگر اروپا در «موضوع انسداد» ثابتقدم بماند ما میتوانیم با کشورهای ضعیفتر اتحادیه اروپا مثل بلغارستان و اتریش روابط نفتی بیشتری حتی نسبت به حالا داشته باشیم. حتی اگر اروپاییها هم به تعهدهای خود در برجام عمل نکنند باز هم در دنیا کشورها و شرکتهایی هستند که نیاز به نفت دارند و ما میتوانیم به آنها نفت بفروشیم. در هر صورت این کار را قبلا هم کردهایم. ولی به نظر میرسد که راهحل درازمدت این است که وابستگی به نفت کمتر شود و این مرتبه ایران میتواند وابستگی خود را خیلی کمتر از دوره تحریمی قبل کند.