چرا به‌جای گفتار از زبان اشاره استفاده می کنیم

۱۳۹۷/۰۵/۲۳ - ۰۰:۴۴:۴۸
کد خبر: ۱۲۷۵۹۳
چرا به‌جای گفتار از  زبان اشاره استفاده می کنیم

با وجود تفاوت‌های فرهنگی گسترده،  با زبان بدن می‌توانیم منظور یکدیگر را بفهمیم

مولف : کنزی کوپررایدر| مترجم : علی برزگر

 ایان| در بهار ۱۵۲۸، کاشف اسپانیایی آلوار نونز کابزا دی واکا از کشتی پیاده می‌شود و پا به سرزمینی می‌گذارد که امروز ساحل فلوریدا است. در طول هشت سال بعد، در همان حین که او و گروهی کوچک هزاران مایل را زیر پا می‌گذارند، آن‌ها خود را در جهانی جدید و بیگانه می‌یابند به‌نحوی که «یکی پس از دیگری با زبان‌های عجیب» برخورد می‌کنند. در برخوردهای فراوان آن‌ها با مردم بومی، زبان خودشان یعنی اسپانیایی، کاربرد اندکی برای آن‌ها دارد. اما دست‌هایشان به‌خوبی به آن‌ها خدمت می‌کند. دی واکا بعدها چنین می‌گوید: «شما، از روی پرسش‌ها و پاسخ‌ها که به زبان اشاره رد و بدل می‌شد، فکر می‌کردید که آن‌ها به زبان ما صحبت می‌کنند و ما به زبان آن‌ها صحبت می‌کنیم».

 گردآوری نظام‌مند داده‌ها درباره ارتباط بدنی به‌طور جدی در میانه قرن نوزدهم آغاز می‌شود. چارلز داروین برای تألیف ابراز احساسات در انسان و حیوانات (1872)  از گزارشگرانی دورافتاده در مالزی، استرالیا، آمریکای جنوبی و جاهای دیگر درخواست می‌کند تا گزارش‌هایی دقیق درباره چگونگی استفاده مردم بومی از چهره، سر و دست‌هایشان در برقراری ارتباط برای او بفرستند. اگرچه این روشی پیشگامانه بود، اما مشاهدات نامه‌نگارانه درباره اینکه آیا مردم در مستعمرات مختلف سرشان را تکان می‌دهند یا شانه بالا می‌اندازند، از استانداردهای علمی مدرن بسیار فاصله دارد. آن‌ها معادل چیزی هستند که گاهی «داده‌های فردی» نامیده می‌شود.

اما، در پنجاه سال گذشته، تغییرات زیادی در این زمینه رخ داده است. محدودیت‌های فنی از میان رفته است. فناوری‌های ضبط ویدیویی اکنون ارزان، قابل‌حمل و کار با آن‌ها آسان است؛ فایل‌های ویدیویی را به‌راحتی می‌توان ذخیره کرد، مبادله کرد و به‌صورت آنلاین بر روی پایگاه‌های داده حجیم فرستاد. انسان‌شناسان، زبان‌شناسان و دیگر پژوهشگران به هر گوشه از جهان سر کشیده‌اند و ارتباطات در صدها فرهنگ جهان را ثبت کرده‌اند. این کوشش‌ها گنجینه‌ای از مشاهدات فراهم آورده است که می‌توان آن‌ها را جستجو، بررسی و مقایسه کرد و برای فهم آن‌ها کوشش کرد. شاید ما برای نخستین بار در تاریخ عملاً در جایگاهی هستیم که این ایده قدیمی را ارزیابی کنیم که زبان اشاره جهان‌شمول است. آیا این ایده تأیید می‌شود؟

قبل از پرداختن به پاسخ این پرسش، ذکر چند نکته مقدماتی ضروری است. نخستین نکته این است که، تا آنجا که ما می‌دانیم، عمل اشاره قطعاً جهان‌شمول است. در هر گروهی که تاکنون مطالعه شده است، در هنگام صحبت افراد، دستان حداقل گه‌گاه تکان می‌خورد و به حرکت در می‌آید. ما قطعاً بدون این همراهان توانایی برقراری ارتباط داریم، اما دستان ما به حرکت گرایش دارد. دومین نکته مقدماتی آن است که به‌وضوح تمام اشاره‌ها جهان‌شمول نیستند. اغلب یا شاید همه جوامع بشری دارای مجموعه‌ای از اشارات دست با معنایی ثابت هستند، که اغلب «نمادها» نامیده می‌شوند. نمونه‌های نمادها در جهان انگلیسی‌زبان شامل اشاره هیس   (انگشت اشاره به‌طور عمودی روی دهان نگه داشته می‌شود)،‌ علامت صلح  (حرف وی انگلیسی که با انگشت اشاره و انگشتان میانی ساخته می‌شود) و انگشت شست رو به‌بالا است. به طرز وحشتناکی، چنین اشاره‌هایی می‌تواند به سوءتفاهم یا بدتر از آن منجر شود. نمادی دیگر، یعنی اشاره تأیید، که با تشکیل یک حلقه با انگشت شست و انگشت اشاره ساخته می‌شود، در آمریکا کاملاً مقبول است اما در جاهایی دیگر خشم‌انگیز است.

شاید بسیاری هنگامی که نخستین بار به زبان اشاره فکر می‌کنند به نمادها فکر می‌کنند، اما در آمریکا و شاید اغلب دیگر جاها از نمادها خیلی به‌ندرت استفاده می‌شود. (سعی کنید آخرین باری را به یاد بیاورید که به کسی اشاره هیس یا انگشت شست رو به‌بالانشان داده‌اید) آنچه مردم خیلی بیشتر استفاده می‌کنند اشاره‌هایی است برای «آری» و «نه»؛ اشاره به افراد، مکان‌ها و چیزها؛ اشاره‌هایی که اشیاء و اعمال را ترسیم می‌کند و ایده‌های انتزاعی را از طریق استعاره‌های تصویری بازنمایی می‌کند. این‌ها ابزارهای اصلی بیان اشاره‌ای هستند. و آن‌چنان که پیداست، می‌توان با شواهد نشان داد که این ابزارها به‌طور کلی در سراسر جهان مشابه هستند.

تا آنجا که ما می‌دانیم، تمام جوامع بشری روش‌هایی اشاره‌ای برای بیان «آری» و «نه» دارند اما این الگو از لحاظ زیست‌شناختی ثابت هم نیست. حداقل دو نظام اشاره‌ای دیگر کشف شده است. یکی که در یونان، بخش‌هایی از ایتالیا، و جاهای دیگر در مدیترانه مشاهده می‌شود، شامل حرکت تند سر رو به‌عقب برای بیان «نه» به‌جای تکان‌دادن سر است. یک الگوی شگفت‌انگیزتر دیگر در بلغارستان کشف شده است: تکان سر به بالا و پایین برای بیان «نه» و تکان سر به طرفین برای بیان «آری». این گاهی صرفاً به‌مثابه عکس الگوی ما توصیف می‌شود، هرچند شاید جنبه‌هایی ظریف هم در رابطه با چگونگی انجام این حرکات وجود داشته باشد که آن‌ها را از اشاره‌های آشنای ما متمایز می‌سازد.

چگونه ممکن است که این اشاره‌ها در جاهای بسیاری یکسان هستند و با وجود این در جاهای دیگری برعکس هستند؟ به نظر می‌رسد پاسخ در نخستین ریشه‌های این نشانه‌ها در کودکی نهفته است. همان‌طور که داروین اظهار می‌دارد، تکان سر رایج برای بیان «نه» می‌تواند از عمل چرخش سر به یک طرف برای اجتناب از غذا نشأت گرفته باشد. این اجتناب‌ورزیدن سپس می‌تواند شکل خاصی به خود بگیرد، و به تکان سر تکراری و رایج امروزی بدل شود. سپس ممکن است حرکت سر به بالا و پایین در تقابل با حرکت سر به طرفین توسعه پیدا کند، یعنی حرکات متضاد برای بیان معانی متضاد. تبیینی مشابه برای دو نظام اشاره‌ای دیگر صادق است. حرکت تند سر رو به‌عقب در واقع شیوه بدنی دیگری برای رد منبع غذایی است. سپس این عمل رو به‌عقب می‌تواند سبک‌های مختلفی به خود بگیرد: الگوی یونانی حرکت سر رو به‌عقب را تشدید می‌کند؛ الگوی بلغارستانی تکرار را به آن می‌افزاید. سپس، در انتخاب نشانه متضاد، یونانی‌ها به حرکت سر رو به‌جلو گرایش دارند، در حالی که بلغارستانی‌ها تکان سر به طرفین را ترجیح می‌دهند.

بسیاری از فرهنگ‌ها همچنین نشانه‌های بدنی پشتیبانی برای بیان «آری» و «نه» دارند. برای مثال، انگلیسی‌زبان‌ها گاهی از تکان انگشت اشاره به طرفین (شاید تقلید دستی حرکت سر باشد)، یا حرکت هر دو دست به طرفین بدن برای بیان «نه» استفاده می‌کنند.

هنگامی که این مشاهدات را به‌طور کلی مورد ارزیابی قرار می‌دهیم، قاعده‌مندی چشمگیری ملاحظه می‌کنیم: نه‌تنها تمام فرهنگ‌ها نشانه‌هایی اشاره‌ای برای «آری» و «نه» دارند، تمام فرهنگ‌ها نسخه‌های اصلی این نشانه‌ها را با حرکات سر ایجاد می‌کنند. (چند گزارش از قرن نوزدهم درباره فرهنگ‌هایی وجود دارد که از اشاره‌های دستی برای تأیید و نفی استفاده می‌کنند، اما شاید این نویسندگان دارند نسخه‌های ثانویه این نشانه‌ها را توصیف می‌کنند). با این حال، با تمرکز روی جزئیات، نوآوری‌های خاص فرهنگ‌ها را نیز مشاهده می‌کنیم. این بن‌مایه‌ای تکرارشونده در میان بسیاری از پدیده‌های زبان اشاره است.

یک ابزار اشاره‌ای دیگر اشاره‌کردن است. تمام آدمیان اشاره می‌کنند، یعنی از بدنشان استفاده می‌کنند تا توجه دیگری را به منطقه‌ای از فضا معطوف کنند. گزارش‌ها از نخستین برخوردها کاملاً سرشار از اشاره‌کردن هستند، اشاره‌کردن به دهان به‌معنای غذا یا آب، به روستاهای مجاور، به خورشید برای نشان‌دادن زمان. (دوگراندو در رساله‌اش از اشاره‌کردن به‌مثابه نوعی از زبان اشاره دفاع می‌کند که «اثر آن قطعی است»). علاوه بر این، به نظر می‌رسد که مردم در تمام فرهنگ‌ها برای اشاره‌کردن از انگشت اشاره استفاده می‌کنند. این نوع اشاره‌کردن معمولاً خیلی زود در کودکان ظهور می‌کند، قبل از آنکه نخستین واژه را بر زبان بیاورند. طبق یک مطالعه، کودکان از شش فرهنگ مختلف، شامل فرهنگ‌های غربی، جوامع صنعتی و بومی خرد، همگی اشاره‌کردن با انگشت اشاره را به دیگر روش‌ها ترجیح می‌دهند.

اما هنگامی که در جزئیات دقیق می‌شویم، در می‌یابیم که اشاره‌کردن به‌هیچ وجه رفتاری یکدست و یکپارچه نیست. در برخی جاها، اشاره با دست چپ حرام است؛ در جاهای دیگری اشاره به رنگین‌کمان ممنوع است. در بین مردم آرانده از بومیان استرالیا، اشاره با انگشت اشاره را مشاهده می‌کنید، اما همچنین اشاره‌کردن با دیگر اشکال دست هم وجود دارد که برای اهداف متمایزی به کار می‌رود. برای مثال، از "نماد شاخ" برای اشاره‌کردن به مسیر کلی مسافرت استفاده می‌شود، اما نه برای اشاره به مردم.

دیگر شیوه‌های تصدیق‌شده اشاره‌کردن ممکن است از نگاه غربی‌ها عجیب به نظر برسد، اما در چشم‌انداز جهانی به‌هیچ وجه غیرعادی نیستند. به‌طور خاص، فرهنگ‌های بومی در سراسر جهان آدابی برای اشاره با چهره دارند. یک روش عبارت است از بیرون‌زدگی لب‌ها هنگامی که فرد به‌سوی هدف مورد نظر نگاه می‌کند. روش دیگر، به‌هم فشردن بینی است. این‌ها صرفاً مواردی نایاب و جالب نیستند. برای مثال، من و همکارانم به‌تازگی نشان دادیم که مردم یوپنو دقیقاً همان‌قدر محتمل است که با بینیِ به‌هم فشرده اشاره کنند که احتمال دارد با دست اشاره کنند.

شیوه دیگر اشاره‌کردن که غربی‌ها را متعجب می‌کند، اشاره‌کردن به آسمان است. از این روش برای ارجاع به زمان‌های خاصی از روز استفاده می‌شود. شما به‌سادگی به نقطه‌ای روی قوس شرقی- غربی خورشید اشاره می‌کنید تا زمان خاصی را به دیگری بفهمانید (نقطه بالای سرتان ظهر را نشان می‌دهد)، یا دستتان را در امتداد بخشی از آن قوس حرکت می‌دهید تا بازه زمانی طولانی‌تری را نشان دهید. «اشاره‌کردن سماوی»، آن‌چنان که این کار نامیده می‌شود، به‌طور دقیق در آمازون و بالی مورد بررسی قرار گرفته است، و به نظر می‌رسد زمانی کاملاً رواج داشته است، شاید به‌ویژه در مناطق استوایی چنین بوده است چرا که قوس خورشید در طول سال پایدارتر است.

بنابراین، هنگامی که به اشاره‌کردن در بین فرهنگ‌ها نگاه می‌کنیم، پدیده‌ای را می‌یابیم که در عین تنوع و گوناگونی، از حد و مرز هم برخوردار است. الگوهایی کلی را می‌بینیم، و در مقیاسی کوچک‌تر، جزئیاتی عجیب مشاهده می‌کنیم. همه اشاره می‌کنند، و تا آنجا که ما می‌دانیم هیچ کجا مردم از آرنج یا «شست پا» برای اشاره‌کردن استفاده نمی‌کنند؛ اما فرهنگ‌ها همچنین راه‌هایی یافته‌اند تا از این ابزار ارتباطی بنیادی به‌شکل‌های خاص استفاده کنند.

فراتر از تکان‌دادن سر و اشاره‌کردن، طبقه مهم دیگری از اشاره‌ها وجود دارد که به تصویر می‌کشند. یعنی، مردم از دستشان استفاده می‌کنند تا ادای کارهایی نظیر کشیدن یا نیشگون‌گرفتن را درآورند، تا شکل و اندازه حیوانات، گیاهان یا اشیاء را نشان دهند، و شکل‌ها یا حرکات در فضا را نمایش دهند. هنگامی که مردمان بومی بریتانیای نو، جزیره‌ای در دوردست ساحل گینه نو، می‌خواستند تا به دیگران بفهمانند که خوک و بز در اندازه‌های مختلف دارند، صدای حیوانات را در می‌آوردند و سپس دست‌هایشان را در ارتفاعات مختلف بالای زمین نشان می‌دادند.

به نظر می‌رسد که به‌تصویر کشیدن به‌عنوان یک روش اشاره در همه جا استفاده می‌شود. اما، در اینجا نیز، یافتن تنوع در جزئیات چگونگی کاربرد این روش دشوار نیست. اشاره‌ها برای نشان‌دادن اندازه را در نظر بگیرید. در برخی جاها، چگونگی نشان‌دادن بلندی چیزی به موضوع صحبت شما بستگی دارد. در بسیاری از بخش‌های آمریکای میانه، هنگامی که بلندی یک حیوان را نشان می‌دهید کف دستتان رو به پهلو است، هنگامی که بلندی یک شیء را نشان می‌دهید کف دستتان رو به پایین است، و هنگامی که به بلندی گیاه ذرت اشاره می‌کنید کف دست‌تان رو به بالا است. ناظر بیرونی معنای اصلی این اشاره‌ها را در خواهد یافت، اما برخی ظرائف معنایی را نیز از دست خواهد داد.

ابزار نهایی زبان اشاره انتزاعی‌ترین آن‌ها نیز هست: استعاره‌هایی که مردم با دست‌هایشان می‌آفرینند. به نظر می‌رسد بسیاری از استعاره‌های مورد علاقه آدمیان مبتنی بر تصاویر فضایی هستند، و بنابراین به‌خوبی با ابزار تصویری زبان اشاره قابل بیان هستند. آن دسته از استعاره‌های زبان اشاره که زمان را بازنمایی می‌کنند به بهترین وجه مورد مطالعه قرار گرفته‌اند. مردم در سراسر جهان زمان را دارای خواص فضایی انضمامی تصور می‌کنند. و اشاره‌های آن‌ها بر همین اساس است، گویی که رویدادها «طول» مشخصی دارند یا در مکان‌های مختلفی قرار دارند. برای مثال، انگلیسی‌زبان‌ها اغلب توالی‌ها را یا همچون خطی تصور می‌کنند که در عرض بدن آن‌ها کشیده شده است، به‌نحوی که رویدادهای گذشته در سمت چپ و رویدادهای آینده در سمت راست قرار دارند، یا توالی‌ها را همچون مسیری در نظر می‌گیرند که روی آن دارند راه می‌روند، به‌طوری که رویدادهای گذشته پشت سرشان و رویدادهای آینده جلوی آن‌ها هستند. با این حال، این مدل‌های استعاری خاص، جهان‌شمول نیستند. کاربران زبان آیمرادر منطقه آند به آینده‌ای اشاره می‌کنند که جلوی آن‌ها نیست بلکه پشت سر آن‌هاست. کاربران زبان ماندارین هفته بعد را زیر هفته قبل جای می‌دهند. همان‌طور که من و همکارانم به‌طور مستند نشان داده‌ایم، هنگامی که مردمان یوپنو به زمان اشاره می‌کنند، صرفنظر از اینکه روی آن‌ها به کدام جهت است، گذشته را در سراشیبی و آینده را در سر بالایی جای می‌دهند.

تبیین کامل تنوع و گوناگونی و عناصر جهان‌شمول زبان اشاره باید شماری از دیگر پدیده‌ها را نیز مد نظر قرار دهد، اینکه مردم چگونه از دست و بدن‌شان استفاده می‌کنند تا با یکدیگر سلام و احوالپرسی کنند، اعداد را بازنمایی کنند، پرسش مطرح کنند، فرا بخوانند یا رد کنند، و چارچوب گفت‌وگو را تعیین کنند. بی‌تردید، هنوز تحقیقات زیادی باید انجام شود تا چنین رفتارهایی به‌طور مستند ثبت شود. اما حدسی معقول این است که این تحقیقات به همان نتیجه قبلی منجر خواهد شد: زبان اشاره در سراسر جهان از تنوع قاعده‌مند برخوردار است. این نهایتاً درس اصلی حاصل از دقیق‌ترین مطالعات ابزارهای ارتباط اشاره‌ای است. از یک سو، به نظر می‌رسد چند روش کلی ارتباط اشاره‌ای، نشان‌دادن «آری» و «نه»، اشاره‌کردن، به تصویر کشیدن، ساختن استعاره‌ها در هوا، به‌طور جهان‌شمول و به‌شیوه‌های قاعده‌مند مورد استفاده قرار می‌گیرند. از دیگر سو، هنگامی که در جزئیات چگونگی بکارگیری دقیق این روش‌ها کند و کاو می‌کنیم، با نوآوری‌هایی غیرمنتظره برخورد می‌کنیم.

شاید این الگوی تکرارشونده از تنوع قاعده‌مند نباید تعجب‌برانگیز باشد. مردم همه جا ابزار بدنی یکسانی برای استفاده در اختیار دارند، دست‌ها، بازوها و سرهای ما اساساً یکسان هستند، و آن‌ها به‌شیوه‌های بنیادی یکسانی خم می‌شوند، پیچ می‌خورند و می‌چرخند. ما همچنین از یک نوع ذهن برخورداریم، و این بدان معناست که معمولاً توجه و نگرانی ما به چیزهای یکسانی معطوف است. و همه ما باید مسائل ارتباطی مشابه‌ای را حل کنیم، مسائلی نظیر جلب توجه به‌سمت خاصی، تصحیح بدفهمی‌ها و طرح پرسش‌ها. اما ما همچنین مخلوق فرهنگ هستیم، ما مبتکرانی خستگی‌ناپذیر هستیم، و دوست داریم آنچه را اطرافیانمان انجام می‌دهند تقلید کنیم. در نتیجه، نوآوری‌ها  گسترش می‌یابد. این تنش بنیادی زاینده است و باعث ظهور تنوع قاعده‌مندی می‌شود که نه‌تنها در زبان اشاره بلکه در گستره وسیعی از دیگر رفتارهای بشری می‌بینیم.

بنابراین، به‌طور دقیق، «در تمام مناطق قابل‌سکونت» جهان زبان اشاره جهان‌شمول نیست، هر چند زبان اشاره بسیار بیش از آنچه برخی‌ها مدعی شده‌اند جهان‌شمول است. و اگر منصفانه قضاوت کنیم، این فقط یکی از جلوه‌های مفهوم زبان اشاره به‌مثابه زبان جهان‌شمول است. جلوه دیگر، این ایده است که، هنگامی که مردمی که فاقد زبان گفتاری مشترک هستند به برقراری ارتباط نیاز دارند، با استفاده از دستشان بهتر می‌توانند این کار را انجام دهند تا صدایشان. این ایده نهفته در پس توصیه دوگراندو است، و تحقیقات اخیر به ما کمک می‌کند تا دریابیم آیا این توصیه اصلاً خوب بوده است یا خیر.

در یک مطالعه، محققان از افراد می‌خواهند تا سعی کنند گستره‌ای از مفاهیم را، که مرتبط با احساسات (مثل گرسنگی)، اعمال (مثل گریختن) و اشیاء (مثل میوه) هستند، بدون استفاده از هیچگونه زبان متعارف به دیگری منتقل کنند. این آزمایش اساساً مانند بازی پانتومیم است اما از قاعده‌مندی بیشتری برخوردار است. بسته به اینکه شرکت‌کنندگان کدام نسخه از آزمایش را باید انجام می‌دادند، باید فقط با استفاده از اشاره‌ها، یا فقط اصوات، یا ترکیبی از هر دو، منظورشان را به دیگری منتقل می‌کردند. نتایج خالی از ابهام بودند. آن‌هایی که نسخه اشاره صرف را بازی کردند در مقایسه با آن‌هایی که نسخه صوت صرف را بازی کردند با کارایی بسیار بهتری ارتباط برقرار کردند. و اجازه استفاده از صوت علاوه بر اشاره، در تغییر اوضاع مؤثر نبود. همان‌طور که محققان آزمایش می‌نویسند، هنگامی که نیاز دارید از صفر یک نظام ارتباطی بسازید، «اشاره به‌راحتی صوت را مغلوب می‌کند».

چه چیزی این برتری اشاره را تبیین می‌کند؟ پاسخ در انواع پیام‌هایی نهفته است که آدمیان می‌توانند بیافرینند، و اینکه این پیام‌ها چقدر می‌توانند به‌راحتی در بسترهای بیانی مختلف خلق شوند. هنگامی که مردم می‌خواهند به چیزی ارجاع دهند، سه گزینه اصلی در اختیار دارند. آن‌ها می‌توانند مستقیماً به مدلول (یا چیزی مرتبط با آن) اشاره کنند. آن‌ها می‌توانند سعی کنند نشان دهند آن چگونه چیزی است. یا آن‌ها می‌توانند صرفاً از یک قرارداد بین همدیگر استفاده کنند، قراردادی مبنی بر اینکه هنگامی که من دستم را به این شکل در می‌آورم یا این توالی خاص از اصوات را اظهار می‌کنم، شما می‌دانید منظور من چیست. البته، اگر شما مکتشفی قرن شانزدهمی هستید که نخستین تماس را با بومیان جهان جدید برقرار می‌کنید، یا فردی انگلیسی‌زبان در آزمایش پانتومیم فوق هستید، قراردادهای بین همدیگر در دسترس شما نیست. بنابراین گزینه‌های اشاره‌کردن و به‌تصویرکشیدن برای شما باقی می‌ماند. این دو راهبرد را نسبتاً به‌راحتی می‌توانید با دستتان اجرا کنید، اما اجرای آن‌ها با صدایتان به این راحتی نیست.

بنابراین، ارتباط بصری-بدنی از ارتباط صوتی-شنیداری مستقیم‌تر و واضح‌تر است، یا حداقل به‌طور بالقوه این ظرفیت را دارد. اما این بدان معنا نیست که تمام ارتباطات در این بستر کاملاً واضح هستند. این ما را به جلوه نهایی ایده «زبان اشاره به‌مثابه زبان جهان‌شمول» می‌رساند، جلوه‌ای که این ایده اغلب به خود گرفته است: این خبر دروغ که زبان‌های علامت ناشنوایان همگی یک زبان هستند که از اشاره‌ها ساخته شده است. علائمی که رابط‌های ناشنوایان استفاده می‌کنند قطعاً از بسیاری جهات شبیه به اشاره‌هایی هستند که مردم شنوا تولید می‌کنند: آن‌ها نیز عمدتاً با دست‌ها ساخته می‌شوند، و آن‌ها نیز دربرگیرنده اشاره‌کردن، به‌تصویرکشیدن و استعاره‌های دیداری فراوان هستند.

اما زبان‌های علامت صرفاً همان هستند: زبان‌ها. اگرچه آن‌ها در بستر حس بینایی پدیدار می‌شوند، اما تمام گستره بیانی و پیچیدگی دستوری زبان‌های گفتاری را دارند، و همچنین بیشتر ابهام این زبان‌ها را نیز به همراه دارند. از نظر تاریخی، شاید ریشه‌های زبان‌های علامت در نظام‌های ارتباط اشاره‌ای در جا باشد. اما این نظام‌ها همان‌طور که توسعه می‌یابند، تغییر هم می‌کنند: برخی علائم مخفف می‌شوند، در حالی که برخی دیگر افزوده می‌شوند؛ ابزارهای دستوری جدیدی ظهور می‌کنند تا بتوان پیگیری کرد چه کسی چه کاری را روی چه کسی انجام داده است، یا برای آنکه بتوان پرسش‌ها را از گزاره‌ها متمایز ساخت. و بنابراین، به‌همان اندازه که زبان‌های گفتاری گوناگونی یافته‌اند، زبان‌های علامت نیز گوناگونی یافته‌اند.

و با این حال شاید حقیقتی در این ایده نهفته است که علامت‌دادن واضح‌تر از صحبت‌کردن است. شواهدی وجود دارد، هر چند بیشتر آن حکایت‌گونه است، که کاربران زبان‌های علامت مختلف می‌توانند تا حدودی با موفقیت با یکدیگر ارتباط برقرار کنند، به‌شیوه‌ای که کاربران زبان‌های گفتاری مختلف به‌هیچ وجه نمی‌توانند. این تعاملات، که گاهی «علامت‌دهی بینازبانی» نامیده می‌شود، عاری از مشکلات و موانع نیست، اما عملی است. پژوهشگران مطمئن نیستند که دقیقاً چه چیزی این موفقیت کوچک را تبیین می‌کند. شاید بخشی از پاسخ به وضوح اشاره‌کردن و به‌تصویرکشیدن مربوط باشد یعنی روش‌هایی که زبان‌های علامت بسیار از آن‌ها استفاده می‌کنند. شاید بخش دیگر پاسخ این باشد که کاربران زبان‌های علامت در برقراری ارتباط در غیاب اصول و قوانین مشترک متخصص هستند. هر چه باشد، آن‌ها بیشتر عمرشان را در جهانی تحت غلبه مردم شنوا زندگی می‌کنند که از علائم استفاده نمی‌کنند.

این ایده که زبان اشاره زبانی جهان‌شمول است ایده‌ای قدیمی و شهودی است، و درمجموع نادرست نیست. این درست است که شمار فراوانی از اشاره‌های خاص متعلق به فرهنگ خاصی هستند. اما این هم درست است که شمار فراوانی از الگوهای اشاره‌ای به‌طور کلی در سراسر جهان مشابه‌اند، و ابداعات مردمانی با ذهن‌ها و بدن‌های مشابه‌اند که مسائل ارتباطی مشابه‌ای را حل می‌کنند.

ایده جهان‌شمول بودن زبان، ارزش آن هر چه باشد، محتملاً از بین نخواهد رفت. این ایده در کشمکشی جاودان بین دو آرمان رمانتیک گیر افتاده است: یکی، نگرشی جهان‌شمول که طبق آن آدمیان همه جا ذاتاً یکی هستند؛ دیگری، اصرار نسبی‌نگرانه بر اینکه هر فرهنگ جزیره‌ای رازآلود برای خویشتن است. هر دو ایده گیرایی خاص خود را دارند، اما هیچ یک کاملاً درست نیست.