رفتار سیاسی، تفکر اقتصادی
منصور بیطرف
سردبیر
چهارشنبه گذشته رسانههای تصویری دنیا فیلمی از مردم ترکیه نشان دادند که آنها در اعتراض به سیاستهای دولت امریکا علیه کشور خودشان، دو اقدام که به ظاهر سمبلیک میآمد میکردند؛ اقدام اول فروش ارز و طلاهای نگهداری شده در خانهها به صرافیها و طلا فروشیها و اقدام دوم، آتش زدن دلارهای امریکایی در خیابان . این دو کنش بازتاب زیادی در افکار عمومی جهان از جمله ایران داشت . این نوع رفتار را ما در ایران کمتر شاهد بودیم.
مقایسه رفتارهای مردم ایران و ترکیه در این خصوص از هر لحاظ جالب و قابل تامل است . دو رفتار متضاد و متناقض و در عین حال اثر گذار . در رفتار مردم ترکیه – حتی اگر سمبلیک هم باشد – میبینیم که با کاهش ارزش لیر مردم به جای آنکه صف طویل را برای خرید دلار تشکیل دهند آن را به فروش دلار امریکا تبدیل میکنند تا به گمان خودشان کشور و دولت را در برابر کاهش ارزش پول ملی خود یاری دهند . به جای آنکه به طلا فروشی هجوم ببرند تا به خرید طلا و شمش طلا بپردازند تا سرمایه خود را حفظ کنند، رفتار معکوس میکنند، یعنی به طلا فروشیها هجوم میبرند تا طلاهای خود را بفروشند تا ذخایر طلای دولت و کشور دست نخورده باقی بماند. یعنی به حفظ منافع ملی میپردازند . در ضمن آنها با این کار آموزشی هم به نسلهای آینده خود میدهند که برای منافع کشور چه کارهایی را باید بکنند و چه کارهایی را نباید بکنند . شاید در این بین سرمایه دارانی باشند که برای حفظ ارزش سرمایه خود، فرار سرمایه را بر ماندن آن ترجیح دهند (به یادداشت روز پنجشنبه تعادل رجوع کنید) اما خرده سرمایه داران و مردم عادی که تقاضای آنها میتواند از لحاظ روانی تاثیر بسزایی بر بازار و افزایش قیمتها داشته باشد روش دیگری را انتخاب کردند که آن حرکت به سمت عرضه ارز و طلا بود تا تقاضای ارز و طلا .
این نوع رفتارها را ما عملا در تاریخ کشورهای دیگر هم میبینیم .. قبل از جنگ جهانی دوم، کشور آلمان به خاطر قرارداد خانمانسوز ورسای و نیز بحران سرمایه داری در غرب، با کاهش ارزش پول خود – مارک آلمان – مواجه شد بطوری که در اواخر دهه 1920 روزی رسید که ارزش هر دلار امریکا به یک میلیون مارک رسید . در آن زمان در آلمان نه دولت با اقتداری سرکار بود و نه آرامش سیاسی بر کشور حکمفرما بود . آلمان قبل از نازی، دچار یک هرج و مرج سیاسی و اقتصادی بود؛ نرخ بیکاری سر به فلک کشیده بود – هر چند که همه اینها زمینهای شد برای ظهور نازی ها– اما با وجود همه این اتفاقات و کاهش شدید ارزش پول ملی، تقاضای عمومی برای تبدیل مارک به دلار امریکا یا پوند انگلیس یا طلا وجود نداشت . در واقع بالا بردن یا بالا رفتن تقاضای عمومی برای هر دولتی که توانایی پاسخگویی به آن را نداشته باشد به مثابه یک سم مهلک برای سیاست و اقتصاد است .
اگر در ایران این رفتار مردم که البته مسبوق به سابقه است و حتی میتوان آن را در پیش از انقلاب هم مشاهده کرد – در این خصوص میتوان به خاطرات حسنعلی مهران، رییس کل بانک مرکزی ایران طی سالهای 1352تا 1354 مراجعه کرد – اصلاح شود و تقاضای بیمورد ایجاد نکنند و بگذارند تقاضای ارزی در محل اصلی خودش قرار گیرد، بدون شک نه این افزایش شدید قیمت ارز را داشتیم و نه آنکه منابع کشور که آن طور که گفته شده بالغ بر 18 میلیارد دلار است، هدر میرفت .
اما تاثیر این دو اتفاق بر آینده اقتصاد دو کشور چه خواهد بود؟ در اتفاق اول، یعنی کمک مردم به دولت، اقتصاد کشور مقاومتر خواهد شد، منابع کشور هدر نمیرود، و دولت به این وادی نمیافتد که چگونه تقاضای روانی مردم را جواب دهد . خلاف این اتفاق متاسفانه در کشور ما رخ میدهد. در ماجرای بحران ارزی که از دی ماه گذشته روی داد و در خرداد ماه به اوج خود رسید دو رفتار دولت و مردم کاملا خلاف یکدیگر بود . فشار تقاضای مردم بر بازار ارز آنچنان زیاد بود که دولت را واداشت که به جای مدیریت اوضاع فقط آن را کنترل کند – که این هم از تقصیر دولتمردان اقتصادی است که به جای مدیریت اوضاع به سمت کنترل آن میروند– و نتیجهای که پیش آمد این بود که 60 تن طلا – که بخشی از آن هم از خارج خریداری شد - تبدیل به سکه شد تا بین مردم توزیع شود. یعنی داراییهای کشور در زمانی که باید به داد اقتصاد برسد تبدیل به سکههایی شد که عطش مردم را فروبنشاند . دود این اتفاق بدون شک به چشم خود مردم خواهد رفت . آثار آن در کسری داراییهای کشور، نرخ تورم و.. پدیدار خواهد شد. این اتفاقی نیست که به راحتی بتوان از کنار آن گذشت . این سرمایههایی بود که سالها طول کشیده بود تا جمع شود که در مدت کوتاهی آن را بر باد دادیم . رفتارهای مردم در واقع آینده سیاست و اقتصاد هر کشور را نشان میدهد .