قرائتهای مختلف از صلح
گروه جهان| هیچ تعریف و خوانش واحدی از صلح در افغانستان میان گروههای متعدد سیاسی و اجتماعی وجود ندارد. تنها تعریفی که شاید تمامی جریانهای سیاسی و نظامی به آن در مورد صلح توافق داشته باشند، قطع خونریزی و توقف جنگ است. اما توقف جنگ الزاما به معنای صلح نبوده و تنها به معنای آتشبس است و نه صلح پایدار و دایمی، چون که لازمههای صلح پایدار و دایمی مذاکرات، نوعیت نظام سیاسی، قانون اساسی و عدالت انتقالی است. اگر تنها هدف صلح آتشبس باشد، آن صلح شکننده، ناپایدار و سیگنالی برای آغاز یک جنگ دیگر است. واقعیت این است که روند صلح افغانستان از یک اولویت دو طرفه میان حکومت مرکزی و طالبان خارج شده است. بازیگران زیادی در این روند وارد شدهاند و مشکل دقیقا از همینجا نشأت میگیرد که این بازیگران، هرکدام منافع متعارضی دارند. درست است که ناامنی افغانستان باعث میشود امنیت منطقه نیز به خطر بیفتد اما آنچه معادله را برهم زده، شرایط عینی سیاست در منطقه و جهان است. افغانستان در سالهای متمادی قربانی همین شرایط سیاسی منطقهای شده است، بدون اینکه خودش هیچ دخالت و تأثیری در آن داشته باشد. برخی دولتها با منافع متضادی که در برابر یکدیگر دارند کشورهای ورشکسته مانند افغانستان را میدان بازی سیاست متعارض و جنگهای نیابتی خود قرار دادهاند. همین امر باعث شده هر بازیگری قرائت متفاوتی از جنگ و صلح افغانستان ارایه کند. در یک نگاه کلی کشورهای مانند روسیه، چین، پاکستان و دیگر کشورهای همسو از جنگ و صلح افغانستان قرائت مشابه دارند و طرح متفاوت با طرح دولت افغانستان ارایه میکنند. در این طرح، طالبان به عنوان یک نیروی سیاسی به موازات حکومت افغانستان مطرح شده است. به نظر میرسد که این طرح چند ماه قبل پس از آن مطرح شد که دولت افغانستان از طریق برگزاری کنفرانسهای علما در اندونزی و کابل، صدور فتوای متحد علمای افغانستان علیه طالبان و اعلام آتشبس از سوی دولت افغانستان در روز عید فطر، طالبان را تقریبا از لحاظ سیاسی و افکار عمومی به انزوا کشانده بود. بنابراین با این طرح روسیه، طالبان دوباره به عنوان یک بازیگر سیاسی در سطح منطقه و بینالملل میتوانست مطرح شود و عرض اندام کند. حکومت افغانستان به همین دلیل با آن مخالفت کردند. از طرف دیگر، طرح صلح از جانب افغانستان و امریکا بر اساس یک قرائت نسبتا متفاوت با طرح روسیه است. در این طرح، طالبان تنها پس از پذیرش صلح میتواند به عنوان یک نهاد سیاسی در زیر پرچم دولت افغانستان مطرح و پذیرفته شود. به نظر میرسد که در هر دو طرح، یک مساله مهم نادیده گرفته شده و آن این است که طالبان یک نیروی ایدئولوگ است و تمامی رفتارهای خود را چه در جنگ و چه در صلح بر همین معیار به پیش میبرد. از این رو افکار عمومی، اراده مردم و دیگر ارزشهایی که در روند صلح مطرح است در نظر طالبان اهمیتی ندارد. طبق این قرائت طالبان از جنگ و صلح، دو چیز در نزد طالبان فاقد مشروعیت است؛ یکی موجودیت حکومت فعلی افغانستان هم برای تداوم حاکمیت و هم برای طرف قرارگرفتن با طالبان در میز گفتوگوهای صلح. مساله دیگری که برای طالبان مشروعیت ندارد ارزشهای مدنی و انسانی است. طالبان طرحی را برای صلح میپذیرد که سرانجام آن به حکومتی با قرائت طالبانی ختم شود. آنچه در اینجا دیده نمیشود قرائت مردم افغانستان از صلح است. به نظر میرسد که روند صلح در غیاب مردم افغانستان و گروههای سیاسی ـ اجتماعی پیگیری میشود همه قربانی طالبان و تروریسم بودهاند و جمعیت بزرگی از افغانستان را در بر میگیرند.