ترامپ، ملیگرایی و پروژه اروپا
احزاب راستگرای پوپولیست، در حوزههای راهبردی با هم اختلافاتی شدید دارند که شبکهسازی اروپایی آنها را با مشکل مواجه میسازد.
همایش صلح پاریس به محلی برای انتقاد اروپا از ملیگرایی و یکجانبهگرایی امریکا و ابراز نگرانی از گسترش ایدههای ملیگرایانه و یکجانبهگرایانه بدل شد. این نکته از آنجا اهمیت مییابد که پوپولیسم ملیگرا پیشران مهمی در حوزه مناظرات مرتبط با پروژه اروپا است.
شبکه مطالعات سیاستگذاری عمومی با بیان این مطلب در گزارشی آورد: چندجانبهگرایی بسترساز اصلی نقشآفرینی اروپا در تنظیم دستور کار جهانی است و میدانیم که میان ملیگرایی مورد نظر ترامپ و یکجانبهگرایی ارتباطی وثیق وجود دارد. به اعتقاد اروپا، هیچ کس به اندازه ترامپ، نظم جهانی پس از جنگ جهانی دوم را که مبتنی بر انگارههای چندجانبهگرایانه بود با مخاطره مواجه نکرده است. برسازی عباراتی چون «چندجانبهگرایی جدید» توسط رهبران اروپا نیز در راستای تمرکز بر این نگرانی قابل درک است. به عنوان مثال، وزیر امور خارجه فرانسه اخیرا از لزوم برسازی چندجانبهگرایی جدیدی سخن به میان آورده است که در آن اروپا زیر چتر امریکا نباشد و نوعی توان استراتژیک اروپایی را در حوزههای نظامی، سیاسی و امنیتی ممکن سازد.
ترامپ در سفر سال گذشته خود به مجارستان ابراز داشت که «پرسش اساسی عصر ما آن است که آیا غرب باقی خواهد ماند؟» به نظر اروپا، این سخنرانی چیزی کمتر از بازتعریف غرب به عنوان یک موجودیت ملیگرا و مسیحی که در برابر بربرها قرار دارد نیست. در واقع، پروژه اروپا اصولا مشکلی با ملیگرایی ندارد بلکه میان ملیگرایی فراگیر و درون گذار و ملیگرایی برون گذار و انحصاری تمایز قائل است. سخنان اخیر رییسجمهور فرانسه در تمایزگذاری میان ملیگرایی و وطنپرستی نیز از همین دیدگاه اروپایی ناشی میشود.
اروپا از این نگرانی تهی نیست که ترامپ و برخی ایدئولوگهای از نظر فکری نزدیک به او از جمله بِنِن و بولتن، به دنبال تضعیف یورو، شکست ارزشهای لیبرال و جهانگرا و برسازی یک کنفدراسیون دولتهای آزاد و مستقل اروپایی به عنوان جایگزین اتحادیه اروپای فعلی هستند. در واقع در این نگاه با توجه به اینکه امریکا دو قدرت اصلی رقیب خود در برسازی نظام بینالملل در آینده را چین و اروپای متحد فرض میکند، حتی اگر فروپاشی این اتحادیه مدنظر نباشد، کمک به پیکربندی اتحادیه اروپا به عنوان یک سیستم بین دولتی غلیظتر میتواند در کانون توجه حداقل بخشی از نظام حکمرانی امریکا قرار گیرد.
میدانیم که از ابتدای تاسیس اتحادیه اروپا، روابط شرق و غرب قاره، از مسائل حساس در حوزه اقتصادی، سیاسی و امنیتی در اروپا بوده است. تا پیش از بحران اقتصادی سالهای 2009 و 2010، روند قالب در روابط شرق و غرب قاره، همگرایی اروپای شرقی و اروپای غربی و انطباق فزاینده کشورهای اروپای مرکزی و شرقی با هنجارها و استانداردهای اتحادیه اروپا بود. با این وجود در سالهای اخیر، شاهد روندهای جدیدی در روابط اروپای شرقی و غربی هستیم. یکی از روندهای قابلردیابی در برخی از کشورهای اروپای مرکزی و شرقی، رشد نفوذ اجتماعی احزاب و جریانات راستگرای پوپولیست است. قدرت احزاب راستگرا، مدلهای حکمرانی تعدادی از کشورهای حوزه مرکزی و شرقی اروپا چون مجارستان و لهستان که به پسرهای بد اروپا نیز مشهورند، را به مدل «دموکراسی غیر لیبرال» نزدیکتر کرده است. به عنوان مثال لهستان اخیرا از نیاز اروپا به بازسازی روابط خود مبتنی بر سنتهای دهههای 1950 و 1960 میلادی و حساسیت بیشتر به هویت ملی سخن به میان آورده است. در این میان، در نظر اروپا، همدلی و همراهی ترامپ با برخی کشورهای اروپای شرقی، از سطح انطباق آنها با هنجارهای اروپایی میکاهد و در نتیجه، شکاف دو سوی قاره را به ویژه در خصوص مسائلی چون پناه جویان افزایش میدهد.
اروپا نگران آن است که حداقل بخشی از نظام حکمرانی امریکا، در تلاش برای ساختن نوعی از «راست بدیل بینالملل» هستند. میدانیم که «راست بدیل» که نوعی از سفید برترگرایی است، پیش از روی کار آمدن ترامپ جنبشی حاشیهای بود ولی اخیرا نفوذ و قدرت اجتماعی یافته است. در واقع گرچه جنبشهایی چون «راست بدیل بینالملل» یا «ملیگرایی بینالملل» عباراتی پارادوکسیکال و ناسازه به نظر میرسند ولی همکاری راستهای پوپولیست با یکدیگر یا الهام گرفتن آنها از طرفهای دیگر در عرصه بینالملل دور از ذهن نیست.
به نظر مقامات اروپایی، اتحادیه اروپا مهمترین پروژه رهاسازی این قاره از کابوس جنگهای داخلی است. مساله اینجاست که تاکید ملی گرایان بر اهمیت ماندگاری دولت- ملت به وضوح با دیدگاههای بخش مهمی از مردم اروپا همراستا است. در واقع، ایده ملیگرایی واجد برخی بصیرتهای اصیل سیاسی است و این پرسش که در اروپا چه کسی حق شهروندی دارد، پرسش مهمی در حوزه هویت ملی است. با این وجود، ازآنجاکه تاکید ملی گرایان پوپولیست بر دولت- ملت واجد یک عنصر نژادی و فرهنگی قدرتمند است، ورود جوامع اروپایی به مناقشات داخلی را تسهیل میکند. به اعتقاد اروپاگرایان و جهان گرایان، مشکل ملیگرایی جدید، نادیده گرفتن پیچیدگیهای دنیای مدرن است. به اعتقاد آنها، قواعد اروپایی و قوانین بینالملل، محصول ترجیحات ایدئولوژیک نخبگان نیست بلکه این قوانین بیشتر ابزاری برای سامان دادن روابط کشورها از جمله در حوزههایی چون تجارت، سفر و کار هستند و لغو یا تضعیف این قوانین و هنجارها، ضمن آنکه موجب خسرانهای اقتصادی گسترده کشورهای اروپایی میشود، مسیر هرجومرج، جنگ تجاری یا جنگ داخلی را هموار میسازد. اروپا نگران آن است که رویکردها؛ ایدهها و کنشهای تیم جدید حکمرانی کاخ سفید، در رقابت موجودِ «قائلین به اروپای باز و مدیریت موج پناهجویان و مهاجران از یک سو و طرفداران اروپای بسته و دژ مانند»، موازنه را به نفع گروه دوم تغییر دهد. موازنهای که در دوگانههایی چون اروپا گرایی و شکاکیت به اروپا یا ملیگرایی درون گذار و ملیگرایی برون گذار نیز به نفع مکتب دوم قابل تغییر است. به عنوان مثال، سفیر امریکا در آلمان اخیرا خواستار توانمندسازی محافظهکاری سبک ترامپ در سراسر اروپا شده است. در ضمن رهبران اروپا در حال مشاهده این واقعیت هستند که بسیاری از اصطلاحات مورد استفاده ترامپ چون «اخبار جعلی» و واژه هایی مشابه عبارت «نخست امریکا» به وفور توسط راست گرایان پوپولیست در اروپا مورد استفاده قرار میگیرند.
امروزه تردیدی وجود ندارد که ملیگرایی پوپولیست به بازیگری مهم در سپهر سیاسی و اجتماعی اروپا تبدیل شده است. در واقع پیش از روی کار آمدن ترامپ نیز، ملیگرایی پوپولیست جریانی پویا در اروپا بود. با این وجود، همراهی رییسجمهور امریکا با ایدههای مبتنی بر ملیگرایی جدید یا ملیگرایی پوپولیست میتواند واجد مخاطراتی جدی برای اروپا باشد. البته ذکر این نکته ضروری است که رویکردهای ملیگرایی اقتصادی ترامپ از جمله در حوزه تعرفههای تجاری، برای بسیاری از کشورهای اروپایی حتی در اروپای شرقی بسیار پرهزینه خواهد بود. دیگر آنکه، احزاب راستگرای پوپولیست، در حوزههای راهبردی و گفتمانی از جمله در حوزه مواجهه با پدیده اروپا و سیاستهای حمایتگرایانه با هم اختلافاتی شدید دارند که شبکهسازی اروپایی آنها را با مشکل مواجه میسازد. در ضمن، پروژه اروپا برای بسیای از کشورهای اروپایی بهویژه در اروپای شرقی، فرصتهای اقتصادی و سیاسی بیبدیلی از جمله در حوزه حرکت آزاد نیروی کار فراهم کرده است که رویکردهای ملیگرایانه مبتنی بر تضعیف پروژه اروپا یا خروج از اتحادیه اروپا را با پرسش مواجه میسازد.