اول رشد اقتصادی، بعد توسعه سیاسی
هاهم چایبونگ| رییس موسسه مطالعات سیاستگذاری اِسان، کره جنوبی|
ترجمه| سجاد احمدیان|
رهبر یکی از کشورهای آسیایی بعد از آنکه توسعه اقتصادی سریع کشورش را حدود یک دهه رهبری کرد، هوای قدرت مطلق به سرش زد و محدودیت دورهای قدرت را لغو کرد. او برای توجیه کارش، به لزوم وحدت ملّی در یک فضای امنیتی دمادم نامطمئنتر استناد کرد. او اظهار داشت دموکراسی غربی نه ضروری است و نه اجتنابناپذیر؛ کشور ما به یک رهبر نیرومند و حکومتی با خصایص ملّی متمایز نیاز دارد. برای مقابله با رواج ارزشهای غربی، از کنفوسیسیم که یک زمانی به عنوان ریشه عقبماندگی کشور از آن احتراز میشد، اعاده حیثیت کرد. ناظران غربی ضمن اظهار تاسف از پسروی سیاسی این کشور در شگفت شدند که چرا رشد اقتصادی به آزادسازی سیاسی ختم نشده است؛ برخی از آنها گفتند که این وضع از یک مدل اقتصادی جدید توسعه حکایت دارد.این کشور نه چینِ شی جینپینگ بلکه کره جنوبی تحت زعامت پارک چونگ-هی است. نه در سال 2018 که در سال 1972 هستیم. در آن زمان افراد کمی تصور میکردند که کره جنوبی پانزده سال بعد یک دموکراسی کارآمد و یکی از اعضای سر به راه نظم بینالمللی لیبرال میشود. برنامه صنعتیشدن عظیمی که پارک بعد از تحکیم پایههای قدرتش به اجرا درآورد نه تنها کره جنوبی را قادر کرد بر فقر چیره شود و تولیدکننده کالاهای ارزشمندی چون خودرو، کشتی، فولاد و مواد شیمیایی شود بلکه همچنین بنیان حکومت اقتدارگرایانه پارک را هم تحلیل بُرد. رژیم پارک کوشید جلوی لیبرالیزاسیون را بگیرد اما در این کار شکست خورد و کره جنوبی با موفقیت به دموکراسی گذار کرد.
اینک چین در لحظه پارک چونگ-هی خودش به سر میبرد. شی، همزمان با رهبری رشد اقتصادی مستمر چین، به مقابله با اصلاحات سیاسی برخاسته و کنترلش بر دولت را تشدید کرده است. با این حال، مثل مورد کره جنوبی، چیزی که به نظر میرسد استثنایی بر این قاعده باشد که گشایش اقتصادی به آزادسازی سیاسی ختم میشود، نمونهای از یک تاثیرِ به تعویق افتاده است. در نهایت همان قدمهایی که حزب کمونیست چین برای رشد اقتصادی ناچار از برداشتنشان است باب آزادسازی سیاسیای را میگشاید که حزب از آنها بیم دارد و در برابرشان مقاومت میکند.
راه دموکراسی
کره جنوبی با وجود اینکه فقر، بهرهکشی استعماری و جنگ بر تاریخش سنگینی میکند، اینک یک قطب صنعتی است.، و با وجود اینکه قرنها حکومتسلطنتی، استعماری و دیکتاتوری را تجربه کرده اینک یک لیبرال دموکراسی است. این موفقیت دور از انتظار را کره با پیوند زدن خودش با نظم بینالمللی لیبرال به دست آورد.وقتی که پارک در سال 1961 با کودتا به قدرت رسید، یکی از اهداف اصلیاش رهاندن کره جنوبی از فقر بود. تحت زعامت او، کره جنوبی به یک استراتژی توسعه اقتصادی صادرتمحور روی آورد. پارک در سال 1962 سازمان حمایت از سرمایهگذاری تجاری کره را بنا نهاد و از 1965 تا 1977 نشست ارتقای صنعتی -گردهمایی ماهانهای که در آن مقامات بلندپایه حکومتی و نمایندگان کسبه درباره اهداف صادراتی بحث میکردند، گلایهها و شکایتهایشان را بیان میکردند و تضاد منافع بین بوروکراسی و صنعت را حل و فصل میکردند- را شخصا اداره کرد.سئول در سال 1967 موافقتنامه عمومی تعرفه و تجارت (GATT)، سلف سازمان تجارت جهانی (WTO)، را امضا کرد. گات سازوکاری برای مذاکره درباره توافقات تجاری چندجانبه فراهم آورد؛ توافقاتی که تعرفه را کاهش داد و توان رقابت تولیدات کره جنوبی را به نحوی خیرهکننده افزایش داد. کره جنوبی همچنین مجبور شد خیلی از موانع تجاری خود، از جمله محدودیت میزان واردات و یارانههای صادرات، را بردارد. کاهش قید و بندهای واردات و گشودن بازارهای داخلی، شرکتهای کرهای را وادار کرد رقابتپذیرتر شوند. پیوستن به نظم بینالمللی لیبرال بدین سان به کره جنوبی کمک کرد ساختار صنعتیاش را روزآمد کند. این مهم همچنین دولت را واداشت که کنترلش بر جامعه را کاهش دهد. و نهایتا آزادسازی اقتصادی و اجتماعی که با تقاضای فزاینده برای حقوق کار، حقوق بشر و مشارکت سیاسی تحکیم شد، به آزادسازی سیاسی و دموکراسی منجر شد.اما کره در مسیر حرکت به سمت دموکراسی چند بار به کژراهه پا نهاد. پارک در سال 1969، در نیمههای دوره چهارساله دوم ریاستجمهوریاش، یک همهپرسی برگزار کرد تا قانون اساسی را تغییر دهد و موانع رییسجمهور شدن خود برای سومین بار متوالی را بردارد. نتیجه همهپرسی موفقیتآمیز بود و در سال 1971 پارک دوباره به ریاستجمهوری برگزیده شد. اما در همین سال ایالات متحده با خارج کردن یکی از دو لشگری که هسته اصلی نیروهای امریکایی مستقر در کره جنوبی را تشکیل میداد مقامات کرهای را غافلگیر کرد. معاون رییسجمهور امریکا، اسپیرو آگنو، همچنین اعلام کرد که ایالات متحده ظرف مدت پنج سال تمام نیروهایش را از شبهجزیره کره خارج میکند. با عنایت به شکست مفتضحانه ارتش امریکا در ویتنام و تصمیم امریکا برای خارج ساختن نیروهایش از کره جنوبی، پارک حالت اضطراری اعلام کرد و نظام یوشین را بنا نهاد، نظامی حقوقی که مجلس ملّی را به پارلمان مطیعی تنزل مقام میداد که او را پی در پی به عنوان رییسجمهور انتخاب میکرد.پارک میگفت دموکراسی غرب به کار چالشهای پیشِ روی کره جنوبی نمیآید. برای ایستادگی در برابر تهدیدات کره شمالی و برای یگانه ساختن مجدد شبه جزیره کره مطابق شرایط مورد نظر کره جنوبی، کشور محتاج رهبری به نیرومندی دیکتاتور کره شمالی، کیم ایل سونگ، است. انتخابات هرج و مرجآور، مزاحمتآفرین و پرهزینه است و سیاست حزبی فقط شکافهای اجتماعی را عمیقتر میکند. کره جنوبی نیازمند نظامی است که آمال و آرزوها و نیز خصوصیات مردم کره را منعکس کند: چیزی که پارک «مردمسالاری کرهای» مینامیدش.پارک همچنین میگفت کره جنوبی به رهبری نیاز دارد که گذار این کشور از اقتصاد مبتنی بر صنایع سبک به اقتصاد مبتنی بر صنایع سنگین را هدایت کند. تا اواخر دهه 1960 زمین و کارگر ارزان، دو نیرو محرکه اولیه توسعه اقتصادی سریع کره، ته کشید و صنایع سبکی مثل منسوجات، تختههای چوبی چندلایه (plywood) و کفشسازی که در دهه 1960 ارکان اصلی صادرات کره جنوبی را تشکیل میدادند مزیت نسبیشان را در اقتصاد جهانی از دست دادند. به عنوان معمارِ گذار کشورش از اقتصاد وارداتمحور به یک اقتصاد صادراتمحور پارک مدعی بود که او بهترین و تنها کسی است که قابلیت رهبری حرکت کره به سوی اقتصاد متکی به صنایع سنگین را دارد.به عنوان توجیهی برای غصب قدرت و برای گذاردن پایههای ایدئولوژیک «مردمسالاری کرهای» پارک به کنفوسیوسیم متوسل شد. از نظر او آموزههای کنفوسیوسی با تاکیدشان بر حفظ حرمت اولیاء، وفاداری، و تمکین به اقتدار میتوانستند زهر آثار تباهکننده ارزشهای غربی، که به موازات پیشرفت نوسازی به ناچار در جامعه انتشار مییابند، را بگیرند. طنز ماجرا این بود که پارک زمانی یکی از سرسختترین منتقدین کنفوسیوسیم بود. در آن زمان او مثل خیلی از همنسلان خود، کنفوسیوسیم را مسوول شکست نوسازی کره و استعمار شدن بعدی آن به دست ژاپن میدانست. از نظر اوکنفوسیوسیم، به خاطر ساخت و بافت متافیزیکی پیچیدهاش، نخبگان سیاسی خاندان جوسون- که از قرن پانزدهم تا زمان تهاجم ژاپن در سال 1910 بر کشور حاکم بود- را گرفتار بحث و جدلهای فکری داغ اما نزاعبرانگیزی کرد که توان و وحدت کشور را به فنا داد. رهبران نظامیای چون پارک عداوت خاصی با کنفوسیوسیم داشتند چرا که معتقد بودند این آیین به خاطر منزلت مخصوصی که برای نخبگان فکری قایل است موجب بیتوجهی حاکمان کره جنوبی به دیدگاههای مقامات نظامی شد و به این ترتیب کشور را در برابر تهاجمات خارجی پی در پی آسیبپذیر ساخت.در سالهای نخست ریاستجمهوریاش، پارک بر تحسین و ستایش دلاوریهای ژنرالهای بزرگ کره قدیم، و ساخت مجسمهها و معابد برای گرامیداشت آنها متمرکز شد. اما با اعاده حیثیت از کنفوسیسیم در نظام یوشین همهچیز تغییر کرد. آثار محققان کنفوسیوسی دودمان جوسون یکباره مورد توجه قرار گرفتند و به کرهای مدرن ترجمه شدند، و حکومت مدارس کنفوسیوسی را که مدتها فراموش شده بودند مرمت کرد. این اقدامات در سال 1978 با تاسیس آکادمی مطالعات کره، که رسالتش حمایت از سنتهای کرهای در برابر ارزشها و مدرنیته غربی بود، به اوج خود رسید.
تردیدهای چین
قرابتهای کره جنوبی با چین حیرتانگیز است. به مانند کره جنوبی، چین هم با غلبه بر امپریالیسم، جنگ داخلی و تجاوز خارجی به یک قطب اقتصادی تبدیل شده است. از نیمههای قرن نوزدهم، چین یک دولت وابسته به کشاورزی فقرزده بود، اما در دهه 1970 مجموعهای از اصلاحات اقتصادی انجام داد؛ کشاورزی را از حالت اشتراکی خارج کرد، زنجیر کنترل دولت را شل کرد، و درهای اقتصاد کشور را به روی سرمایهگذاری خارجی باز کرد. در نتیجه این اصلاحات، چین به کانون صنعتی اقتصاد جهانی تبدیل شد و صدها میلیون چینی از فقر و فلاکت درآمدند. هر چه گذشت چین پیوندش را با نظم بینالمللی لیبرال مستحکمتر کرد. چین این کار را از طریق پیوستن به نهادهای تشکیلدهنده این نظم انجام داد. در 1980 به صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی پیوست. در 1986 به عضویت بانک آسیایی توسعه درآمد و در2001 به سازمان تجارت جهانی در 2001 ملحق شد.مثل کره جنوبی تحت زعامت پارک، چین هم زیر بار قدم بعدی آزادسازی سیاسی نمیرود. در اکتبر 2017، در جریان نوزدهمین کنگره ملّی حزب، CCP [حزب کمونیست چین] نام شی و ایدئولوژیاش را در قانون اساسی چین گنجاند و در مارس همین سال این کنگره قانون اساسی چین را اصلاح کرد تا محدودیت دورهای را بردارد و راه را بازکند که شی بطور نامحدود در قدرت بماند.
اما شباهتهای فراشد توسعه کره جنوبی و چین به همین جا محدود نمیشود. در سراسر قرن بیستم نخبگان سیاسی و فکری چین، شامل مائو زدونگ، کنفوسیوسیم را به عنوان مانع اصلی نوسازی چین سرزنش میکردند. اما در آغاز قرن جدید هو جینتائو، رییسجمهور قبلی چین، آموزه «جامعه سوسیالیستی هماهنگ» را که به رفع نابرابری حاصل از رشد اقتصادی سریع ناظر بود بر رهنمودهای کنفوسیوسی استوار ساخت. تا به حال حکومت چین 525 موسسه کنفوسیوسی در اطراف و اکناف جهان تاسیس کرده است (چین برنامه دارد که تا سال 2020 تعداد این موسسات را به هزار عدد برساند) . و شی از زمانی که به قدرت رسیده، در سخنرانیهایش پیوسته و با حرارات از کنفوسیوسیم به عنوان کلید فهم تاریخ چین و خصلت ملّی متمایز آن یاد کرده است.درست همانطور که پارک در 1972 دموکراسی غربی را رد کرد، رهبران کنونی چین هم میگویند که کشورشان برای حفظ و استمرار موفقیت اقتصادیاش نیازی به دموکراسی غربی ندارد. «سوسیالیسم با خصوصیات چینی» از نظر آنها برای حفظ توان رقابت در عرصه اقتصاد جهانی کافی است. آن طور که شی در نوزدهمین کنگره حزب بیان داشت « ما نباید صرفا نظامهای سیاسی دیگر کشورها را کپی کنیم». اما همانطور که پارک به چشم خود دید، آزادسازی اقتصادی فشارهایی ایجاد میکند که حتی رهبران اقتدارگرا هم نمیتوانند آنها را بطور کامل فروبنشانند.
خودکامگی نمیتواند دوام بیاورد
با وجود موفقیتهای آغازین برنامه صنعتیسازی تحت هدایت دولت state-directed industrialization، تا اواخر دهه 1970 اقتصاد کره اضافه ظرفیت را تجربه کرد؛ کالاهایی بسیار بیشتر از آنکه بتواند صادر یا مصرف کند، تولید کرد. مشکل، سیاست صنعتی حکومت بود. به جای آنکه به بازار اجازه دهد منابع را تخصیص دهد، آنها را با دستور توزیع کرد. در نتیجه این سیاست، بسیاری از شرکتها ورشکست شدند. ورشکستگی شرکتها ناآرامیهای کارگریای ایجاد کرد که به اعتراضات سراسری بدل شد. نواحی اطراف چانگوون، ماسان و بوسان، کانونهای صنعتی کشور، سخت آسیب دیدند. شرایط زمانی وخیم شد که دانشجویان دانشگاه ماسان و دانشگاه ملّی پوسان که علیه سرکوب سیاسی تظاهرات میکردند به کارگران معترض پیوستند- طبق سنتهای کنفوسیوسی کره، دانشجویان نماینده وجدان ملت هستند.در پاسخ به اتحاد دانشجویان و کارگران حکومت به زور متوسل شد. در اکتبر 1979 در چانگوون، ماسان و بوسان حکومت نظامی اعلام کرد. اختلافات بعدی بر سر تداوم شدت عمل حکومت، در نهایت به سقوط پارک منجر شد. اعتراضات خیابانی به یک مجادله درونحاکمیتی شدید دامن زد. از یک سو، کیم جی-کیو، رییس سازمان امنیت و اطلاعات کره و قدیمیترین دوست پارک او را به خویشتنداری دعوت میکرد. از سوی دیگر چا جی-چول رییس گارد محافظین ریاستجمهوری و رقیب قدیمی کیم خواهان برخورد شدید با معترضین بود. در 26 اکتبر، در حین یک مراسم شام خصوصی، کیم هر دوی پارک و چا را به قتل رساند.بعد از قتل پارک، سلطه چکمهپوشان مقلد پارک هشت سال دیگر ادامه یافت. اما در سال 1987 بعد از اینکه حکومت به خواست مردمی برای انتخاب مستقیم رییسجمهور تن داد کره جنوبی بطور کامل به دموکراسی گذر کرد. باری، قدرت خودکامه پارک و احیای اصول کنفوسیوسی نتوانست از گسترش ارزشهای لیبرال جلوگیری کند. اصلاحات بازاری در نهایت شبکههای خانوادگی، قبیلهای و حامیپرورانهای که نظم سنتی را تعریف میکرد، تحلیل برد. و دقیقا این جایگزینی نظم مبتنی بر پیوندهای شخصی با نظم مبتنی بر قانون و فردگرایی بود که به اقتصاد کره اجازه رشد داد.
بعد از مرگ پارک، دولتهای بعدی کره جنوبی بخشهایی از اقتصاد کشور را که تحت کنترل مستقیم حکومت قرار داشتند، آزاد ساختند. در دهه 1980 حکومت بازار سرمایه کشور را گشود و با این کار به شرکتهای کره جنوبی مجال داد که به جای بانکهای دولتی سرمایهشان را از بازارهای مالی جهان تامین کنند. در 1997 کره جنوبی قربانی بحران مالی آسیایی شد و دست به دامان صندق بینالمللی پول شد. این لحظهای خفتبار برای سئول بود اما رهبران از بحران برای پیشبرد اصلاحات بازاری استفاده جستند و باقیماندههای مدل سرمایهگذاری برنامهریزیشده از مرکز را برچیدند. دو سال بعد، اقتصاد کشور دوباره رونق گرفت و رشدی 11 درصدی در سال 1999 به ثبت رساند. در تمام این مدت، کره جنوبی هر چه بیشتر خودش را به نظم اقتصادی لیبرال پیوند زد؛ در 1995 به سازمان جهانی تجارت پیوست، در 1996 به عضویت سازمان همکاری و توسعه اقتصادی درآمد، و 15 موافقتنامه تجارت آزاد با 52 کشور شامل اتحادیه اروپا (2011)، ایالات متحده (2012)، و چین (2015) منعقد کرد. به این شکل انتقال کره از خودکامگی به دموکراسی تکمیل شد.
لحظه پارک چونگ-هی چین
به مانند کره جنوبی عصر پارک، چین نیز با محدودیتهای سیاست آزادسازی اقتصادی بدون اصلاحات سیاسی روبرو شده است. اقتصاد چین اینک به خاطر اتکای بیش از حدش به کنترل دولتی، از ناکارآمدی همهجانبه و مشکلات تولید رنج میبرد. بنگاه دولتی بارگرانی بر دوش اقتصاد شدهاند اما خبری از اصلاحات نیست.کمر بانکهای چینی زیر بار وامهای هنگفت خم شده است. حباب مستغلات، که محصول بدهی بیش از حد و ساخت و ساز افراطی است، هر لحظه ممکن است بترکد.
با وجود این مشکلات، عظمت دستاورد حزب کمونیست چین در رهاندن کشور از فقر و رساندن آن به جایگاه دومین اقتصاد بزرگ دنیا بسیاری از صاحبنظران را متقاعد ساخته که چینیها به راستی شق القمر کردهاند. کما اینکه سرپیچی رژیم چین از پیشبینیهایی که درباره افولش شده، بسیاری از صاحبنظران را به این دیدگاه رهنمون ساخته که مدل به اصطلاح چینی معرّف راه بدیلی برای توسعه اقتصادی و سیاسی است.این تمایل به تعبیر نظام چینی به چیزی غیر از یک حکومت پیشالیبرال، پیشادموکراتیک و حتی اقتدارگرای پیشامدرن، به واسطه خودتردیدی گستردهای که در میان لیبرال دموکراسیها رواج یافته بیشتر تقویت شده است. خیزش چین با شک و اضطراب عمیق درباره جوابگو بودن بلندمدت نظم بینالمللی لیبرال مقارن شده است. این دو تحول همزمان اتفاق افتادهاند اما محصول دو نیروی بسیار متفاوتاند. ماجرای چین داستان کشور درحالِ توسعهای است که به توسعه رسیده است در حالی که خوداندیشی و خودتردیدی کنونی غرب، پیامدی از کامیابی و موفقیتی است که آزادسازی کامل اقتصادی، اجتماعی و سیاسی به بار آورده است.
آیا پکن به شکل جدیدی از سرمایهداری دولتی دست یافته که از لیبرال دموکراسی قابلتر است و حتی آن را منسوخ خواهد کرد؟ بعید است که مسیر توسعه چین به یکباره از کره جنوبی جدا شود. درست همانطور که «دموکراسی کرهای» چیزی بیش از لفظ محترمانهای برای تطهیر دیکتاوری بیاعتبارشده نبود، «سوسیالیسم با خصوصیات چینی» هم معرّف راهی تازه نیست.چین دو راه دارد: آزادسازی سیاسی که موفقیت اقتصادی مستمر را تضمین میکند، یا تحکیم کنترل اقتدارگرایانهای که به تدریج اما بطور قطع بنیاد رشد اقتصادی چین را تحلیل میبرد. درس کره جنوبی برای چین این است که وقتی پای رشد اقتصادی مستمر به میان بیاید، چارهای از آزادسازی سیاسی نیست.
منبع: شمس