ضرورت «هابیتوس» اقتصادی
منصور بیطرف|
سردبیر|
هفته گذشته اتفاقی در عرصه سیاسی کشور روی داد که تنها وزن سیاسی نداشت بلکه تبعات اقتصادی آن هم به مراتب اگر نگوییم سنگینتر اما بطور قطع هم وزن تاثیرات سیاسی آن بود. استعفای محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه کشور، تنها جغرافیای ایران را پوشش نداد؛ این استعفا از مرزها فراتر رفت و عناوین خبری یا هدلاین اکثر رسانههای جهان شد . این میزان پوشش، وزن سیاسی آن را در برمیگیرد اما وزن اقتصادی آن چگونه بود؟ شاخص بورس 2000 واحد سقوط کرد که این میزان سقوط مرا به یاد اعلام تحریمها میاندازد؛ حتی خبر تصویب نشدن افای تی اف در مجمع تشخیص مصلحت نظام، این میزان تاثیر را نگذاشته بود و قیمت سکه و ارز هم در ابتدای روز افزایش یافت هر چند که با مداخله دولت و دستگاههای حاکمیتی از افزایش آن جلوگیری شد و سپس کاهش هم یافت. در عرصه اجتماعی هم اکثر مردم نگران از اینکه آینده برجام و مذاکرات رفع تحریم چه میشود، که همه اینها نشانهای از وزن محمد جواد ظریف در حکومت است . اما آیا این میزان اثرگذاری بر سیاست، اقتصاد و اجتماع خوب است؟ پاسخ صریح ما به چند دلیل منفی است. اول از همه، بهتر است فرض را بر این بگذاریم که ظریف بر استعفای خود پافشاری میکرد و کناره میگرفت در آن موقع دولت بدون شک دنبال فردی میرفت که تبحر ظریف، چه در مکالمه و چه در دیپلماسی، را میداشت . آیا میتوانست کسی را در حد و اندازه ظریف بیابد ؟ بدون شک پاسخ منفی است . متاسفانه کشور طی 40 سال گذشته نتوانسته مدیرانی در قد و قامت ژنرالهای کشور مثل افرادی مانند ظریف یا زنگنه پرورش دهد . این عیب که کنارهگیری فردی مانند ظریف این همه بار و فشار سنگین بر اقتصاد و سیاست و... میگذارد تنها به ظریف بر نمیگردد بلکه به نبود « نهاد » در کشور که نتوانسته مدیر پروری کند، برمیگردد . و این هم متاسفانه ناشی از برخوردهایی است که در طول چندین دهه گذشته با طیف نخبگان کشور، اعم از اقتصادی، سیاسی و فرهنگی، شد که باعث شد آنها از عرصه تصمیمسازی یا تصمیمگیری بروند و صحنه را خالی کنند بطوری که فضای این عرصهها آنچنان خالی شد که نبود یا قهر یک فرد میتواند خلایی ناپرشدنی به وجود آورد و برای کشور چالش ایجاد کند. ما در گذشته شاهد چنین قهرها یا غیبتهایی، طبیعی یا غیر طبیعی، بودهایم و به اندازه کافی هم از آن صدمه خوردهایم. هنوز یادمان نرفته است که حدود 16 سال پیش وقتی محسن نوربخش مرحوم شد، نظام بانکی کشور چه لطماتی را دید که هنوزکه هنوز است مدیران بانکی کشور حسرت سیاستگذاری و مدیریت آن دوران را میخورند. در عرصه فرهنگی هم شاهد رفتن افرادی بودهایم که متاسفانه نمیتوانیم از آنها نامی بیاوریم اما مشاهده میکنیم که غیبت آنها بر سیستم فرهنگی کشور چقدر تلخناک بوده است؛ در اقتصاد هم کم افرادی را از این دست ندادیم. دوم، باید بگوییم این نوع قحط الرجال عملا باعث میشود که یک رفتار استبداد گونه حاکم شود که فی النفسه نادرست است و چه بسا افرادی از این نوع رفتار بخواهند سوءاستفاده بکنند بطوری که در مثال استعفای ظریف شاهد این رفتار از سوی برخی افراد بودیم . در اصل، ما در اینجا بدنبال بر حق بودن یا نبودن استعفای ظریف نیستیم بلکه بدنبال آن هستیم که اولا چرا یک ظریف داشته باشیم که با رفتنش اقتصاد کشور، که متاسفانه آنقدر شکننده است، توفان سهمگینی بر بخشهای کلان اقتصاد وزیدن بگیرد. باید بگوییم که رونق در هر عرصهای، از انباشت سرمایه به معنای ذاتی آن روی میدهد . در هیچ نقطهای از جهان پیشرفت اقتصادی، فرهنگی و سیاسی روی نداده مگر آنکه انباشت سرمایه در آن بخش رخ داده باشد . اگر بدنبال آن هستیم که پیشرفتی در عرصه اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی روی دهد باید بدنبال انباشتهای سرمایه باشیم، که این خود یک هابیتوس میخواهد؛ یک عادت وارهیی که در ذهن ناخودآگاه ما جا بگیرد؛ حال میخواهد این هابیتوس فرهنگی باشد یا هابیتوس اقتصادی؛ یعنی بدانیم که قابلیتهایی را داریم و دارند که در طول حیات خود آن درونی و تبدیل به طبیعت ثانویه شود و آن هم ایجاد نمیشود مگر آنکه فضای آن را فراهم کنیم .