نیاز به بازتعریف علم اقتصاد

۱۳۹۸/۰۲/۳۰ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۴۴۸۷۳
نیاز به بازتعریف علم اقتصاد

فراز جبلی|

مشاور سردبیر|

مباحثه دولتمردان دولت یازدهم بیشتر از آنکه نشان‌دهنده طرز فکر متفاوت مسوولان باشد مبین این واقعیت است که چرا اقتصاد ایران به این نقطه رسیده است. اسحاق جهانگیری، معاون اول رییس‌جمهور اخیرا این سوال را مطرح کرده است دولت باید بین دو راهی کوپنی شدن و اقتصاد آزاد کدام را انتخاب کند. هرچند وی پیش از این با اعلام این نکته که هیچ کس نمی‌گوید کشور در شرایط جنگی باید اقتصادش آزاد باشد به این سوال پیشاپیش پاسخ داده بود. در مقابل عباس آخوندی که در دولت یازدهم وزارت راه و شهرسازی را عهده‌دار بود و به عنوان یک چهره لیبرال شناخته می‌شود در یادداشتی پاسخ می‌دهد که صورت مساله غلط است و اقتصاد همچون علم فیزیک همیشه پا برجا است پس باید به سمت اقتصاد آزاد حرکت کرد. مثالی هم که دو بار در این یادداشت تکرار می‌شود جاذبه زمین و سربالا رفتن آب است که در شرایط بحران ثابت است. تقابل این دو نگاه به خوبی نشان می‌دهد که چرا سیاست‌های اقتصادی دولت یازدهم منجر به شوک‌های اقتصادی در دولت دوازدهم گشت. هر دوی این نگاه‌ها متعلق از ساختار مهندسی نشأت می‌گیرد. یکی مهندسی است که در طول سال‌ها به تجربه دریافته است قوانین اقتصادی گاهی می‌شکند و همیشه ثابت نیست پس به کل علم اقتصاد شک کرده است و دیگری از نگاه مهندسی قوانین علم اقتصاد را غیرقابل انکار می‌داند پس آن را هم سطح علومی همچون فیزیک طبقه‌بندی می‌کند. اما ماهیت علم اقتصاد کاملا متفاوت از فیزیک است. شاید توضیح بسیاری از مسائل اقتصادی از طریق فیزیک از سوی اقتصاددانانی همچون سموئلسون باعث شده که در بسیاری مواقع این علوم به یکدیگر شبیه تلقی شوند اما واقعیت این است که ماهیت این دو علم تفاوت‌هایی بنیادین دارد. اقتصاد یک علم اجتماعی است که اتفاقا در آن بیشتر از سایر علوم اجتماعی از ریاضیات و آمار بهره گرفته شده است. گسترش اقتصادسنجی در سه دهه اخیر باعث شده است که بسیاری از دانش‌آموختگان اقتصاد هم مباحث علمی اقتصاد را به شکل واقعیت کلی و حتی غیرقابل انکار بپذیرند اما حقیقت این است که علم اقتصاد بر اساس فروض و مدل‌سازی شکل می‌گیرد. در فیزیک فروض تقریبا ثابت است چرا که درباره کره زمین با شرایط خاص آن صحبت می‌کنیم. در شیمی هم همین بحث وجود دارد اما در علوم اجتماعی فروض از جامعه‌ای به جامعه دیگر تغییر می‌کند. از سوی دیگر مساله بسیار مهم‌تری در مباحث دیده نشده است. میان قوانین اقتصاد با مکاتب اقتصادی تفاوت است و این خلط مبحثی است که از سوی اقتصاددانان لیبرال مطرح می‌شود. همین خلط مبحث بود که فاجعه طرح تعدیل اقتصادی را رقم زد و هنوز هم مباحث مکتبی اقتصاد به عنوان اصول علمی به خورد ملت داده می‌شود. اقتصاد علم تخصیص منابع محدود به نیازهای نامحدود است و جنگی که اسحاق جهانگیری از آن سخن می‌گوید بیشتر شدن محدودیت‌ها است. طبیعتا اگر علمی توانسته به ما تخصیص بهینه را بیاموزد در این جنگ بیشتر به آن نیاز داریم اما برای استفاده از آن باید مدلی با فروض مشخص آن طراحی کرد تا تبیین مساله به درستی صورت گیرد. گزارش تکان‌دهنده مرکز پژوهش‌های مجلس به خوبی به ما نشان می‌دهد که این فروض بر اساس چه داده‌هایی باید نوشته شود؛ نرخ تورم نقطه به نقطه در اسفندماه ۱۳۹۷ به بیش از ۴۷ درصد رسیده است، حدود 23 تا 40 درصد مردم زیر خط فقر هستند و سیاست‌هایی همچون تخصیص ارز ترجیحی باعث تضعیف شدید تولید ملی گشته است.  با چنین تصویری اگر هر چه سریع‌تر مدلی مشخص برای برون رفت از بحران طراحی نشود که منطبق با علم اقتصاد (نه مکتبی خاص از اقتصاد) باشد مسائلی همچون فقر و آسیب‌های اجتماعی منتج از آن به زودی شرایط را بسیار پیچیده‌تر خواهند کرد.