محاسبات غلط ترامپ

۱۳۹۸/۰۳/۰۴ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۴۵۲۰۷

منصور   بیطرف|

سردبیر|

دو سال و نیم پیش و زمانی که دونالد ترامپ به ریاست‌جمهوری امریکا انتخاب شد، ‌دیوید رمنیک، ‌سردبیر نیویورکر در یادداشتی مرثیه گونه از این پیشامد بسیار نگران شده بود و آینده خوبی را نه برای ایالات متحده متصور بود و نه برای جهان. نگاه این روزنامه‌نگار در آن اوضاع و شرایط برای برخی‌ها درک نشدنی بود. ترامپ که با آرا بسیار بالایی انتخاب شده و برای اولین‌بار طی 40 سال گذشته توانسته بود آرای اقشار فرودست و ساکتی که تا آن زمان به پای صندوق‌های رای نرفته بودند را جذب خود کند، آیا می‌توانست هیمنه ابر قدرتی که نزدیک به 65 درصد تراکنش ارزی را در اختیار دارد، ‌بزرگ‌ترین قدرت نظامی جهان را دارا است و حرف آخر را در جهان می‌زند، ‌بشکند؟ این برای دیوید رمنیک، برنده جایزه پولیتزر سال 1994، و خبرنگاری که روزهای آخرین اتحاد جماهیر شوروی را به چشم خود دیده بود – اتفاقا کتاب وی (اخرین روزهای اتحاد جماهیر شوروی) در ایران هم ترجمه شده است – کاملا محرز بود. رمنیک در آن یادداشت حتی اظهار کرده بود که آیا زمان مهاجرت از امریکا نرسیده است؟ در این دو سال ونیمی که از ریاست‌جمهوری دونالد ترامپ گذشته است شرایط نه تنها برای خود امریکا و نخبگان امریکایی بلکه برای جهان هم بسیار به‌هم ریخته شده است. درگیری‌های امریکا با ایران، ‌چین و نیز خروج امریکا از پیمان‌های منطقه‌ای و جهانی انقدر زیاد شده است که دیگر کمتر کشوری پیدا می‌شود که روی سخنان رییس‌جمهوری امریکا اعتبار باز کند. کشورهایی مانند عربستان سعودی و اسراییل هم اعتبار باز می‌کنند بیشتر از آنکه حامی امریکا باشند از ضعف خود می‌ترسند.

اما تنها رمنیک نیست که از شخصیت دونالد ترامپ بسیار می‌نالد و او را فردی می‌داند که متاسفانه سرنوشت امریکا و دیگر جهان را منوط به غریزه خود کرده است. فیلیپ اچ گوردون هم نخبه دیگری است که از وضعیت فعلی امریکا می‌نالد. دیپلمات اسبق امریکا، مشاور ویژه رییس‌جمهور سابق امریکا در امور خاورمیانه، آفریقای شمالی و خلیج فارس هم فرد دیگری است که شدیدا از اوضاع امریکا نگران است و بوی ناخوشایندی را احساس می‌کند. او اخیرا در یادداشتی که برای فارین پالیسی نوشته به این موضوع به صراحت اشاره کرده است. تنشی که ترامپ راه انداخته خود نمی‌داند دقیقا چه هست از این رو مدام از این شاخه به آن شاخه می‌پرد و همین سیاست مذبذب گونه عملا هم سیاستمداران داخلی آن کشور را گمراه کرده و هم خارجی‌ها را.  گوردون در این خصوص می‌نویسد: زمانی که دونالد ترامپ، ‌ایالات متحده را از توافق هسته‌ای ایران خارج کرد، ‌بسیاری انتقاد کردند که او یک زنجیره‌ای از رویدادها را کنار هم می‌چیند که می‌تواند منجر به جنگ شود. حامیان توافق هسته‌ای اذعان داشتند که توافق هسته‌ای هر چند که کامل نیست اما اگر ایالات متحده از آن کنار رود و توافق هسته‌ای از هم بپاشد ممکن است ایران به برنامه غنی‌سازی هسته‌ای روی آورد و ایالات متحده مجبور می‌شود برای متوقف کردن آن به زور متوسل شود. این هم به نوبه خود می‌تواند آتشی را بیفروزد. اما مقامات دولت و مخالفان قرارداد چنین نگرانی را رد می‌کنند- و حتی اصرار می‌ورزند که در نبود توافقنامه بهترین راه برای متوقف کردن برنامه هسته‌ای ایران می‌تواند «گزینه نظامی» باشد.

اما نکته‌ای که گوردون به آن اشاره می‌کند این است که حالا به نظر می‌آید این چرخه تنش به خوبی به راه افتاده. ایالات متحده به عنوان بخشی از کمپین “«حداکثر فشار» در ماه گذشته به معافیت‌هایی که اجازه می‌داد تعدادی از کشورها نفت ایران را بخرند پایان داد؛ ‌تحریم‌های اضافه‌تری  اعمال کرد و حتی یک ناو هواپیما بر و بمب افکن‌های بی-‌52 را به منظقه اعزام کرد تا یک پیام «شفاف و غیرقابل اشتباه» را به ایران بدهد که با ایالات متحده درگیر نشوید.

ولی قابل پیش‌بینی بود که ایران نه تنها بنا به خواسته ایالات متحده غرق نشد (چه برسد به آنکه فروبپاشد) بلکه با فشارهای خاص خودش واکنش‌ها را هم شروع کرد. رییس‌جمهوری ایران، ‌حسن روحانی، اعلام کرد که ایران بخشی از تعهدات هسته‌ای را معلق می‌کند و اگر اروپا تا 60 روز راهی برای منافع اقتصادی ایران پیدا نکند در کل از توافق بیرون خواهد آمد.  به نوشته گوردون، اکنون دولت ترامپ در واکنش به ایران با نشت این اطلاعات ادعایی که ایران آماده حمله موشکی به منافع امریکا است علیه هر گونه عمل نظامی به ایران هشدار داده است.

واشنگتن حتی جلوتر هم رفته و کارکنان سفارت امریکا در بغداد را تخلیه کرده و اعلام هم کرده که امریکا در راستای برنامه اضطراری آماده است 120 هزار نیرو به منطقه گسیل کند. خود ترامپ گزارش آماده‌سازی نظامی را «اخبار جعلی» نامیده اما گفته اگر نیاز باشد  ما قطعا یک جواب مناسب خواهیم داد.»  با توجه به آنکه هر دو طرف عزم شان را جزم کرده‌اند که عقب ننشینند، پیش‌بینی تشدید تنش‌های آتی مشکل است.یک مذاکره جدید هسته‌ای که ترامپ مدعی خواستن آن است یک راه برای اجتناب از برخورد است. اما ایران به احتمال قوی وارد گفت‌وگوهایی نمی‌شود که به دولت آن اعتماد ندارد و حتی بسیار بعید است که با قرارداد دور از دسترسی که ترامپ می‌گوید ضروری است، ‌یعنی: قراردادی که تمام غنی‌سازی را یک‌بار و برای همیشه منع کند، اجازه بازرسی‌های شدیدتر از توافقنامه قبلی داده شود، ‌موشک‌های بالیستیک محدود شوند و حتی رفتار منطقه‌ای ایران را هم مهار سازد، موافقت کند به نوشته این دیپلمات سابق، رویکرد دولت ترامپ به ایران می‌تواند منجر به یک نبرد غیر عمدی شود که نتیجه آن غافلگیر‌کننده خواهد بود. در واقع از روزی که ترامپ وارد کاخ سفید شد بسیاری از رفتارهای غیرقابل پیش‌بینی وی، ‌سخنوری‌های تند و زننده‌اش، ‌ناتوانی در فکر کردنش، احترام نگذاشتن به روند سیاستی و جزمش برای «بردن» که می‌تواند منجر به جنگ شود، می‌ترسیدند. در بهار 2017 در مقاله‌ای که برای این مجله نوشته بودم نگرانی خودم را نسبت به قدرت بالقوه ترامپ برای نبرد با ایران، ‌چین، یا کره شمالی بیان کردم. من در آن مقاله که به صورت داستانی نوشتم به رویدادهای گذشته نگاهی انداختم که واقعا اتفاق نیفتاده اما می‌تواند بیفتد و آن اینکه اگر ترامپ سعی کند با بلوف راهش را برای «‌قراردادهای بهتر» از طریق مقابله و تشدید باز کند و بدون آنکه ارزیابی واقع گرایانه‌ای از اینکه چه چیزهایی قابل دست یافتن هستند داشته باشد، می‌تواند واکنش‌برانگیز باشد.

دو سال بعد خبر خوب این بود که هیچ جنگی رخ نداده. اما خبر بد این است که ترامپ رفتارهایی را به نمایش می‌گذارد که چنین اتفاقاتی در وهله اول ممکن است روی دهد. همه‌چیز احتمال دارد روی دهد زیرا او اکنون بیشتر از گذشته آماده شکستن هنجارها وقطع رابطه با متحدان و دشمنان مشابه است. علاوه بر این، ‌مشاورانی که او را احاطه کرده‌اند کمتر مایل هستند و ناتوان‌تر از سلف‌شان هستند که تمایلات فتنه گرایانه‌اش را مهار کنند، ‌به ویژه زمانی که آنها واقعا عزم آن را ندارند که چنین تمایلاتی را به خاطر اهداف خودشان ترغیب کنند.  به نظر می‌آید ترامپ خودش را در برخورد با چین به همان اندازه ایران، به گوشه رانده است: با تحریم‌های یکجانبه، ‌بد تعبیر کردن نظر مخالفانش و گمراه کردن مردم امریکا نسبت به هزینه‌ها، ‌ریسک‌ها و پیامدهای این رویکرد. تعرفه‌هایی که او در ابتدا بر 50 میلیارد دلار واردات کالا از چین بسته بود به نظر می‌آمد منجر به یک «قرارداد بهتر» شود اما در عوض – و تعجب آور هم نبود- چینی‌ها را ترغیب کرد تا مقابله به مثل کنند.ایالات متحده با افزایش دادن نرخ تعرفه‌ها و آماده‌سازی برای بسط آنها که کل صادرات 540 میلیارد دلاری چین به امریکا را بپوشاند جواب داد. ترامپ اکنون گمانه می‌زند که حتی به بهای کشاورزان، تولید‌کنندگان و مصرف‌کنندگان امریکایی، بهتر است که از لحاظ سیاسی حداقل تا انتخابات 2020 مقابله با چین را ادامه دهد.

البته هنوز یک قرارداد تجاری با چین امکان پذیر است.اما تشدید تنش آتی هم یک احتمال واقعی است درست مانند یک سرریزی که از دامنه اقتصادی به دامنه سیاسی ریخته می‌شود. در واقع در سناریوی داستانی من تصور کرده بودم که پیش از نبرد نظامی «یک جنگ تجاری که فراتر از آنچه هر دو طرف فکرش را می‌کنند»، رخ داده بود و یک چین به غایت ناسیونالیست همکاری ایالات متحده با کره شمالی را نادیده می‌انگارد و در دریای جنوب چین آن را به چالش می‌کشاند. رسانه‌های دولتی چین اکنون ایالات متحده را یک «قلدر تمام‌عیار» یک «ببر کاغذی» و یک «استعمارگر» می‌خوانند. یک دانشمند برجسته چینی پیشنهاد داده بود که پکن با ممنوع کردن زمین‌های نایابی که صنعت امریکا روی آن قرار داد و فروختن اوراق خزانه امریکا حداقل به «تکبر» ایالات متحده ضربه بزند، ‌حرکتی که منجر به تاثیر بدبختی بر اقتصاد امریکا می‌شود. به نظر می‌آید که ترامپ فراموش کرده که کشورهای دیگر هم سیاست داخلی دارند.

گوردون در ادامه می‌افزاید: ‌رویکرد ترامپ به کره‌شمالی با سخنوری‌های تند وزننده شروع شد و در سال 2018 با یک دوستی غافلگیرانه ختم شد؛ ترامپ حتی مدعی شد که او و دیکتاتور کیم جون اون «عاشق هم شده‌اند.» این نوع قلمداد کردن کیم یک نوع خوشامد گویی آلترناتیو به جای یک جنگ هسته‌ای احتمالی بود اما ترامپ به راحتی می‌توانست آن را به دشمنی تبدیل کند. آزمایش اخیر کره شمالی از یک نوع موشک، آزمایش موشک‌های کوتاه برد و مصادره کردن کشتی قاچاقی کره شمالی از سوی امریکا همگی نشان می‌دهند که اگر اعتراف عاشقانه ترامپ برای کیم زودهنگام بوده، این رابطه به سرعت دارد خراب می‌شود.

حالا می‌توانیم ونزوئلا را به فهرست کشورهایی اضافه کنیم که اشتباهات غلط امریکا می‌تواند به یک نبرد مرگ بار بینجامد. ترامپ شجاعانه خودش را به درون مخالفان ونزوئلا انداخت و با این اعتماد که فشار امریکا می‌تواند رژیم فاسد مادورو را کنار بزند، خواستار تغییر رژیم شد. به نظر می‌آید که او نتوانسته پیش بینی کند که مادورو از خشونت برای باقی ماندن در قدرت استفاده می‌کند و اینکه او حمایت روسیه، ‌چین و کوبا را دارد. حالا ترامپ خودش را میان قبول کردن یک شکست شرم آور یا یک تشدیدی که می‌تواند دخالت نظامی را در پی داشته باشد، ‌گزینه‌ای که او رد نمی‌کند، گیر افتاده است.  اما بعدا چه می‌شود؟ این سوالی است که گوردون به آن اینچنین جواب می‌دهد: ‌با وجود تمام صحبت‌هایی که برای نبرد با ایران گفته می‌شود ترامپ ظاهرا به‌دنبال راهی برای خروج از آن است. او هفته پیش گفت که «دوست دارد ایران به او تلفن بزند» و به‌طور مکرر به پنتاگون گفته که نمی‌خواهد وارد جنگ بشود. تبلیغات مداوم او با رهبر چین، ‌شی جی پینگ و کیم جونگ اون رهبر کره شمالی، ‌با وجود بی‌احترامی آنها نشان می‌دهد که به خوبی خطرات تشدید را می‌فهمد. شاید ترامپ در آینده با موردی روبه‌رو شود که درگیری ناخواسته نظامی امریکا را در پی داشته باشد و چیزی نیست که او دوست دارد آن را ‍‍ببیند.

هرچند که رویکرد کلی دولت ترامپ تغییری نکرده از جمله رویکرد شخصی ترامپ به سمت قرارداد جدید.

در حالی که ترامپ جنگ را نمی‌خواهد اما او دیگر مشاورانی ندارد که بتوانند به او کمک کنند تا از آن اجتناب کند. جیمس متیس، ‌وزیر سابق دفاع، ‌کسی که نزدیکی جنگ را دیده بود یک صدای مهار‌کننده بود اما او حالا شش ماه هست که دیگر نیست و جانشین او نه این پختگی را دارد و نه تمایل دارد که با ترامپ چالش کند. دو مشاور سیاست خارجی نزدیک ترامپ، وزیر امور خارجه مایک پمپئو – که به نظر می‌آید آنچه را که ترامپ دوست دارد بشنود می‌گوید – و مشاور امنیت ملی جان بولتون که از مدت‌ها قبل هوادار جنگ‌هایی است که ترامپ به ظاهر از ان اجتناب می‌کند، هستند.

گوردون با اشاره به این نکته که بولتون نگاه افراطی به ماجرای ایران دارد در مورد چین می‌خواهد که ایالات متحده در سیاست «فقط یک چین» تجدیدنظر کند و خواهان استفاده از نیروی امریکا در ونزوئلاست و نوشته که برای ایالات متحده مشروع است که با حمله به سلاح‌های هسته‌ای کره شمالی جواب بدهد.