رقابت چارتها و صورتهای مالی
گروه بورس| سمیرا ابراهیمی|
این روزها بازار سهام، داغتر از آن است که کسی بتواند بیتوجه از کنارش بگذرد. هر سهم و گروهی، میتواند سود آور یا زیانآور باشد و این سود و زیان مستقیما به نوع عملکرد سرمایهگذار مواجه است. همواره گفته میشود که ورود به بازار باید با اتکا به قوای تحلیلی باشد و افراد یا خود توان تحلیل داشته باشند یا از تحلیلگران و مشاوران سرمایهگذاری در بازار استفاده کنند. حال نوع مواجهه با تحلیل در بازار، خود حدیث مفصلی است. به صورت عمده، تحلیل در بازار سرمایه به دو نوع تحلیل بنیادی و تحلیل تکنیکال تقسیم میشود. تحلیلگران تکنیکال، با استفاده از چارت و نمودار، ارقام قیمتی و اطلاعات سهم را روی نمودار برده و شیب و نزول آن را با استفاده از روابط ریاضی نظیر فیبوناچی تعریف میکنند. سپس حاصل کار خود را تحت عنوان سیگنالی برای خرید یا فروش ارایه میکنند و حتی زمانبندی هم ارایه میدهند. سقف و کف برای سهم قایل میشوند، سهم را در انتظار رسیدن به مقاومت میگذارند، نمودار شمعهای روشن و خاموش شمع را نشان میدهند که هر یک معنا و مفهوم خاصی را دارد.
در سالهای پیشین، شاید از زمانی که دکتر کنی، به عنوان پدر علم تحلیل تکنیکال، این مهارت تکنیکالی را وارد ایران کرد و کمکم این مفهوم در میان بورس بازان حایز اهمیت شد، محیطی که تحلیلگران حرفه در آن اقدام به تنظیم نمودار میکردند، محیط دستی بود که در واقع زحمت تمام حساب و کتابها را به عهده تحلیلگر میگذاشت و این موضوع باعث میشد معدود تحلیلگران حرفهای در بازار معروف شوند و بتوانند مشاوران خوبی برای سرمایهگذاران باشند.
اما به مرور زمان، محیطهای نرم افزاری با امکانات جدید پای خود را به بازار باز کردند. این موضوع باعث شده است تا هرکسی بتواند با اخذ کد کاربری و خرید اشتراک در این سیستمهای نرمافزاری و پردازش اطلاعات مالی، ابزارهای تکنیکال را در دست داشته باشد، بدون آنکه دانش و تجربه کافی در بازار را داشته باشد.
روندهای کوتاهمدت به سود تکنیکالیستها
با این حال، هر تحلیل تکنیکال از رویه خاصی پیروی میکند. اصل اول در این نوع از تحلیل، این است که قیمتها دارای روند هستند و در واقع تغییرات قیمت تصادفی نیست. این موضوع موید آن است که تحلیلگر تکنیکال تلاش میکند پیش از اینکه قیمتهای آتی، روند آینده را مشخص کنند، روند را تشخیص داده و عمل مطابق با آن را انجام دهد تا بتوانند از بازار سود کسب کنند. به صورت فهرست وار از دیگر عواملی که در تبیین یک تحلیل تکنیکال مناسب باید مورد نظر قرار بگیرد، میتوان به تاریخی بودن اطلاعات و احتمال بالای تکرار آنها، تغییر نقش سطوح حمایت و مقاومت و همچنین نقاط جذاب برای خرید و فروش اشاره کرد.
حال در این شرایط بازار که روندها دربازههای زمانی 2 روزه تا یک هفتهای تکرار میشوند، به نظر میرسد که استفاده از پتانسیل تحلیل تکنیکال میتواند مفید باشد، در صورتی که اطلاعات کامل از چارتها داده شود، میزان ریسکپذیری استفادهکنندگان از تحلیل در ان لحاظ شود تا این نمودارها بتوانند نقاط ورود و خروج به سهم را به خوبی بشناسند، مقاومتهای سهم را به خوبی نشان دهد و از همه مهمتر، آنکه بتواند محدوده رشد و سقوط سهم را نزدیک به واقع نشان دهد. در واقع اکنون که بازار روندهای کوتاهمدت دارد، استفاده درست و به جا از این نوع تحلیل، کمک مثمرثمری به سرمایهگذاران خواهد داشت.
تحلیل بنیادی از ورود به بازار تا خرید سهم
با اینکه هر دو نوع تحلیل بنیادی و تکنیکال در تمام اوقات بازار قابل مشاهده و به کارگیری است، اما در واقع تحلیلگران بنیادی حتی در بازار بهشدت منفی، میتوانند فعالیت خود را حفظ کرده و بازار را در 3 سطح تحلیل کنند.
سطح اول تحلیل بنیادی، تحلیل تک به تک سهام است. به این صورت که یک شرکت در درجه اول از صورت مالی، سپس سهم بازار، بعد از آن با بررسی مشکلات ساختاری شرکت و شرایط تولید، آینده بازار، توانمندی مالی مشتریان خرد و کلان و مواردی از این دست، به پیشبینی تغییرات در بازار یک سهم و حاشیه سود آن در بازههای زمانی کوتاهمدت و بلندمدت بپردارند. در واقع بهتر است بگوییم که هر تحلیلگر بنیادی، با مجموعه این عوامل به ارزشیابی سهم میپردازد و سپس با توجه به قیمت تابلوی سهم، اعلام میکند که اگر قیمت تابلو، کمتر از قیمت ارزشیابی باشد، فرصت مناسبی برای خرید سهم است و بالطبع اگر قیمت تابلو، فراتر از قیمت ارزشیابی شده باشد، سهم در موقعیت فروش قرار دارد.
سطح دوم تحلیل بنیادی به تحلیل صنعت میپردازد. این نوع از تحلیل به سرمایهگذاران کمک میکند که صنایع سود آور و دارای پتانسیل رشد را بشناسند و پرتفوی سهام خود را بطور کامل یا عمده از سهام صنعت پرپتانسیل انتخاب کنند. این اتفاق حتی اگر بدون تحلیل تک به تک سهام صورت بگیرد، در اکثر مواقع باعث میشود که برآیند روند حرکت پرتفوی سرمایهگذاری، رو به رشد باشد.
سطح سوم تحلیل بنیادی نیز، تحلیل وضعیت کلی اقتصاد کشور است. این موضوع به منزله آن است که شرایط اقتصادی کشور از منظر رشد یا رکود، ثبات نرخ بهره و تورم، حجم تجارت خارجی، سهولت انجام صادرات و واردت، ارتباطات بانکی و زمینههای ورود سرمایهگذار خارجی و... مورد بررسی قرار میگیرد. در نهایت خروجی این تحلیل میتواند اخذ این تصمیم باشد که سرمایهگذار برای کسب بازدهی بیشتر وارد بورس بشود یا خیر.
در شرایط فعلی اقتصاد ایران که تورم بالای 50 درصد و جهش نرخ دلار بیش از 200 درصد را داشتیم، با آنکه تحریمها تا حدی مانع از فروش منبسط کالاهای تولیدی میشود، اما شرکتها از جنبه افزایش ارزش جایگزینی و صعود حجم دلاری درآمد صادراتی خود، شکوفایی نسبی داشتند و این موضوع در کنار به پایان رسیدن فرصت رشد در بازارهای موازی، باعث شده است که تحلیل اقتصاد کلان، حکم به ورود در بازار سرمایه را بدهد. از منظر صنعتی نیز، صنایعی که تولیدات آنها در سطح جهانی با افزایش نرخ روبرو شده (مانند فلزات اساسی) یا به واسطه تورم در بازار داخلی افزایش نرخ داشتند (مانند مواد غذایی و لبنی) سیگنالهای محکم خرید بودند.
در سطح شناخت بنیادین سهام نیز، توجه به صورتهای مالی در درجه اول اهمیت قرار دارد که این موضوع با توجه به انتشار صورتهای مالی در ماههای اخیر که نشاندهنده سطح مطلوبی از سود و درآمد شرکتها شده و اکنون که در آستانه فصل مجامع قرار داریم، سود تقسیمی بالا در مجامع را نشان میدهد، میتواند تحلیل بنیادی سهام شرکتها را به محل تامل سرمایهگذاران تبدیل کند.