تظاهرات عاشورای 1342
سیزدهم خرداد 1342 مردم تهران و قم با حضور در تظاهرات گستردهای به مناسبت عاشورای حسینی حمایت خود را از امام خمینی(ره) اعلام و جنایتهای حکومت پهلوی را محکوم کردند. خیابان رو به روی کاخ مرمر در تهران و مدرسه فیضیه قم، مرکز اصلی اجتماع مردم بود. تظاهرات عاشورای 42 و حوادث چهاردهم و پانزدهم خرداد، نقطه آغاز حرکت عظیم مردمی امام خمینی برای انقلاب اسلامی بود. ساعت حدود 6 بعدازظهر عاشورای 1342مصادف با 13 خرداد آن سال امام به طرف مدرسه فیضیه رهسپار شد تا سخنان تاریخی خود را در اجتماع گروه زیادی از مردم قم و روحانیون و هیاتهای عزادار که از تهران و سایر شهرستانها به قم آمده و مشتاقانه و بیصبرانه منتظر شنیدن سخنرانی امام بودند، ایراد کنند. در طول راه منزل تا مدرسه فیضیه و نیز صحن مدارس فیضیه و دارالشفا، صحن بزرگ حضرت معصومه (س) و صحن مسجد اعظم و پشت بامها و نیز میدان آستانه مملو از جمعیت بود. تعداد جمعیت را دویست هزار نفر تخمین میزدند که تا آن زمان بینظیر بود. برخی نیز که احتمال وقوع درگیری و تیراندازی ماموران نظامی با مردم را میدادند وصیت نموده و از خانههای خود خارج شدند و برخی دیگر در نقاط حساس مدرسه فیضیه سنگر گرفتند و آماده مقابله با هر گونه حمله ماموران رژیم شدند. یک موتور برق قوی نیز حاضر بود تا در صورت قطع برق توسط ماموران، بلافاصله مورد استفاده قرار گیرد. دوازده بلندگو در مدرسه فیضیه، مسجد اعظم، صحن حضرت معصومه(س) و میدان آستانه نصب شده بود و دهها ضبط صوت بزرگ و کوچک در کنار منبر آماده ضبط سخنرانی امام بود. دهها نفر نیز با قلم و کاغذ آماده نوشتن و یادداشت برداشتن از سخنان امام بودند. با توجه به حوادث چند ماه گذشته از جمله واقعه فیضیه و سخنان توهین آمیز مکرر شاه و نوشتههای کذب و افترآمیز مطبوعات و اظهارنظرهای سخیف دولتمردان از طریق رسانهها... و از همه مهمتر اهمیت آن روز مقدس که احساسات مذهبی مردم به غلیان آمده بود، همه در انتظار سخنان مهیج، افشاگرانه و تاریخی امام لحظه شماری میکردند. امام در میان استقبال پر شور مردم انقلابی و در طنین فریاد تکبیر، صلوات و شعار از منزل خود خارج شد و نیم ساعت بعد به مدرسه فیضیه رسید و در جایگاه قرار گرفت و سخنرانی خود را آغاز کرد. امام پس از بیان فجایع دلخراش کربلا، حمله دژخیمان شاه به فیضیه را به واقعه کربلا تشبیه کردند که با شیون و زاری مردم حاضر توام شد و آن فاجعه را که توسط ماموران رژیم شاه صورت گرفت به تحریک اسراییل دانست و رژیم شاه را دست نشانده اسراییل معرفی کردند. اسراییل نمیخواهد در این مملکت علمای اسلام باشد. اسراییل نمیخواهد در این مملکت احکام اسلام باشد... اسراییل به دست عمال سیاه خود مدرسه فیضیه را کوبید، ما را میکوبد، شما ملت را میکوبد. و برای اینکه اسراییل به منافع خود برسد دولت ایران به تبعیت از اغراض و نقشههای اسراییل به ما اهانت کرده و میکند...
سپس با اشاره به التزام گرفتن ساواک از وعاظ که به شاه و اسراییل بدگویی نکرده و نگویند که اسلام در خطر است اظهار کردند: تمام گرفتاریها و اختلافات ما در همین سه موضوع نهفته است. اگر ما نگوییم اسلام در خطر است آیا در معرض خطر نیست؟ اگر ما نگوییم شاه چنین و چنان است آیا آنطور نیست؟ اگر ما نگوییم اسراییل برای اسلام و مسلمین خطرناک است آیا خطرناک نیست؟ و اصولا چه ارتباطی و تناسبی بین شاه و اسراییل است که سازمان امنیت میگوید از شاه صحبت نکنید، از اسراییل نیز صحبت نکنید؟ آیا به نظر سازمان امنیت، شاه اسراییلی است؟