مردم، قدرت و منافع (10)

۱۳۹۸/۰۳/۲۸ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۴۶۶۹۸
مردم، قدرت و منافع (10)

نویسنده: جوزف استیگلیتز|

ترجمه: منصور بیطرف|

بخش اول

گمراه شدن

خانه‌ای که علیه خودش متفرق شده باشد نمی‌تواند پایدار بماند. «ابراهام لینکلن»

فصل اول

مقدمه

اینکه امورات در ایالات متحده و در بسیاری از کشورهای پیشرفته به خوبی پیش نمی‌رود، ناشی از آن است که آنها را خیلی دست کم گرفته‌ایم. واقعیت آن است که نارضایتی گسترده‌ای در سرزمین وجود دارد.

بر اساس تفکر حاکم بر اقتصاد امریکا و علم سیاست 25 سال اخیر، نباید اینگونه می‌شد. بعد از سقوط دیوار برلین در 9 نوامبر سال 1986، فرانسیس فوکویوما با این عنوان که دموکراسی و سرمایه‌داری بالاخره پیروز گشته‌اند «پایان تاریخ» را اعلام کرد. فکر کرده می‌شد که یک دوره جدید از رفاه جهانی همراه با رشد بیش از پیش در دسترس است و ظن بر این بود که امریکا پیشرو این قافله باشد.

تا سال 2018، بالاخره آن ایده‌های هوایی بر زمین خورد و نابود شد. بحران مالی سال 2008، نشان داد که سرمایه‌داری آن طور که گمان می‌رفت نبود - به نظر آمد که نه کارآمد است و نه پایدار. سپس آمارهای دقیق نشان دادند که نفع برندگان اصلی رشد 25 سال گذشته آنهایی بودند که در راس قرار داشتند. و بالاخره آرای ضد نهاد گرایی در هر دو سوی اقیانوس اطلس - برگزیت در پادشاهی متحد و انتخاب دونالد ترامپ در ایالات متحده – سوال‌هایی را نسبت به عقلانیت انتخابات دموکراتیک ایجاد کرد.

اندیشمندان ما یک سری توضیحات آسان را که تا آنجا که می‌دانیم صحیح است، مطرح کرده‌اند . نخبگان بدبختی بسیاری از امریکایی‌ها را که به جهانی شدن و لیبرالیزه شدن از جمله بازارهای مالی با این وعده که از این «اصلاح» سود خواهید برد سوق داده شده بودند، نادیده گرفته بودند. اما این منفعت وعده داده شده برای اکثر شهروندان محقق نشد. جهانی شدن، صنعتی زدایی را تسریع کرد، اکثریت شهروندان علی الخصوص افراد کمتر تحصیلکرده که به ویژه اکثر آنها مردان بودند را پشت سر گذاشت.

آزاد‌سازی بازارهای مالی منجر به بحران 2008 شد که بدترین عقب گرد اقتصادی از زمان رکود بزرگ که در سال 1929 شروع شد، بود. با این‌حال ده‌ها میلون نفر در اطراف و اکناف جهان شغل‌هایشان را از دست دادند و میلیون‌ها نفر در امریکا خانه‌هایشان را از دست دادند و هیچ‌کدام از مدیران شرکت‌های اصلی مالی که اقتصاد جهانی را به لبه ویرانی‌ها آوردند پاسخگو نشدند. هیچ‌کدام هم مهلت نگرفتند بلکه در عوض پاداش‌های کلان دریافت کردند. بانکدارها نجات پیدا کردند اما نه آنهایی که طعمه شده بودند. حتی اگر سیاست‌های اقتصادی موفق شدند که از رکود بزرگ دیگری جلوگیری کنند اما تعجب ندارد که پیامدهای سیاسی این نجات نامتوازن کماکان وجود دارد.