مردم، قدرت و منافع (14)
نوشته: جوزف استیگلیتز|
ترجمه: منصور بیطرف|
روشنگری و پس از آن
خود اسمیت بخشی از نهضت بزرگ روشنفکری قرن هیجدهم بود که «روشنگری» نام گرفته بود. بنای روشنگری که با انقلاب علمی غالبا همراه بود بر پیشرفتهای قرون پیشین که با اصلاحات پروتستان شروع شده، قرار گرفته بود. قبل از اصلاحات قرن شانزدهم، که ابتدائا با رهبری مارتین لوتر بود، اساسا «حقیقت» باید توسط مقامات معلوم و تعیین میشد.اصلاحات، آتوریته کلیسا را زیر سوال برد و در یک جنگ سی ساله که حول و حوش 1618 شروع شد، اروپاییها بر سر پارادایم جانشین جنگیدند.
زیر سوال بردن آتوریته، جامعه را وادار به پرسشگری و پاسخگویی کرد: ما چگونه «حقیقت» را میدانیم؟ چگونه میتوانیم درباره دنیای اطراف مان یاد بگیریم؟ و ما چگونه باید و میتوانیم جامعهمان را سازماندهی کنیم؟ یک معرفتشناسی تازهای به نام «علم» به وجود آمد که تمام جنبههای زندگی، جدا از دنیای معنوی، را اداره میکرد: علم یک سیستم مبنی بر اعتماد همراه با تایید بود که هر پیشروی را بر تحقیق اولیه و پیشرفت آنهایی که قبل از آن بودند، قرار داده بود. طی سالیان سال دانشگاهها و نهادهای تحقیقاتی برای کمک به قضاوت ما در خصوص حقیقت کشف ذات دنیای ما برپا شدند. بسیاری از چیزهایی که ما امروزه داریم از آن استفاده میکنیم، از برق گرفته تا ترانزیستورها و کامپیوترها، گوشیهای هوشمند، لیزر و طب مدرن، نتیجه کشف علمی است که با تحقیقات پایهای مورد حمایت حاصل شدهاند. و البته فقط پیشرفتهای «هایتک» مشمول آن نبودهاند: حتی جادهها و ساختمانهایمان بر پیشرفتهای علمی قرار گرفتهند؛ بدون آنها ما نمیتوانستیم آسمانخراشها و بزرگراهها و شهرهای مدرن داشته باشیم. کنار گذاشتن آتوریته سلطنتی و کلیسا در دیکته کردن اینکه چگونه جامعه باید سازماندهی شود به معنای آن بود که خود جامعه باید آن را ترسیم کند. دیگر فرد نمیتوانست بر آتوریته- چه زمینی و چه آسمانی- تکیه کند تا مطمئن شود امورات خوب کار میکنند یا آنکه بتوانند خوب کار کنند. فرد باید خودش سیستمهای حکومتی را خلق میکرد. کشف نهادهای اجتماعی که رفاه جامعه را تضمین کند بسیار پیچیدهتر از کشف حقایق طبیعی بود. در کل یک فرد نمیتوانست آزمایشات را کنترل کند. هر چند که یک مطالعه دقیق از تجربیات گذشته میتواند مفید واقع شود. فرد باید بر عقل و گفتمان تکیه میکرد- و این را به رسمیت میشناخت که هیچکس انحصار فهم و درک ما از سازمان جامعه را ندارد. جدا از این عقلانیت که ارزش اهمیت حکومت قانون را به دست میدهد، رویه صحیح حقوقی و سیستم بازبینی و توازن که توسط ارزشهای نهادینهای مانند عدالت برای همه و آزادی فرد حمایت میشود حاصل شد.
لازمه سیستم حکومتی ما، با تمامی تعهداتش برای رفتارعادلانه برای همه، معلوم کردن حقیقت است. با سیستمهای «به جا» حکمرانی خوب، به احتمال زیاد تصمیمهای خوب و عادلانه گرفته میشود. شاید این تصمیمات کامل نباشند اما به احتمال زیاد در زمانی که نقصشان آشکار شود، تصحیح خواهند شد.