سیاست خارجی ایالاتمتحده در قبال آسیای مرکزی
موسسه کارنگی برای صلح بینالمللی سال ۲۰۱۶ در مقالهای با عنوان «سیاست خارجی ایالاتمتحده در قبال آسیای مرکزی» به مطالعه سیاست امریکا در قبال کشورهای آسیای مرکزی پرداخته است.
به گزارش مرکز بررسیهای استراتژیک ریاستجمهوری در بخشی از این مقاله آمده است:
سیاست ایالاتمتحده در قبال کشورهای آسیای مرکزی -متشکل از قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان، ترکمنستان و ازبکستان- از زمان استقلال آنها در سال ۱۹۹۱، شاهد دو فاز بوده است و اخیرا وارد فاز دیگری شده که هماکنون در حال پیشرفت و تکامل است. در جریان فاز نخست، که از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی تا حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۱۱ به طول انجامید، سیاست ایالاتمتحده بر سه اولویت متمرکز بود: تأمین امنیت میراث تسلیحات کشتارجمعی شوروی، کمک به کشورهای آسیای مرکزی برای دستیابی و دفاع از حاکمیت و استقلال نوپایشان و نیز حفظ تمامیت ارضیشان در برابر تجدید حیات بالقوه نئوامپریالیسم روسی و سرانجام شکستن انحصار روسیه بر خطوط لوله و مسیرهای انتقال نفت و گاز آسیای مرکزی به عنوان ابزاری برای حفظ استقلال این منطقه از روسیه. ایالاتمتحده بطور علنی رویکرد ژئوپلیتیک به آسیای مرکزی را رد میکرد و در عوض بر تلاشهای درازمدت برای پشتیبانی از ایجاد حکومتهای دموکراتیک، اقتصاد بازار آزاد و ادغام اقتصادی منطقهای تأکید میکرد. با وجود لفاظیهای گاه و بیگاه در مورد اهمیت این منطقه، سیاستگذاران ایالاتمتحده عموما برای آسیای مرکزی، به نسبت اولویت کمتری قائل هستند و تعامل امریکا برای دستیابی به ثبات، امنیت و رفاه و همچنین حکمرانی بهتر محدود باقی مانده است. چشمانداز واشنگتن در قبال تعامل و دخالت در این منطقه به نحو چشمگیری پس از ۱۱ سپتامبر تغییر کرد. دو فاز نخست مواجهه امریکا با یک آسیای مرکزی مستقل دارای مضمونی مشترک بود: اهمیت این منطقه برای ایالاتمتحده تا حد زیادی برآمده از منافعی بود که به ذاته به خود آسیای مرکزی بازنمیگشت، بلکه ناشی از عملکردهای سیاسی، اولویتها و روابط ایالاتمتحده با کشورهای اطراف این منطقه بود. همزمان که ایالاتمتحده در حال گذار به ردپا و نقش کمرنگتری برای نیروهای خود در افغانستان است، واشنگتن یک بار دیگر نیازمند تعریف و اولویتبندی منافع و روابط خود در این منطقه است، خصوصا هنگامیکه روسیه در حال نشان دادن تمایل و توانایی بیشتر برای مداخله در امور داخلی همسایگان خود است. علاوه بر این، هدف بلندمدت هر دوی پکن و مسکو برای بسط نفوذشان در آسیای میانه، میتواند به افزایش تنشها میان این دو قدرت و احتمالا بین کشورهای منطقه منتهی شود. رقابت بین این دو قدرت، کشورهای آسیای مرکزی را برای پیجویی تداوم دخالت غرب در این منطقه برای مهار جاهطلبیهای چین و روسیه تشویق میکند.
بطور قطع، رویکرد ایالاتمتحده به آسیای مرکزی در خلأ شکل نمیگیرد: تعامل ایالاتمتحده در این منطقه در بستر سایر منافع و اولویتهای جهانی امریکا، بودجه و کمکهای خارجی محدود دفاعی، تقاضاهای رقیب پیرامون اختصاص ظرفیتها و اولویتبندی از جانب مقامات ارشد امریکا، تعریف میشود. در واقع، وقوع بحرانهای متعدد در مناطق دیگر و در همان زمان، آسیای مرکزی را از تمرکز سیاست خارجی و دستور کار امنیتی غرب دور کرد. مبارزه بر علیه دولت خودخوانده اسلامی در عراق و سوریه، بحران در اکراین، جنگ داخلی در یمن و لیبی، اجرای توافق هستهای با ایران، و مواجهه با چینی جسورتر، اولویت این منطقه را که نه صحنه فاجعه بزرگی بود و نه منبع تهدیدات عمدهای بر علیه امنیت ایالاتمتحده، تصاحب کردند. در حقیقت، با خروج نیروهای ایالاتمتحده از افغانستان، آسیای مرکزی فرصتهای عمده چندانی برای پیشبرد منافع مهم امریکا عرضه نمیکرد. در این زمینه، پرسشها و مسائل کلیدی متعددی وجود دارد که باید سیاست و استراتژی ایلات متحده در آسیای مرکزی را شکل دهند:
منافع و اهداف ایالاتمتحده در آسیای مرکزی چه هستند و برای امنیت و رفاه امریکا یا برای دستیابی به اهداف کلیدی سیاست خارجی و امنیت ملی چه اهمیتی دارند؟
ایالاتمتحده چگونه باید این اهداف را، با توجه به تنش میان برخی از آنها، اولویتبندی کند؟ ایالاتمتحده باید آماده برقراری چه توازنی میان این اهداف باشد؟
از میان اهدافی که برای ایالاتمتحده دارای اهمیت بیشتری هستند، کدامها واقعگرایانهتر هستند و در ده سال آینده به آنها نائل خواهد شد و کدامها درازمدتتر و آرمانیتر هستند؟
منابع نفوذ و تأثیرگذاری ایالاتمتحده بر سیاستهای دولتهای آسیای مرکزی چیست؟ ایالاتمتحده چه اقداماتی میتواند به منظور افزایش نفوذ خود و استفاده موثرتر از آنها انجام دهد؟
با توجه به پیشینه مواجهه امریکا با این منطقه در یک ربع قرن گذشته و موفقیتها و شکستهای سیاست امریکا، این پرسشها و پاسخ به آنها باید در سیاستگذاری در نظر گرفته شود. این پیشینه، همراه با روندهای ژئوپلیتیکی و داخلی در این منطقه، نشان میدهد که فرصتهای آتی برای پیشبرد منافع ایالاتمتحده محدود خواهد بود و روابط واشنگتن با کشورهای آسیای مرکزی توأم با چالش خواهد بود.