تبیین ریشه‌های جنگ تجاری امریکا و چین

۱۳۹۸/۰۴/۱۶ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۴۷۹۹۴
تبیین ریشه‌های جنگ تجاری امریکا و چین

محمدجواد  قهرمانی|

جنگ تجاری امریکا وچین به اتفاقاتی اطلاق می‌شود که از حدود یک سال گذشته بین امریکا و چین در حوزه تجاری آغاز شده و همچنان با وجود مذاکرات طولانی میان دو کشور ادامه پیدا کرده است.

وضع و افزایش تعرفه بر کالاهای چینی و مقابله به مثل چین و اعمال سایر محدودیت­‌های تجاری همچون محدودیت بر سرمایه‌گذاری شرکت‌های چینی در بخش‌های فناوری از سوی امریکا، تحریم برخی شرکت‌های با فناوری سطح بالا همچون هوآوی از سوی امریکا از تجلیات بارز این جنگ تجاری قلمداد می‌شود.

 چنین اقداماتی از سوی ترامپ به نوعی عمل به وعده‌هایی بود که وی در دوران مبارزات انتخاباتی مطرح کرد. ترامپ در آن زمان ضمن انتقاد از دستکاری چین در نرخ ارز و کسری تجاری امریکا در روابط با چین، بیجینگ را متهم به دزدی مشاغل امریکایی می­‌کرد.

با نگاه به گذشته به ویژه دوره ریاست‌جمهوری باراک اوباما مشخص می‌شود که موضوع کسری تجاری در آن زمان نیز از چالش­ های مهم در روابط تجاری دو کشور به شمار می‌رفت. به گونه‌ای که در ابتدای به قدرت رسیدن اوباما، امریکا بر واردات لاستیک از چین اعمال تعرفه کرد و در مقابل چین نیز به افزایش تعرفه بر برخی محصولات وارداتی از امریکا پرداخت. اما در نتیجه شکایت طرفین از دیگری به سازمان تجارت جهانی سرانجام این روند متوقف شد.

البته در کنار این مساله، این نکته را نیز باید یادآور شد که اگرچه دولت اوباما با طرح استراتژی «محور آسیایی» به دنبال افزایش تمرکز امریکا بر منطقه آسیا- پاسیفیک در نتیجه ظهور چین بود، اما در کنار اعمال فشار برچین، نوعی امیدواری بر سیاست خارجی امریکا مبنی‌بر امکان ادغام هرچه بیشتر بیجینگ در نظم بین‌المللی لیبرال حاکم بود. این امر از شدت گرفتن تنش‌­ها میان دو کشور جلوگیری به‌عمل می­‌آورد. البته در همین زمان انتقاداتی بر رویکرد دولت اوباما نسبت به چین در ایالات متحده مطرح بود. منتقدین بر این باور بودند که امکان ادغام چین در نظام بین‌الملل لیبرال امریکامحور منتفی است.

اما پس از روی کار آمدن دونالد ترامپ، امریکا رویکرد متفاوتی در سیاست خارجی خود در برابر چین در پیش گرفت.

به عبارت دیگر، با پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاست‌جمهوری سال 2016، گفتمان معتقد به سخت‌گیری بیشتر علیه چین در کاخ سفید به قدرت رسید. در نتیجه، ضمن تایید اهمیت آسیا- پاسیفیک برای امریکا، تلاش برای تغییر ابعادی از استراتژی «محور آسیایی» اوباما ادامه پیدا کرد.

استراتژی جدید تحت عنوان استراتژی«ایندو-پاسیفیک آزاد و باز» مطرح شد که علاوه بر گستردگی دامنه جغرافیایی در قیاس با استراتژی­ آسیا-پاسیفیک، رویکرد تهاجمی­‌تری نسبت به چین دارد، که مهم­‌ترین بعد این استراتژی، آغاز جنگ تجاری با این کشور بوده است.

به نظر می‌رسد به چند دلیل این تغییر نگاه در کاخ سفید حاکم شده باشد. از یک­سو باید به وضعیت حاکم بر نظام بین‌الملل توجه کرد.

با ظهور چین، نظام بین‌الملل از وضعیت تک قطبی متمرکز خارج و به وضعیت تک‌قطبی نامتمرکز وارد شده است. دولت­‌ها نیز بسته به تغییراتی که در ساختار نظام بین‌الملل به وقوع می‌پیوندد استراتژی‌های خود را تغییر خواهند داد.

در چنین وضعیتی، امریکا به عنوان قطب برتر نظام بین‌الملل به دنبال جلوگیری از به چالش کشیده شدن موقعیت خود در نظام بین‌الملل است.در این شرایط، در صورتی که دولت برتر به این نتیجه برسد که روند کاهش قدرت (افول) آن و کاهش شکاف با قدرت درحال ظهور به سرعت زیادی در حال وقوع است به احتمال زیاد به سمت سیاست‌های تقابلی پیش خواهد رفت.

 به عبارت دیگر، در چنین وضعیتی امکان وقوع جنگ محتمل­تر خواهد بود. اما در غیر این صورت، روند تقابل با دولت چالشگر از جنگ نظامی به جنگ تجاری یا اعمال فشارهای سیاسی و دیپلماتیک سوق پیدا خواهد کرد. به نظر می‌رسد این نگاه در سیاست خارجی دولت فعلی امریکا نسبت به چین غالب شده است. این امر ما را به این نتیجه می‌رساند که روند شکاف و اختلاف میان امریکا و چین روندی است که از جنگ تجاری آغاز شده و در آینده احتمالا در سایر مسائل نیز ادامه پیدا خواهد کرد.

چنین روندی باعث می­شود برخلاف گذشته، دستیابی به وحدت نظر در موضوعات مشترکی همچون مسائل آب و هوایی نیز دشوارتر شود.

از سوی دیگر، در ارتباط با وقوع جنگ تجاری باید به سیاست‌­های چین نیز اشاره کرد که زمینه ساز ایجاد نگرانی‌­هایی در امریکا شده است. بیجینگ در واکنش به استراتژی محور آسیایی اوباما، که باعث افزایش تمرکز امریکا بر مناطق شرقی چین می ­شد، استراتژی حرکت به سمت غرب (مرزهای غربی چین) را در پیش گرفت.

اگرچه مبنای طراحی این استراتژی، دوری از برخورد در مناطقی همچون دریای چین جنوبی و شرقی، بوده است، اما حضور در اقیانوس هند، پاکستان، آسیای مرکزی و حتی اروپا در لوای ابتکار «یک کمربند یک جاده»سبب افزایش نگرانی­‌های ایالات متحده نسبت به گسترش حضور چین در مناطق همجوار و در شاهراه‌های تجارت دریایی شده است.

حضور در این مناطق، به اضافه راه‌اندازی بانک سرمایه‌گذاری زیرساخت­‌های آسیایی به عنوان تأمین‌کننده منابع مالی لازم جهت پیشبرد این ابتکار، امریکا را نسبت به این موضوع نگران کرده است که چین می‌­تواند با ایجاد قواعد و هنجارهای نوین، قواعد فعلی حاکم بر نظام بین ­الملل، به ویژه در حوزه اقتصادی که محصول نهادهای برتونوودزی است، را به چالش بکشد.

در چنین شرایطی، رهبری امریکا در نظام بین‌الملل تحلیل خواهد رفت. علاوه بر این، ابتکار «ساخت چین 2025» که به دنبال دستیابی به برتری چین در حوزه تکنولوژیک تا سال 2025 است، نیز نه تنها امریکا، بلکه اروپا را نگران کرده است.

 در نتیجه چنین ادراکی است که امریکا شرکت‌هایی مانندهوآوی یا شرکت زد.تی.یی را که نماد پیشرفت چین در حوزه تکنولوژی‌های سطح بالا به شمار می‌روند را تحریم کرده است؛ امری که بر شدت جنگ تجاری میان دو کشور افزوده است.

از مجموع مباحث بالا می‌توان گفت که، به منظور فهم ریشه­‌های جنگ تجاری کنونی میان امریکا و چین بیش از آنکه به کسری تجاری میان دو کشور توجه کرد، باید بر تغییر جایگاه چین و نگرانی امریکا از این وضعیت تأکید کرد.

 نگرانی نسبت به قدرت فزاینده چین، یک مساله فراحزبی در امریکا به شمار می‌رود و فارغ از اینکه چه کسی رییس‌جمهور امریکا باشد، تقابل با چین اجتناب ناپذیر خواهد بود و در آینده نیز شاهد تشدید این تقابل خواهیم بود. به همین دلیل است که با وجود آنکه چین تلاش کرده در برخی موارد امتیازاتی را به امریکا اعطا کند، اما امریکا خواهان تغییرات ساختاری در چین و راه‌اندازی مکانیسم نظارت بر این تغییرات است.

منبع: مرکز بین‌المللی مطالعات صلح