مردم ، قدرت و منافع(24)

نوشته: جوزف استیگلیتز|
ترجمه: منصور بیطرف|
یک اقتصاد ازریختافتاده، افراد بیاخلاق و جامعه بدریخت درست میکند
تمام آنها به این معنی است که جنگ منافع – در لفافه بخواهیم بگوییم یعنی جنگ ایدهها نسبت به بهترین راه برای سازماندهی جامعه – به این زودیها کنار نمیرود، برای مثال، شرکتها سعی میکنند تا برای خودشان و به بهای دیگران بیشتر اخذ کنند. این نبرد ایدهها فقط یک مسابقه ورزشی نیست . دلایلی که ما باید در اطراف و اکناف بهدنبال آن بگردیم این است که چگونه میتوانیم کمبودهای اقتصادمان را جبران کنیم و اقتصادی را خلق کنیم که با ارزش هایمان هماهنگ باشد . این خواسته، خواسته زیادی نیست زیرا به احتمال این اقتصاد، ایدههایمان را به بازارها و دموکراسی از لحاظ جهانی، چه از لحاظ فردی و چه از لحاظ کشورمان، غالب خواهد کرد، اما (مهم این است که) با ما چه میکند. دروس استاندارد در علم اقتصاد با این فرضیه که افراد ترجیحات ثابتی دارند که با آن متولد میشوند، شروع میشود؛ آنها همانطور هستند که هستند؛ با دوست داشتنیهایشان و نفرتشان. هر چند که این ایده که ذائقه و ترجیحات تغییرناپذیر هستند کاملا بیربط است . ما به عنوان والد، سعی میکنیم که بچه هایمان را شکل دهیم با اینکه همیشه کاملا آنچه را که اعتقاد داریم که باید باشیم بطور کامل پیاده نمیکنیم، لااقل در برخی از مواقع. حرفهایهای بازاریابی سعی میکنند که ما چه بخریم. ما توسط فرهنگ مان و جامعه مان شکل گرفتیم و میگیریم و اینکه چگونه اقتصادمان را میسازیم یک نقش محوری در این شکل دهی دارد زیرا بسیاری از روابط ما با دیگران درباره این اقتصاد است . تحقیقات اقتصاد رفتاری این را هم تایید کرده است . تصادفی نیست که بانکداران آن طور که نشان داده شده اینقدر شرارت اخلاقی از خود بروز میدهند، یعنی خیلی زیاد بیصداقت و خودخواه هستند. حرفهشان آنها را شکل داده است. همینطور برای اقتصاددانان است؛ در حالی که آنهایی که علم اقتصاد را انتخاب میکنند میتوانند خودخواهتر از دیگران باشند، هر چه طولانیتر هم اقتصاد بخوانند بیشتر از دیگران خودخواهتر میشوند. نوع اقتصاد بازاری که امریکا خلق کرده در خودخواهی و مادیگرایی افراد نتیجه داده است؛ افرادی که غالبا از نوع آرمانگرایی که ما داریم و دیگران دارند تفاوت دارند. دیگر اشکال سازمان اقتصادی، شرکتهای بیشتری را میپرورانند. تمام افراد نفع شخصی را با رفتار نوع دوستی (آنطور که اسمیت خاطرنشان کرده) ترکیب میکنند و طبیعت اقتصاد و سیستم اجتماعی ما توازن بین این دو را به هم زده است . هرقدر افراد خودخواهتر باشند، مادیگراتر باشند، کوته نظرتر باشند و دایره اخلاقیشان هم کوچکتر باشد، جامعه هم همین صفات را باز میتاباند. پیامد آن را میتوان حتی شدیدتر از این، در سیاست دید. نگرشی که برنده بازار میتواند همه را ببرد، به آداب ما رسوخ کرده و هنجارها را تخریب کرده و توانایی ما را برای رسیدن به یک مصالحه و اجماع تضعیف کرده است که اگر آن را مهار نکنیم، همبستگی ملی ما را نابود میکند.
