هوتن شکیبا، مغازهی خودکشی را روایت کرد
هوتن شکیبا داستان مغازه و خانوادهای را روایت کرده است. نسل در نسل کسبوکاری را اداره میکنند که به ناامیدی مردم و انگیزهشان برای مرگ مرتبط است؛ حتی درباره نوع خودکشی هم مشاوره میدهد. در معرفی این کتاب آمده است: همهچیز در بیزمانی و بیمکانی محض میگذرد! مغازه خودکشی در شهری نامعلوم قرار دارد که میتواند هر کجای جهان باشد. همین مشخص نبودن زمان و مکان به ما کمک میکند تا وجود این مغازه خودکشی را در نزدیکی خودمان تصور کنید. مغازه خودکشی، مغازه نزدیک به تمام شهرها و محلههایی است که دیگری نوری از امید در دل شهروندانش روشن نیست و سیاهی و ناامیدی در تمام وجودشان رخنه کرده است. ژان تولی، نویسنده، طراح و کارگردان فرانسوی در این کتاب صوتی، خانوادهای را بهتصویر میکشد که کسبوکاری مرتبط با مرگ آدمها را اداره میکنند. خانواده تواچ مغازهای دارند که در آن، ابزار و ادوات خودکشی میفروشند. در این مغازه همهجور خنزرپنزری یافت میشود؛ از انواع سم تا طنابهایدار گرفته تا انواع سلاحهای کمری مناسب برای انتحار و ویروسهای کشنده. همهچیز فقط بهفروش چنین وسایلی ختم نمیشود. این خانواده حتی در انتخاب نوع خودکشی و استفاده از وسیله مورد نیاز برای این کار، به مشتریان خود مشاوره میدهد. حتی پسر خانواده هر روز وسایل جدیدی برای مرگ افراد اختراع میکند، اما همه جذابیت داستان مربوط به این مغازه خودکشی و خانواده تواچ نیست. داستان از وقتی به روالی غیرعادی میافتد که خانواده صاحب فرزندی جدید بهنام آلن میشود. آلن مثل همه نیست و این تعادل داستان و روال عادی آن را بههم میزند. آلن برعکس همه، همیشه لبخند پهنی روی لب دارد، امید توی دلش زنده است و دلش میخواهد از وجهی دیگر، غیر از مرگ، به دیگران کمک کند. این پسر کوچک خانواده برعکس بقیه در هر چیزی نکته مثبتی میبیند و در نگاهش اتفاقات و آدمها تیره و خاکستری نیستند. حضور آلن تمام جریانات داستان را به مسیر دیگری هدایت میکند که شنیدنی و جالب توجه است.