مردم، قدرت و منافع (44)
نوشته: جوزف استیگلیتز|
ترجمه: منصور بیطرف|
شواهد بیشتر از قدرت بازار کارفرما
ما هر روزه با فشاری که کارفرما بر کارگران با شکافی که در شیفت کاری آنها میگذارد (چهار ساعت در صبح، سه ساعت استراحت و چهار ساعت در عصر) شاهد قدرت بازار کارفرما هستیم؛ یا اینکه زمانی که کارگران تمایل دارند که تمام وقت کار کنند به آنها فقط فرصت اشتغال نیمه وقت را میدهد، درست به این خاطر که آنها نمیخواهند بیمه درمانی شان را بپردازند؛ یا اینکه برنامه زمانبندی آنها را هفته به هفته تغییر میدهند و آنها را فقط در آخر هفته قبل مطلع میسازند (که آن را زمانبندی آنکال مینامند). ما قدرت بازار در اعمال خواستههایی که کارفرمایان بر کارگران برای اضافه کاری تحمیل میکنند را میبینیم که غالبا هم بدون پرداخت نرخ اضافه کاری است.
این سیاستهای کارفرمایی زندگی خانوادگی کارگران را خراب میسازد و به فرد حس بیقدرت بودن دست میدهد.
تنوع تغییرات در نهادها (تضعیف اتحادیهها)، قواعد، هنجارها و کارهای دیگر، قدرت چانهزنی کارگران را تضعیف کرده است. برای مثال، زمانی که اتحادیهها برای کارگران برای یک قرار داد بهتر مذاکره میکنند، تمامی کارگران یک کارخانه از جمله آنهایی که عضو اتحادیه نیستند از آن بهره میبرند. اما برخی از کارگران دوست دارند «سواری مجانی» بگیرند تا از منافع اتحادیه بدون آنکه برای آن مبلغی بپردازند بهره ببرند. به همین خاطر است که اتحادیهها غالبا مذاکرهای را میکنند که آن را «فروشگاه اتحادیه» مینامند و تمامی کارگران را ملزم میسازند تا از اتحادیهها حمایت کنند. برای مثال تمامی کارگران میتوانند در رای دهی در خصوص اینکه موضع چانهزنی اتحادیه چه میتواند باشد و چه جیز برای کارگران مهمتر است مشارکت کنند.
بنگاهها طبیعتا میخواهند که حتی الامکان کارگران را ارزانتر استخدام کنند بنابراین اتحادیهها را دوست ندارند.
آنها میخواهند هر وقت که دلشان خواست کارگران را اخراج کنند، یک محل کاری را به کارگران تحمیل کنند و کارگران را هم وادارسازند تا هزینههای نوسانات اقتصادی را قبول کنند.
آنها میدانند که یک کارگر تنها قدرت چانهزنی با شرکت و مدیریتش را ندارد اما کارگران در کل میتوانند قدرت چانهزنی داشته باشند. بنابراین طبیعی است که کارفرمایان بخواهند اتحادیهها را به هر روشی که میتوانند تضعیف سازند.
یک راه اسان برای تضعیف اتحادیهها این است که جمعآوری حق عضویت را برای آنها سخت کنند مثلا کارگران را تشویق کنند که سواری مجانی بگیرند، از منافع اتحادیه از قبیل دستمزدهای بالاتر بهره ببرند بدون آنکه از آنها حمایت کنند. و مشخص است که اتحادیهها بدون منابع کمتر در اخذ آنچه که کارگران میخواهند و نیاز دارند موثر خواهند بود. بنابراین در بسیاری از ایالات، بنگاهها رو به دولت آوردهاند تا «اتحادیه» را که بر مبنای قوانین حق کار که بهتر است آن را قوانین حق سواری مجانی نامید، غیرقانونی اعلام کند .
تضعیف کردن اتحادیهها نه تنها منجر به پایین آمدن دستمزدها برای کارگران شده بلکه توانایی اتحادیهها را برای مهار سوءاستفاده در درون شرکتها از جمله مدیرانی که به خودشان حقوقهای گزاف میدهند که به بهای نه فقط کارگران بلکه سرمایهگذاری شرکت تمام میشود، تقلیل داده که این خود آینده شرکت را به خطر میاندازد. آنچه که جان گالبرایت در اواسط قرن بیستم، اقتصادی را توصیف کرده بود که بر مبنای توازن قدرت بنا شده بود اکنون این اقتصاد به اقتصادی تبدیل شده است که بر مبنای سلطه شرکتهای بزرگ و نهادهای مالی و حتی بالاتر، قدرت هیاتمدیرهها و مجریان دیگر در درون شرکتها قرار دارد، است.