مردم، قدرت و منافع (51)

۱۳۹۸/۰۵/۲۰ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۵۰۵۸۷
مردم، قدرت و منافع (51)

نوشته:  جوزف استیگلیتز|

ترجمه:  منصور  بیطرف|

  جمع‌بندی

این ایده که بازارها قدرتمندترین مسیر سازماندهی تولید کالاها و خدمات هستند، عمیقا نافذ است. در واقع این ایده بنیان روشنفکری سرمایه داری را ریخته است. اما دو قرن تحقیق به ما فهم و درک بهتری از آنچه که دست نامریی آدام اسمیت نمی‌توانسته ببیند، داده است و آن اینکه این دست نامریی وجود ندارد . به‌طور کلی، فقط محصولات بهتر نیست که قدرت بازار را خلق می‌کند بلکه انگیزه شرکت‌ها است که آن را به وجود می‌آورد– و ما دیدیم که شرکت‌های امریکایی در انجام چنین کاری برتری دارند.آنها از این قدرت بازار برای استثمار مشتریانشان، کارگرانشان و سیستم سیاسی به گونه‌ای استفاده کرده‌اند که منجر به رشد پایین‌تر، حتی در یک اقتصاد به نظر مبدع شده است . حتی بدتر از این، این رشد فقط برای یک بخشی از کشور منفعت داشته است . در اصل، رهبران شرکت ما کشف کرده‌اند که چگونه سهامدارانشان را استثمار کنند و از مزیت کاستی در قوانین حاکمیت شرکتی کشور در پرداختی جبران به خودشان بیش از اندازه بهره ببرند.اقتصاد ما از زمانی که اولین قوانین ضدانحصار معرفی شد و حتی از زمانی که تفسیرات مکتب شیکاگو غالب شده، تغییر کرده است؛ همچنین فهم ما از علم اقتصاد هم تغییر یافته است؛ و ما امروزه بهتر می‌توانیم نقص موجود چارچوب کاری حقوقی مان را درک کنیم.  اما اصول اقتصادی و سیاسی نسبت به قدرت و بهره‌برداری که قانونگذاری اولیه را به پیش رانده و هنوز هم به پیش می‌راند نگران است . قانون رقابت شدیدا نحیف شده و به‌شدت تحت تاثیر پیش فرض‌هایی که نگران بازار رقابت هستند قرار گرفته است. امروزه، قونین رقابت و اقدامات ضدانحصار ما نیاز به اصلاح دارند، نیاز به آن دارند که با واقعیت‌های قرن بیست و یکم و بصیرت‌های علم اقتصاد مدرن مشارکت داشته باشند.هرچند که بحث مهار کردن قدرت بازار از علم اقتصاد فراتر است –این بحث می‌تواند درباره قدرت بالا بردن قیمت یا پایین آوردن دستمزد یا به طرق دیگر استثمار کردن مشتریان یا کارگران، باشد .قدرت بازار همانطورکه به‌طور مکرر دیدیم، به قدرت سیاسی ترجمان می‌شود: نمی‌توان با انواع تمرکزهای بزرگ قدرت بازار و ثروتی که مشخصه امروزه امریکا است، دموکراسی واقعی داشت . اما یک پیامد گسترده‌تر اجتماعی هم وجود دارد: روی دیگر سکه قدرت، بی‌قدرتی است . امروزه بسیاری از امریکایی‌ها در برابر بنگاه‌های بیمه‌های درمانی، ارایه‌کننده اینترنت، خطوط هوایی که با آن سفر می‌کنند، بنگاه تلفن، بانک، احساس بی‌قدرتی می‌کنند . و آنها از این امر رنجیده خاطر هستند. اینها پیامدهای عمیقی برای آنها به عنوان فرد، برای سیاست ما و برای هر جنبه‌ای از جامعه دارد. در بسیاری از حوزه‌ها، آنها شانسی ندارند: برای مثال، آنها به عنوان کارمند یا مشتری بانک شان شانسی جز اینکه در یک دادگاه عمومی و در خصوص یک پرونده یک اختلاف از حق خود بگذرند، ندارند؛ همانطور که ما دیدیم آنها مجبور به قبول یک میانجی‌اند که با آن تجارت دوست هستند.این فصل نشان داد که راه‌های آسانتری برای خرد کردن قدرت بازار وجود دارد . ما بحثمان را بر روی این متمرکز کرده بودیم که چگونه برای کالا و خدمات بازارها را رقابتی‌تر بسازیم . همچنین تغییرات مهمی در چارچوب حقوقی لازم است تا قدرت شرکت‌ها بر کارگرانشان مهار شود و مهم‌تر آنکه راه همکاری کارگران با یکدیگر برای پیشرفت منافع اشان تسهیل شود. همچنین تا زمانی که شرکت‌ها، مشتریانشان را استثمار می‌کنند که غالبا این کار را می‌کنند، نیاز به راه‌های بهتری است که بتوانند برای پیگیری جبران خسارت اشان با یکدیگر همکاری کنند – درست بر خلاف آنچه که در دادگاه‌ها و کنگره روی می‌دهد . ما نیاز به آن داریم تا قدرت رهبران شرکت‌ها را که منافع خودشان را به بهای دیگر سهامداران در آینده پیش می‌برند، از جمله سهامداران، کارگران و انجمن‌هایی که در آنها شرکت‌ها عمل می‌کنند، مهار کنیم . اقداماتی که برای این امر لازم است شامل شفافیت بیشتر و صدای بلندتر در تصمیم‌سازی است .

پایان فصل سوم