مردم، قدرت و منافع (57)

۱۳۹۸/۰۵/۲۸ - ۰۰:۰۰:۰۰
کد خبر: ۱۵۱۱۱۳
مردم، قدرت و منافع (57)

نوشته:  جوزف استیگلیتز|

ترجمه:  منصور  بیطرف|

    توافق‌نامه‌های تجاری قرن بیست و یکم

تعرفه‌ها طی شصت سال گذشته بطور وسیع کاهش یافته است. امروزه، مذاکرات تجاری نوعا بر دیگر موارد از جمله مقررات و دیگر موانع تجاری «غیرتعرفه‌ای»، مالکیت معنوی و سرمایه‌گذاری قرار دارد. همکاری‌های ترانس پاسیفیک که 44 درصد تجارت جهانی را در بر می‌گرفت و در سال 2016 امضا شد اما ترامپ در اولین روز کاری‌اش به عنوان ریاست‌جمهوری از این پیمان بیرون آمد، این نکته را به خوبی بیان می‌کند. انداختن واژه «تجارت» از عنوان آن اشاره به آن بود که تجارت، همچنانکه ما به آن جامع نگاه کنیم، در هسته آن توافق‌نامه نبود. بر اساس برآوردهای خود دولت، تاثیر خالص آن بر رشد ایالات متحده، زمانی که بطور کامل اجرا شد، فقط 0.15 درصد تولید ناخالص داخلی بود. برآوردهای دیگر بر آن باور بودند که این آمار خیلی کم هم باز به‌شدت غلو شده بود.  اگر توافق‌نامه ترانس پاسیفیک و دیگر توافق‌نامه‌های اخیر به‌طور محوری بر تجارت نیستند، پس درباره چه هستند؟ آنها درباره سرمایه‌گذاری، مالکیت معنوی، مقررات، موارد بسیار زیاد دیگری که به بازرگانی مربوط می‌شوند، هستند. نبرد بر سر این موارد تازه اساس از نبرد سنتی در مقررات تجاری که بر سر تعرفه‌ها بوده، متفاوت است. پس، تعرفه‌های پایین‌تر رخنه در منافع تولید‌کنندگان در یک کشور (که خواهان حمایت هستند) در برابر دیگر تولید‌کنندگان در کشور دیگر (که می‌خواهند قادر باشند به بازار جدید راه پیدا کنند) با مصرف‌کنندگانی که از قیمت‌های پایین‌تر بهره می‌برند، می‌کند. اخیرا، نبرد میان منافع تجاری در یک کشور و منافع تجاری در کشور دیگر نیست بلکه میان مصرف‌کنندگان و منافع تجاری هر دو کشور است. شهروندان عادی می‌خواهند که در برابر محصولات غیربهداشتی و ناسالمی که برای محیط زیست بد هستند محافظت شوند؛ شرکت‌ها در سراسر دنیا به سادگی می‌خواهند سودها را به حداکثر برسانند و شرکت‌های کمتر صادق هم می‌خواهند که دولت‌ها به آنها در این جنگ ملحق شوند و رقابت را به قعر جامعه برسانند. درخواست برای هماهنگ کردن مقررات (داشتن «استانداردهای» مشترک) نوعا به معنای هماهنگ کردن در پایین‌ترین سطح ممکن است .منافع چنین هماهنگی در بهترین حالت محدود است و هزینه‌های آن می‌تواند شایان باشد به ویژه زمانی که شرکت‌ها راه خودشان را می‌روند و استانداردهای مشترک هم در حد پایینی قرار دارد. بسیاری از اروپایی‌ها درباره مواد غذایی اصلاح شده ژنتیکی نگران هستند. آنها می‌خواهند که تولید این مواد غذایی منع شود یا حداقل به وضوح برچسب‌های آن زده شود. ایالات متحده می‌گوید که برچسب زدن روی این مواد غذایی اروپایی‌ها را از خرید محصولات امریکایی دور می‌کند و حق هم با امریکایی‌ها است. بر همین اساس، ایالات متحده می‌گوید که برچسب زدن یک مانع تجاری است؛ اما در این مورد آنها اشتباه می‌کنند: هر کشوری باید این حق را داشته باشد که از شهروندانش، محیط زیستش و اقتصادش آن‌طور که معتقد است محافظت کند. نیت افشای محصولات اصلاح شده ژنتیکی مواد غذایی حمایت‌گرایی نیست؛ بلکه آن بازتاب نگرانی‌های هوشمندانه شهروندانش است. به‌طور مشابه، یک ضربه بزرگ سیاست تجاری ایالات متحده طی 25 سال گذشته، وادار کردن کشورها به باز کردن بازارهای‌شان روی مشتقات (محصولات مالی که در بحران سال 2008 نقش محوری ایفا کردند) بود تا منافع شرکت‌های مالی امریکایی حتی اگر آن محصولات ریسک‌های خطرناکی بر اقتصاد آن کشورها تحمیل کرد، تقویت شود. نیت بسیاری از کشورها در محدود کردن مشتقات، حمایت گرایی نیست، بلکه حفاظت اقتصادشان در برابر محصولات واقعا خطرناک مالی است. من معتقدم دولت‌ها باید حق چنین حمایت‌هایی را داشته باشند و به کشورها تاکید می‌کنم که دربرابر توافق‌نامه‌های تجاری که سعی می‌کنند تا دولت را در این مسیرها محدود کنند، مخالفت کنند.