آمدند ابرویش را درست کنند، سرش را بریدند ...
نگران بودیم، آتش صورتِ تاریخمان را لکهدار کند، آب آوردیم و خاموشاش کردیم. پس باید فکری به حال سر و صورتاش میکردیم، ماندیم کثیفیها را کجا خاک کنیم، تصمیم گرفتیم سرش را با تیزی لبه لودر ببریم تا اصلا خیالمان راحت شود! عصر ۲۱ مرداد، خبری تکراری منتشر شد؛ آتشسوزی، اینبار در «کاروانسرای و سرای ملاحسین بازار کهنه قم»، نیروهای آتشنشان پس از ۳ ساعت آتش را خاموش کردند و لکهگیریها آغاز شد، در این میان نیروهای شهرداری برای جلوگیری از روشن شدن آتش نهفته زیر چوبها، ایوانِ شاهنشینِ کاروانسرای ملاحسین را با لودر تخریب کردند تا بتوانند چوبهایی که احتمال داشت در آتش بسوزند را به گودال کناری کاروانسرا بریزند. اگر ضربالمثل را درستتر به کار ببریم، باید گفت که «نگران بودند (آتش) چشمش را کور نکند، خودشان سرش را بریدند، نگذاشتند دستکم کار به خراب کردن ابرو برسد»، تیغه لودر برای جلوگیری از روشن شدن دوباره آتش جداره تاریخی سرای ملاحسین را برید، تا زبالههای سوخته را پشت این کاروانسرا در گودی بریزند. تصاویری که از این حادثه منتشر شد نشان میدهد، آنطور که در نمونههای مشابه آتشسوزی در مسجد جامع ساری، بازار تبریز یا میدان حسنآباد آسیب به بدنههای تاریخی وارد شد، سرای ملاحسین در بازار کهنه قم، آسیب ندیده بود پس گویا باید خودشان آسیب را کاملتر میکردند، شاهنشین ایوان اصلی سرا را همزمان با خاموش کردن آتش، تخریب کردند تا زغالهای آتش را درون گودال پشت سرا بریزند. به گزارش ایسنا، اگر تنها راه جلوگیری از روشن شدن آتش نهفته زیر چوبها همین راه بود، آیا لودر نمیتوانست از همان راهی که آمده مسیر را برگردد، تا آوارها را از منطقه دور کند، اگر هدفشان از خاموش کردن آتش بعد از جلوگیری از وارد شدن ضرر بیشتر به اموال و جان مردم، جلوگیری از سوختن و آسیب بیشتر بنا بود که با این کار درصد آسیب بیشتری به بنای تاریخی ملاحسین قم وارد کردند! یعنی تخریب را در مقیاس بزرگتری از آسیبِ آتش، خراب کردند تا زغالِ چوبها را خارج کنند! اینکه در زمان گرفتن چنین تصمیمی آیا کارشناسی از میراث فرهنگی حضور داشته تا مخالفت خود را اعلام کند یا نه، یک نکته است و نکته دیگر، نبود ضوابط مشخص برای جلوگیری از بروز چنین حوادثی است. مصاحبهها و اظهارنظرهای مسوولان میراث فرهنگی بعد از وقوع آتشسوزی در میدان حسنآباد احتمالا به دلیل نزدیکی بیشتر به صندلی مدیریتِ مسوولان میراث فرهنگی قدری رنگ و بوی توجه بیشتر به خودداشت، گویا به دلیل سرخی آتشی که از نزدیکتر شاهدش بودند. اظهارنظرها نشان میدهند، گویا تازه به این فکر و نتیجه رسیدهاند که دفتر حفظ و احیای بناها، بافتها و محوطههای تاریخی کشور باید جدیت بیشتری برای شناسایی خطرهایی که بناهای تاریخی کشور را تهدید میکند، داشته باشد. جدیتی که هنوز به فکر نیفتاده دنبال راهکارهای قانونی و قوانینی باشد که بتواند علاوه بر مدیریت بحران و جلوگیری از آسیب به بناهای تاریخی علاوه بر نجات جان و مال افراد، آسیب به بناهای تاریخی را کمتر کنند، درست مانند وقتی طبقه دوم حسنآباد در آتش میسوزد و آتشنشان برای ورود به بنا، باید بدنه چوبی پنجرهها را ببرد، یا کانالی که در زمان وقوع سیل در دیوار گرگان ایجاد کردند و به همین راحتی بخشی از تاریخی که میتوانستند جهانی کنند را حذف کردند. وقتی آتشنشانها موظفند تحتهر شرایطی آتش را خاموش کنند و هیچ آموزشی برای توجه به دو بُعد ماجرا ندیدهاند و اصلا هیچ نگاهِ کارشناسانهای در این میان وجود ندارد و اصلا عنوان و حرفی به نام «پیشگیری» نداریم، چه نیاز به یادآوری تخریبها و ساخت و سازهای بیضابطه مانند سرای دلگشا در بازار تهران و برج جهاننمای اصفهان در حریم میدان نقش جهان است که با دست و فکر همین مردم تیشه به ریشه تاریخمان میزند، نه آتشی که اگر دل او هم بسوزد و کمترین آسیب را وارد کند، با خلاقیت مسوولانمان تیشه تیزتری را به بدنه بنا وارد میکنیم.