راز جنگطلبی بولتون چه بود؟
نویسنده: جاوید منتظران|
با توجه به برکناری جان بولتون از سمت مشاور امنیت ملی امریکا، این یادداشت تحلیلی، درصدد است تا از راز جنگطلبی نامعقول این شخص و چرایی ایرانستیزی شدید او، پرده بردارد.
مقدمه
جان بولتون در سال 2018 در سمت مشاور امنیت ملی وارد کاخ سفید شد. با ورود وی به کاخ سفید بسیاری نگران آغاز یک جنگ بودند چراکه پیشتر، تندروی بولتون بر تمام جهان آشکارشده بود. بهعلاوه اینکه نسخههایی که وی به عنوان سومین مشاور امنیت ملی برای سیاست خارجی ترامپ میپیچید، همگی بوی آغاز جنگ میداد.
درواقع با ورود این شخص به کاخ سفید اکثر کارشناسان بینالمللی اینگونه تحلیل میکردند که جان بولتون به عنوان فردی تهاجمی به دنبال واردکردن امریکا به یک جنگ است که بهاحتمال بسیار آن جنگ با ایران است، چراکه از زمان مسوولی-گرفتن او در کابینه ترامپ، روابط ایران و ایالاتمتحده تیرهتر از قبل گردید چنانکه در ماه نخست ورود وی به کاخ سفید، دولت ایالاتمتحده، رسماً از توافقنامه بینالمللی برجام خارج و متعاقب آن تحریمهای شدیدی علیه ایران وضع شد که تاکنون ادامه داشته است.
با توجه به برکناری جان بولتون از سمت مشاور امنیت ملی امریکا، در این یادداشت تحلیلی، درصدد برآمدیم تا از راز جنگطلبی نامعقول این شخص و چرایی ایران ستیزی شدید او، پرده برداریم.
بولتون جنگطلب در کابینه ترامپ
جان بولتون ازجمله افراد شاخصی در ایالاتمتحده است که به لحاظ اعتقادات فردی به جریان سیاسی مذهبی اوانجلیست متصل است. اوانجلیسم که امروزه با نامِ مسیحیان صهیونیسم نیز از آنها یاد میشود، همواره به عنوان جریان مذهبی مسیحی بنیادگرا و دست راستی در امریکا شناختهشده که در اغلب موارد از جریانهای تندرو جمهوریخواه در این کشور حمایت میکند. تأثیرات این بینش مذهبی بر راهبرد سیاسی نظامی جریانهای تندرو جمهوریخواه در منطقه غرب آسیا، چنان عمیق و گسترده است که کمتر اقدام مهم سیاسی- نظامی این جریان را میتوان یافت که در آن ردپایی از مذهب و آموزههای مذهبی مسیحیت صهیونیستی پیدا نباشد. آموزههایی از این قبیل که سرزمین فلسطین وجببهوجب و تا ابد به اسراییل تعلق دارد در آن دیده میشود. در راهبرد سیاسی نظامی این جریان، ایجاد آشوب و فتنههای مذهبی در غرب آسیا و درگیری و اختلاف کشورهای اسلامی با یکدیگر ایجاد منازعهای منطقهای در منطقه غرب آسیا، برای ادامه حیات رژیم صهیونیستی و دستیابی به اهداف ارضی آن، لازم و ضروری است.
نگاه به دولت ایالاتمتحده هم نشان میدهد که ارکان مهم و اساسی کابینه ترامپ تحت اختیار چهرههایی جنگطلب اوانجلیست بوده است. افرادی که از زمان روی کار آمدن؛ بارها ایران را تهدید به جنگ نمودهاند که یکی از شاخصترین آنها، جان بولتون است.
گرچه از منظر برخی تحلیلگران، این تهدید به جنگها در راستای جنگ نرم این کشور علیه ایران محسوب شود ولی بههرحال حضور چهرههایی نظیر جان بولتون، مایک پِنس، پمپئو، جرد کوشنر و جیسون گرینبلات در کابینه دونالد ترامپ و سابقه استفاده این افراد از قدرت نظامی برای حل اصطلاحاً مشکلات خود با کشورهای جهان اسلام، نشان از جنگطلبی این افراد با مسلمانان و در حال حاضر با ایران اسلامی دارد
بهعلاوه اینکه مرور مواضع شخصی جان بولتون نشان میدهد که وی چهرهای ایران ستیز و جنگطلب با این کشور است. چنانکه او در سال ۲۰۱۵ مقالهای در نیویورکتایمز با این عنوان منتشر نمود که برای متوقف کردن بمب ایران، ایران را بمباران کنید. درواقع بولتون برای مقابله با ایران، حمله به تأسیسات هستهای و تغییر رژیم ایران را درزمانی که توافقنامه برجام با اتکا به قطعنامههای شورای امنیت منعقد گردیده بود، پیشنهاد داده است که همین دیدگاه و پیشنهاد درواقع نشان از تندروی و ایران ستیزی شدید و غیرمعقول او دارد.
استراتژی مقابله با جمهوری اسلامی ایران
بنیادگرایان مسیحی بر اساس اعتقادات و مشترکاتی، با رویکردی رادیکال به دنبال حوادث آخرالزمانی هستند.
از رژیم صهیونیستی حمایت همهجانبه و بیچونوچرا میکنند که این نوع حمایت درواقع، بازتابی از بنیادگرایی موجود در این مذهب است. بهعبارتدیگر اعتقاد مذهبی بنیادگرایان مسیحی به حمایت از اسراییل باعث شده تا حمایت از اسراییل در هر شرایطی، به اولویت اول مسیحیان صهیونیست تبدیل شود و دراینبین منافع مادی مدنظر قرار نگیرد، زیرا اسراییل نقش اول را در تراژدی آخرالزمانی بنیادگرایان مسیحی به عهده دارد. اینها، آخرالزمان را همراه با ظهور حضرت مسیح و تشکیل حکومت جهانی توسط وی میدانند، اما معتقدند که این بهظهور مقدماتی نیاز دارد که از مهمترین آنها تشکیل حکومت یهودی در فلسطین، تخریب مسجدالاقصی و بازسازی مجدد معبد سلیمان و نهایتاً جنگ مقدس آرماگدون است که برای ایجاد آن باید تلاش کنند.
با توجه به اینکه تا قبل از انقلاب اسلامی، رابطه ایران و صهیونیستها در حد یک متحد راهبردی غیررسمی بود، پیروزی انقلاب ایران، موجب گردید که تهران از موضع یک رابطه راهبردی با صهیونیستها به موضع مخالف راهبردی با صهیونیستها درآید. به عبارتی با وقوع انقلاب اسلامی، آن رابطه راهبردی تهران با صهیونیستها درهمریخته شد و درنتیجه تمام تماسهای رسمی بین دو کشور خاتمه یافت و رژیم صهیونیستی و جمهوری اسلامی ایران به دشمنان راهبردی یکدیگر تبدیل گردیدند.
دستیابی جمهوری اسلامی ایران به مجموعهای از تسلیحات بهویژه موشکهای میان بردی که توان انجام عملیاتی علیه رژیم صهیونیستی را به این کشور میدهد، در کنار هراس از پیشرفتهای صنعت هستهای ایران موجب پدیداری نگرانیهای امنیتی جدی صهیونیستها از افزایش قدرت جمهوری اسلامی ایران شده است. آنها در واکنش به این نگرانیهای خود، اقداماتی را علیه ایران بهصورت مستقیم یا غیرمستقیم انجام دادند.
به چالش کشیدن قدرت ایران در موضوع هستهای و موشکی و تبدیل آن به یک بحران جدی امنیتی و سوق دادن جهان به سمت اقدام نظامی علیه ایران ازجمله آن تلاشهاست. ترور دانشمندان هستهای ایران، حمایت از گروههای تجزیهطلب و مخالف ایران، حمله به گروههای لبنانی و فلسطینی موردحمایت ایران طی چند سال اخیر و بمباران کشور سوریه نمونههایی از اقدامات صهیونیستها علیه ایران و متحدان و شبه متحدان آن در منطقه است.
علاوه براین به لحاظ فکری نیز رژیم صهیونیستی، وجود خود را با عدم جمهوری اسلامی ایران تعریف مینماید. دیدگاهی که تا حد زیادی بر نگرشهای ایدئولوژیک راست افـراطی در محافل صهیونیستی متکی بوده که افرادی هم چون نتانیاهو از آن حمایت نموده و بر اساس آن خواهان مبارزه با جمهوری اسلامی ایران تا حد اجرایی سناریوی عراق هستند. مجموعه این مباحث نشان میدهد که ایران در حلقه اول و اصلی دشمنان صهیونیسم قرار دارد و دقیقا براین اساس، اوانجلیستها و سیاستمدارانی همچون جان بولتون که اولویت اولشان حمایت از رژیم صهیونیستی است، استراتژی مقابله با جمهوری اسلامی ایران را اتخاذ نمودهاند.
نتیجهگیری
شاید بتوان گفت که مقام مشاور امنیت ملی امریکا مهمترین و شاید تأثیرگذارترین مسوولیت جان بولتون، سیاستمدار تندرو و بنیادگرایی امریکایی در طول عمر کاریاش بوده باشد.
به نظر میرسد که او به عنوان یکی از پیروان مسیحیت صهیونیسم وظیفه دینی داشته که برای تسریع در عملی شدن حوادثی نظیر آرماگدون کوشش کند.
اینطور تحلیل میشود که او با نیمنگاهی به جنگ آرماگدون که در بینش اعتقادیاش رخنه کرده است، مواضع جنگطلبانهای نسبت به مقولات سیاست خارجی در غرب آسیا و کشورهای اسلامی داشته و از طرفداران سفتوسخت ایجاد جنگ با کشورهای اسلامی نظیر عراق و افغانستان بوده است، چنانکه در شکلگیری لشکرکشی امریکا به افغانستان و عراق نیز نقش ایفا نمود. لذا به نظر میآید که تلاشهای جنگطلبانه کنونی وی، در راستای همان حوادث آخرالزمانی است.
چنانکه اشاره شد، در مدتزمانی که بولتون، مشاور امنیت ملی ترامپ بود تلاش زیادی کرد که به تنشهای میان ایران و امریکا دامن بزند تا به هر ترتیبی که شده جنگ و درگیری نظامی مستقیمی میان واشنگتن و تهران ایجاد گردد.
از منظر دیگر، بسیاری از بنیادگرایان در امریکا ازجمله جان بولتون، با نگاه ویژه به اصول و مبانی فکری بنیادگرایان مسیحی، حمایت همهجانبه عقیدتی و سیاسی و عملی از رژیم صهیونیستی را ضروری میدانند. چنانکه سنت فکری این بینش، تحقق سرزمین موعود یهود را به عنوان یک هدف در سر میپروراند و براین اساس هرگونه مانع سیاسی و فکری و عملی برای تحقق این عقیده را دشمن ایدئولوژی خود تلقی میکنند. با این حساب بهخوبی میتوان علت ایران ستیزی افرادی نظیر بولتون و همفکرانش و جنگطلبیشان با ایران را درک نمود.
براین اساس، بولتون و همفکرانش در تلاش اعتقادی خود برای جنگ با تهران به این مساله اهمیت نمیدهند که چه کسی و کسانی در جنگ احتمالی میان امریکا و ایران آسیب میبینند، حتی اگر این آسیب به قیمت از دست رفتن جان سربازان بیشمار امریکایی و هزینه مالی، اقتصادی و نظامی هنگفتی برای این کشور باشد.
بولتون به عنوان یکی از عناصر مهم و تأثیرگذار فرقه بنیادگرایان مسیحی، به هر شکل ممکن درصدد بوده تا موضوع تهدیدات امریکا را به جنگ واقعی علیه ایران و به نفع رژیم صهیونیستی، تبدیل نماید، لذا این احتمال وجود دارد که یکی از دلایل مهم برکناری او از مسوولیت مهم مشاور امنیت ملی ایالاتمتحده، همین مساله جنگطلبی نامعقول و زمینهچینیهای بیپایان او برای شکلگیری جنگ با ایران بوده باشد.
منبع: شمس