در جستوجوی تغییر
منصور بیطرف |
سردبیر|
آیزیا برلین در اوایل دهه 1950، مقالهای را منتشر کرد که نام آن بسیار عجیب بود. «جوجهتیغی و روباه». او این عنوان را از آرخیلوخوس، شاعر یونانی که 700سال قبل از میلاد مسیح زندگی میکرد، گرفته بود. از آرخیلوخوس اشعار کمی مانده است از جمله همین یک بیت شعر که «روباه چیزهای بسیاری میداند اما جوجهتیغی فقط یک چیز بزرگ میداند.» آیزیا برلین این شعر آرخیلوخوس را برای نوشتن مقالهای درباره لئو تولستوی انتخاب و آن را به فلسفه تاریخ مرتبط کرد.
کسی دقیقا نمیداند منظور آرخیلوخوس از این شعر چه بود اما آیزیا برلین آن را برای مراد خودش به کار گرفت و اینگونه بسط داد که روباه دید تکثری دارد و جوجهتیغی یکپارچهگرا است. روباه به دانش زیادش متکی است اما جوحهتیغی یک چیز میخواهد و آن تغییر است. یک تغییر بزرگ!
هر چند که آیزیا برلین در کتابی که بعدا با همین نام منتشر کرد اشخاص و نویسندگان را به دو گروه روباه و جوجهتیغی تقسیم کرد. افرادی که صرفا اطلاعات زیاد داشتند مانند ارسطو، شکسپیر و... در رده روباه قرار گرفته بودند و افرادی که نگاه یکپارچه داشتند و به دنبال تغییر بودند، مانند هگل، مارکس، سقراط و...
تاریخ را اگر از این بعد نگاه کنیم، سراسر پر از دولتمردان و کشورهایی بوده و هست که از منابع و دانش غنی بودند اما فارغ از هرگونه تغییر در نهاد وجودیشان که بتواند در جریان تاریخی تسری یابد و از طرف دیگر، سیاستمداران و کشورهایی هستند که با نگاه یکپارچهشان تغییراتی را در درون خود و اطراف خود ایجاد میکنند و این تغییر در روند تاریخی اثر خود را برجای میگذارد.
حالا ایران کدام یک از آنها هست ؟ بهتر است نگاهی بازتر و فراختر به ایران بیندازیم:
ایران با وسعت یک میلیون و 640 هزار کیلومتر مربع مساحت و 81 میلیون نفر جمعیت نقش بیبدیلی در خاورمیانه پیدا کرده است. این نقش جدا از ایفای نقش ایدئولوژیک و سیاسی خود به پتانسیل اقتصادی آن هم برمیگردد. ایران با 157 میلیارد بشکه ذخایر نفتی که معادل 10 درصد ذخایر نفتی جهان است، چهارمین کشور جهان از این لحاظ است. اما ایران با این ذخایر، توان فروش نفتی کمی دارد به ویژه با تحریمهایی که یکسال و نیم گذشته امریکا بر ایران اعمال کرده است. اما قبل از این تحریم هم ما دچار مشکل بودیم. کافی است نگاهی به فروش نفت ایران بیندازیم. طی چهل سال گذشته ایران بالغ بر 1380 میلیارد دلار نفت فروخته است. بیشترین مقدار آن در دوران احمدینژاد با حدود 680 میلیارد دلار بوده است و کمترین آن در دوره دولتهای میرحسین موسوی با 102 میلیارد دلار. اما با وجود این میزان درآمد نفتی هنوز ما یک کشور در حال توسعه هستیم. اگر در کنار این آمار، آمارهای دیگر را هم لحاظ کنیم مثل سدسازی که ایران در آن با 173 سد ملی و 647 سد بزرگ و کوچک سرآمد کشورهای خاورمیانه است و نیز با 10 میلیون فارغالتحصیل دانشگاهی از کاردانی تا دکترا - به عبارت دیگر به ازای هر 8 نفر یک فارغالتحصیل داریم، متوجه میشویم که نهتنها پتانسیل کمی نداریم بلکه فراتر از ظرفیت مان هم داریم. اما باز چرا درآمد سرانه ما به خاطر عدم توسعهیافتگی در حد 5000 دلار و پایینتر از ترکیه و کشورهای همسطح ایران است ؟ این به همان تفسیر تاریخی و شاعرانه روباه و جوجهتیغی برمیگردد. واقعیت این است که شاید ایران پتانسیلهای زیادی برای تغییر داشته باشد، شاید همه خواهان تغییر باشند، شاید همه برنامهها در جهت تغییر باشد - ما نمونههای زیادی برای این مورد داریم، از برنامه 25 ساله دولت هاشمی در سال 1375 گرفته تا برنامههای اقتصاد بدون نفت زمان دولت خاتمی و. .- اما آن ارادهای که باید برای تغییر وجود داشته باشد، وجود ندارد. چرا؟ پاسخ این سوال را باید در تاکتیکها و استراتژیهای دولت و حکومت جستوجو کرد. تاکتیکها همان آموزش و تربیت است – که در دو شماره پیش درباره آن نوشتیم و گفتیم که اقتصاد ایران تربیت نشده است و بیشتر «دفیشنسی» است تا «افیشنسی» و استراتژیها همان دورنمای زمانه است که به اهداف و زمانبندیهای برنامهها معتقد نیستیم.