مردم، قدرت و منافع (105)

۱۳۹۸/۰۸/۰۲ - ۰۰:۴۶:۲۳
کد خبر: ۱۵۵۷۲۹
مردم، قدرت و منافع (105)

نوشته:  جوزف  استیگلیتز|

ترجمه:  منصور   بیطرف|

فصل هفتم

  چرا دولت؟

  جمع‌بندی

ما در این فصل نیاز به کنش جمعی را توضیح دادیم. زمانی که در کنار یکدیگر و هماهنگ عمل می‌کنیم، می‌توانیم بهتر از زمانی که به تنهایی عمل می‌کنیم باشیم. مردم به روش‌های متنوع برای تعاون کنار یکدیگر قرار می‌گیرند. آنها برای تولید، شراکت و شرکت‌ها؛ برای اجتماعی بودن کلوپ و سازمان‌های اجتماعی و برای اهدافی که به آن ایمان دارند، انجمن‌های داوطلبانه و سمن‌ها را برای کار با یکدیگر شکل می‌دهند. آنها برای چانه‌زنی جمعی اتحادیه‌ها شکل می‌دهند و در دعاوی قانونی کنش‌های طبقاتی درگیر می‌شوند – کنش‌های تعاونی توسط یک گروه از افرادی که برای مثال از کنش‌های یک شرکت آسیب دیده‌اند، می‌دانند که هر کسی که به تنهایی عمل کند قادر نیست خسارت را حبران کند. یکی از استراتژی‌های شرکت‌ها و «جناح راست» این است که عدم تعادل فعلی قدرت را با سخت‌تر کردن کنش‌های جمعی حفظ کند و کنش‌های جمعی را برای کارگرانی که می‌خواهند متحد شوند مشکل‌تر سازد و آن را برای افرادی که دعاوی کنش طبقاتی را به دادگاه‌های عمومی می‌برند یا می‌خواهند که متوسل بشوند سخت‌تر بکنند.  دولت یکی از مهم‌ترین روش‌هایی است که ما با آن در کناریکدیگر کار می‌کنیم .تفاوت بین دولت و تمامی اشکال دیگر مشارکتی در قدرت اجبار است: این قدرت می‌تواند مردم و نهادها را وادارد که کاری را انجام ندهند (مثل حمل سلاح که می‌تواند منجر به مرگ همسایه تان شود یا به دیگران آسیب بزند) یا کاری را انجام بدهند (پرداخت مالیات، به‌طوری که ما یک ارتشی برای دفاع از خودمان داشته باشیم). از آنجا که در جامعه مدرن خودمان راه‌های بسیار گوناگونی است که ما می‌توانیم به یکدیگر کمک کنیم، دولت بدون شک به سمت بزرگ شدن و پیچیده شدن می‌رود. به خاطر «مشکل سواری مجانی» – به‌طوری که بسیاری ترجیح می‌دهند تا از کالاها و خدماتی که توسط جامعه فراهم می‌شود، از ارتش و نیروهای انتظامی، پلیس و آتش نشانی، دانش عمومی که توسط آزمایشگاه‌های دولتی تهیه می‌شود گرفته تا حمایت از محیط زیست بدون پرداخت سهم عادلانه هزینه بهره مند بشوند – مشارکت باید اجباری شود، یعنی مالیات پرداخت شود. تصمیم اینکه دولت چطور باید این کار را بکند یا آن کار را نکند، چگونه باید آن را انجام داد و اینکه چه کسی آن را پرداخت کند، باید از طریق فرایند سیاسی صورت گیرد.  نهادهای سیاسی مانند نهادهای بازار، پیچیده هستند؛ آنها قدرت انجام دادن کار خوب را دارند اما قدرت انجام کار بد را هم دارند. آنها را می‌توان برای توزیع مجدد– از طبقات فقیر و متوسط گرفته تا ثروتمندان - استفاده کرد؛ از آنها می‌توان برای وادار کردن کاری مثل حفظ و تشدید روابط قدرت موجود استفاده کرد؛ آنها می‌توانند به جای آنکه بی‌عدالتی اجتماعی را کاهش دهند، آن را تشدید کنند. آنها می‌توانند به جای آنکه ابزاری برای جلوگیری از استثمار باشند، ابزاری برای استثمار شوند.  ساختن نهادهای مردمی برای تقویت این راست نمایی که دولت یک نیروی پرقدرتی برای کارهای نیک خواهد بود از همان ابتدا دموکراسی‌ها را به چالش کشید. این یک چالشی است که امروزه ایالات متحده با آن روبه‌رو است. فصل بعدی برخی از اصلاحات اساسی را که نیاز است تا اطمینان حاصل شود که دموکراسی ما به جای آنکه برای تعدادی محدودی در راس خوب کار کند برای اکثر شهروندان خوب کار می‌کند، توضیح خواهد داد. فصل‌هایی که در پیش می‌آید نشان می‌دهند که چگونه ما با دموکراسی بازسازی شده می‌توانیم اقتصادمان را بازسازی کنیم تا رقابتی‌تر، پویا‌تر و برابرتر شود – بطوری که زندگی طبقه متوسط یک بار دیگر برای اکثر امریکایی‌ها قابل دستیابی باشد.

پایان فصل هفتم